•هنوز كسى هست كه باهاش قهر باشيد؟
نه... چرا... يكى هست.
•رنه شاتو [كارگزار مطبوعاتى و شريك بلموندو در دهه هاى ۷۰ و ۸۰ كه در سال ۱۹۸۵ با هم قهر كردند].
آره، ولى نمى خواهم راجع بهش حرف بزنم.
•ضمناً يكى هم هست كه تا حالا باهاش قهر نكرده ايد، آنرى ورنوى...
آره، درست است. با هم ۹ تا فيلم كار كرديم. عاشق سينما بود. خيلى هم صبور و با جنبه بود، هر وقت باهاش شوخى مى كرديم تحمل مى كرد و هيچى نمى گفت. خيلى وقت ها بعداً متوجه مى شد كه باهاش شوخى كرده ايم! (مى خندد) آدم دست و دلبازى هم بود...
•بين فيلم هايى كه باهاش كار كرديد كدام يكى را بيشتر دوست داريد؟
ترس روى شهر را دوست دارم، تن دشمن من و نشانه در زمستان را هم همين طور.
كار كردن با گابن، مثل اين بود كه يك دوره آموزشى فوق العاده را بگذرانيد. [بلموندو آن وقت ها ۳۰ سال هم نداشت و گابن ۶۲ ساله بود.]
•مى گويند يك هفته طول كشيد تا با هم حرف زديد...
جراتش را نداشتم. اما بعد مشكل نبود. سعى كرديم از هم جدا نشويم. دوتايى با هم در رستوران هاى كوچكى كه مال ماهيگيرها بود غذا مى خورديم، دوتايى با هم سرصحنه مى رفتيم. دلش نمى خواست كه من رانندگى كنم، فكر مى كرد خيلى تند رانندگى مى كنم. به جايش ماشين او را برمى داشتيم و با سرعت ۱۰ كيلومتر در ساعت رانندگى مى كرديم! (مى خندد) وقتى برگشتيم پاريس، باز همديگر را ديديم. حتى با هم فوتبال بازى كرديم!
•آيا آن رقابتى كه آن وقت ها بين شما و آلن دلون جريان داشت، موقع كار كردن با ژان گابن هم بود؟
ما احترام زيادى براى او قائل بوديم و نمى خواستيم او را به طرف خودمان بكشانيم. او هم هر دوى ما را دوست داشت.
•كدام يك از ويژگى هاى شخصيتى اش شما را بيشتر مبهوت مى كرد؟
سادگى اش. به نظرم ساده ترين بازيگرى بود كه تا حالا ديده ام. متن اش را جورى مى گفت كه انگار داستانى را توى روزنامه خوانده.
•در برنامه پاريس _ سينما چند فيلم تاريخى هم بود: كارتوش (فيليپ دوبوسا) و همسران سال (رانپو)...
هميشه فيلم هاى تاريخى را دوست داشته ام. حالا خيلى پشيمانم كه چرا در اين جور فيلم ها بيشتر كار نكرده ام. اين فيلم ها قسمتى از لذت هاى بازيگر هستند. من با فيليپ خيلى كار كرده ام. كارتوش، مردى از ريو، جذاب و... واقعاً لذت بخش بود. كار مى كرديم اما شلوغ بازى هم درمى آورديم. كارتوش فيلم لذت بخشى بود. خاطره كلوديا كارديناله هم هميشه با من هست. فوق العاده زيبا بود. هميشه اين اقبال را داشته ام كه بازيگرهاى زن مقابلم، زيبا بوده اند! (مى خندد) با او در فيلم ويشى كار كردم كه مورو بولويينى آن را ساخت، اما از فيلم همسران سال فقط همين را يادم مى آيد كه شش ماه در رومانى بودم. (مى خندد) وحشتناك بود(مى خندد) صحنه هاى لذت بخشى داشت. سر خوردن روى شيروانى، پريدن روى كالسكه... اما آن ۶ ماهى كه توى رومانى بوديم... ژان پل رانپو آدم سخت گير و فوق العاده دقيقى بود. مخصوصاً نسبت به فيلمنامه. براى من سخت بود در يك فضاى خشك و مقرراتى كار كردن واقعاً سخت بود. براى پى ير براسور و ميشل اكلر هم سخت بود. ولى ژان پل آدم مهربانى بود و جلوى كارهايى كه ما مى كرديم خوب طاقت مى آورد! (مى خندد)
•به نظر مى رسد مهارت هاى بدنى براى شما جزء اصلى لذت بازيگرى است؟
آه، بله واقعاً لذت بخش است. من عاشق اين چيزها هستم. نمايشنامه هاى بزرگ را هم دوست دارم. برگشتن به تئاتر با متن هايى مثل كن و سيرانو واقعاً خوب بود.
•از همكارى تان با ميشل اوده بگوييد. او خيلى از ديالوگ هاى شما را نوشته است...
آخ، آدم فوق العاده با استعدادى بود. با هم غذا مى خورديم، گپ مى زديم و حرف هاى جالب و بامزه را رد و بدل مى كرديم. او از اين مكالمه ها براى نوشتن الهام مى گرفت. داستان را برايش تعريف مى كردم و او با لحن و استعداد خودش آن را مى نوشت...
•كدام ويژگى اش را بيشتر تحسين مى كرديد؟
استعدادش، صداقتش... سرخوردگى هايش در برخورد با زنان از او آدم حساسى ساخته بود.
•در اين برنامه فيلم هاى لوتنه، اورى و زى دى هم هستند.
آره، اين فيلم ها را دوست داشتم. اما اگر راستش را بخواهيد، از كار كردن در همه فيلم هايم لذت برده ام.
•البته يكى شان هست كه جايگاه ويژه اى دارد، استاويسكى كار آلن رنه. راست است كه رنه وسط فيلمبردارى فهميد شما تهيه كننده هم هستيد؟
آره، دلم نمى خواست بين تهيه كننده بودن و هنرپيشه بودن سردرگم باشم. دلم مى خواست رنه خودش را كاملاً آزاد احساس كند و طورى با من رفتار كند كه انگار من بازيگرى هستم در خدمت فيلم. براى همين كارى كردم كه فكر كند الكساندر موشكين كه دوست من بود، تهيه كننده است. دلم مى خواست استاويسكى را كار كنم چون نقشى بود كه با همه نقش هاى قبلى ام فرق داشت. مى خواستم به مردم نشان بدهم كه بلدم جور ديگرى هم بازى كنم. سامپردم را انتخاب كردم تا فيلمنامه ام را بنويسد. رنه را هم براى كارگردانى انتخاب كردم. فيلمى كه مردم امروز دوستش دارند اما آن وقت ها ....
•از برخوردهاى تند رنجيده شديد؟
آره، ناراحت شدم. در كن بعد از نمايش فيلم كلى تشويق كردند اما موقع اكران همه فيلم را هو كردند. بله، هو كردند ... مهم اين است كه فيلم هنوز زنده است. من بابت تهيه و بازى در آن فيلم احساس غرور مى كنم. رنه آدم جذابى است. فكر مى كنم من را خيلى خوب كارگردانى كرد.
•از زمان فيلمبردارى تصويرى را در ذهن داريد؟
تصوير شارل بويه را. كار كردن با او لحظات خوبى را مى ساخت. مهربانى آلن رنه را هم فراموش نمى كنم. فرانسوا پرى يه و آنى دوپرى هم خيلى خوب بودند.
•از آن پلان معروفى كه در راه پله با ژرار دوپارديو داشته ايد خيلى حرف زده اند. دلمان مى خواست يك جابه جايى نسل ها در آن پلان انجام مى شد، همان جور كه بين گابن و ونتورا و دلون و شما صورت گرفت. اما نشد، توضيحى در اين باره داريد؟
نمى دانم. فكر نمى كنم به خاطر ما يا مارى يل باشد، يا روشفور ... شايد سيستم عوض شده باشد...
•دلتان مى خواهد اين همكارى را ادامه بدهيد؟
فكر مى كنم آره. اما شايد او نخواهد، نمى دانم ... به هر حال من حالا بايد نقش پدربزرگ قهرمان فيلم را بازى كنم و دوپارديو هم نقش پدرش را (مى خندد).
•از چه چيز فيلم «راه يك بچه ننه» بيشتر خوشتان مى آيد؟
اسمش (مى خندد) شخصيت خوبى بود... به خودم مى گفتم من هم دلم مى خواهد اين جورى بروم.
•آدم هايى هستند كه مدام تاسف مى خورند و آدم هاى ديگرى هم هستند كه مدام پشيمان مى شوند، شما جزء كدام دسته هستيد؟
هيچ كدام. بابت كارهايى كه كرده ام خوشحالم. همين.
•هيچ كارگردانى نيست كه بابت كار نكردن با او تاسف بخوريد؟
چرا. فدريكو فلينى. بارها ديدمش ... اما او به هيچ كس احتياج نداشت. فلينى، ماسترويانى را داشت كه از همه بهتر بود، انگ شخصيت هايى كه او مى آفريد. مى دانيد، بابت هيچ چيز نبايد افسوس خورد.