ضامن آهو 2
ساعت ٩:٤۸ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۳٠ آبان ۱۳۸٦  

اصلا جشنواره فیلم سبز با نامش گره خورده بود. از تندیس جشنواره که آهویی کشیده قامت و ظریف بود تا تعیین تاریخ برگزاری اولین دوره که آنقدر چرخید و چرخید و کارهای مختلف آن قدر در جریان راه اندازی پیش آمد که رسید به ایام ولادتش. به یاد دارم که آن سال ولادت امام رضا (ع) نیمه های اسفند ماه بود و ... بالاخره یک یا ضامن آهو گفتیم و رفتیم در دل دنیای پرهیاهوی جشنواره ها... اگر چه امروز دیگر جشنواره فیلم سبز هیچ هیاهویی ندارد و بعد از چند ماهی اغما اینک به کام مرگ فرو رفته است.

به هر حال با توجه به دو سالانه بودن جشنواره، وقتی به دوره سوم رسیدیم ناچار شدیم به دلیل تغییر فصل، ایام برگزاری آن را تغییر دهیم. همان جا بود که اداره کل نظارت و بازرسی سازمان که گارد محیط زیست و محیط بانان عزیز زیر نظر آن انجام وظیفه می کردند این مناسبت را مغتنم شمرد و پیشنهاد داد روز ولادت امام رضا (ع) را به عنوان روز بزرگداشت محیط بان نامگذاری کنیم. باید توضیح دهم که آن روزها سازمان بیش از3000 نیروی مسلح آموزش دیده تحت عنوان محیط بان داشت که در بدترین شرایط به لحاظ خطرات جانی و آب و هوایی از کیان طبیعت دفاع می کردند. از همان ماههای ابتدایی مسئولیتم این موضوع مطرح بود که محیط بانان به عنوان یک نیروی مسلح می بایست دارای درجه و در صورت ارایه خدمات عالی، صاحب نشان باشند. ظاهرا در مقاطعی موضوع مطرح شده و بعدها مسکوت مانده بود. اما روشن بود که اعطای درجه و نشان برای تقویت روحیه و عزت نفس گارد محیط زیست به عنوان یک نیروی مسلح بسیار بجاست. بنابراین بعد ازیک سری پیگیری ها و اقدامات این طرح، عملیاتی شد. بعد از تغییر مناسبت برگزاری جشنواره فیلم سبز هم  قرار شد مراسم تقدیر و اعطای نشان و درجه در این ایام برگزار شود.

هر سال برای این کار از آقای خاتمی یا یکی از روسای قوا دعوت می کردیم تا محیط بانان از عالی ترین مقامات کشور نشان های خود را دریافت کنند. سال 83 از آقای شاهرودی رییس قوه قضاییه دعوت کردیم. در این مورد علاوه بر اینکه آقای شاهرودی رییس قوه به حساب می آمد یک ربط تشکیلاتی هم با محیط بانان داشت، چون محیط بانان ضمنا ضابط قوه قضاییه هم بودند.

مدتی بود که سالن مجاور موزه تنوع زیستی در پارک پردیسان برای برگزاری مراسم و برنامه های مختلف سازمان مهیا شده بود و محوطه سازی زیبای آن نیز به همت و تلاش شبانه روزی آقای مجابی به نتیجه رسیده بود. اما ... آن روز باران امان نمی داد. قرار بود آقای شاهرودی ابتدا در مجاورت موزه تنوع زیستی درختی بکارد. اما آیا با آن هوا ممکن بود؟

خوشبختانه باران مانع نشد و آقای شاهرودی در پناه چترها اول نهالی را کاشت و بعد راهی سالن شدیم. رییس قوه قضاییه در حمایت از محیط زیست دستور تشکیل شعب ویژه برای رسیدگی به جرایم زیست محیطی را داده بود. او این موضوع را مورد اشاره قرار داد و بر لزوم حمایت از محیط بانان که در معرض تهدید متخلفان هستند، تاکید کرد. بعد هم محیط بانان برای دریافت درجه و نشان خود به روی سن دعوت شدند.

آن سال از یکی دو محیط بان هم که در حین ماموریت به شهادت رسیده بودند تجلیل شد. البته درج عنوان شهید برای محیط بانان هم ماجرایی داشت که با تایید رییس جمهور وقت و تصویب دولت میسرشد و محیط بانانی که در حین ماموریت کشته می شدند از مزایای معادل شهدا برخوردار شدند.

فکر می کنم برای آنها مهم بود که نشان را از دست رییس قوه قضاییه دریافت کنند. در این سال ها، به گمانم عده ای تصور نمی کردند که سازمان حفاظت محیط زیست دارای این همه نیروی مسلح باشد و در واقع با انتصاب یک خانم به ریاست این دستگاه یک زن فرماندهی بخشی از نیروهای مسلح را بر عهده گیرد. اما برخی که متوجه می شدند به نحوی نسبت به آن عکس العمل نشان می دادند. مثلا وزیر محیط زیست یکی از کشورهای آمریکای جنوبی در اجلاس رهبران زن در فنلاند وقتی متوجه این نکته شد با تعجب پرسید: این مسئله مورد مخالفت آقایان قرار نگرفته است؟

پیش خود گفتم: شاید زمانی متوجه شدند که کار از کار گذشته بود.

ضامن آهو، ضامن راستی و عدالت است. ولادتش مبارک باد.

 


کلمات کليدي: شخصیت ها ،کلمات کليدي: معصومین (ع) ،کلمات کليدي: محیط زیست
 
برای چشم هایش
ساعت ۱٢:۳٠ ‎ق.ظ روز دوشنبه ٢۸ آبان ۱۳۸٦  

چشم دریچه نور و نگاه است و به همین خاطر بسیار عزیز. می دانستم برای او که با چشم هایش زیبایی طبیعت را می دیده و با تیزی نگاهش از طبیعت پاسداری می کرده، وحشت چشمان همیشه بسته، عمیق و جانکاه است. هر کاری که می توانستم برای چشم هایش کردم ... و شاید نه فقط برای چشم هایش بلکه برای طبیعتی که نیازمند آن چشم ها بود.

اواخر سال 1383 بود. در بیمارستان وقتی به ملاقاتش رفتم و او را دیدم که چگونه در 23 سالگی با انتخابی شجاعانه و از سر وظیفه شناسی گرفتار تاریکی شده است، بر خود لرزیدم. با چندین پزشک مجرب مشورت شد و وضعیتش را با مراکز فوق تخصصی چشم پزشکی کشور و حتی مشاوره تخصصی با مرکز چشم پزشکی رویال مادرید در میان گذاشتیم. شخصا با آقای الویری سفیر وقت کشور در اسپانیا صحبت کردم تا شاید بتوانیم از طریق جراحی، بینایی را به او و او را به طبیعت مظلوم این سرزمین بازگردانیم، اما ... نشد.

خطر همان طور که در کمین طبیعت است، برای حافظان آن نیز گوش خوابانده است. او که اینک با چشمانی بسته در بستر افتاده بود، در اعماق تاریکی به آخرین لحظات تجربه روشنایی فکر می کرد و به تصویر ماندگار همکار و دوستش که اینک دیگر نبود.

آن دو با هم در منطقه شکار ممنوع سهند شهرستان اسکو مورد اصابت گلوله های شکارچی متخلف قرار گرفته بودند و آخرین تصاویر در روشنایی از دست رفته چشم هایش، چهره نگران و خون آلود شهید بهرام حنیفی بود که بر زمین افتاد و دیگر برنخاست.

در یکی از آخرین بازدیدهای  استانی ام به تبریز رفتیم. اصرار داشتم که به دیدار خانواده شهید حنیفی برویم. گفتند از تبریز تا روستای آنها که دهها کیلومتر با اسکو فاصله دارد راه دوریست و از پرواز بازگشت می مانیم. ولی بالاخره دعایم گرفت و پرواز به تعویق افتاد. در روستا و در خانه پدری اش با خانواده و همسر و فرزند و دوستانش دیدار کردیم  و ... جالب تر از همه مجموعه اشعار بسیار زیبایی از شهید را نشان دادند و قطعاتی از آن را خواندند که نشان از درک و دانش وعرفان او داشت. فکر کردم عشق و شیقتگی اش نسبت به امام حسین (ع) که در اشعارش بود کار دستش داد و از نوع شعر هایش می شد فهمید که او اهل ماندن نبود و پرواز را بر قرار ترجیح می داد. خداوند لطف کرد و توانستیم با دستور صریح آقای خاتمی و مصوبه دولت این دو محیط بان را رسمی کنیم. به نام هر یک هم خانه ای خریداری شد تا مشکلات خانواده های آنان کاهش یابد.

چند روز پیش با خبر شدم که دو محیط بان شجاع و دلیر در خوزستان به شهادت رسیده اند. برای آقای محمودی راد که در استان های بوشهر و فارس هم شاهد شهادت محیط بانان بوده، غمگین شدم. آن طور که می گویند (وبلاگ سید محمد مجابی) حادثه بسیار تلخی بوده که در جریان تعقیب شکارچیان متخلف دو محیط بان عزیز مسعود نجفی وقدرت ساتیاروند طی تصادف درجاده ای میان دزفول و شوش به شهادت رسیدند و سه محیط بان دیگر به شدت مجروح شده اند.

یک بار دیگر به یاد چشم هایش افتادم و آن شعر اقبال لاهوری که گفت: ای جوانان وطن جان من و جان شما

 


کلمات کليدي: محیط زیست
 
رو در رو با یک سیاستمدار اروپایی
ساعت ۱٢:۱٩ ‎ب.ظ روز جمعه ٢٥ آبان ۱۳۸٦  

«بیش فعالی» را چند سالیست در ادبیات و محاوره می شنویم و می گوییم و آن را صفت اموری قرار می دهیم که انرژی ما را بیشتر از حد معمول و متداول می گیرد. البته راجع به نتیجه آن صحبت نمی کنم. چون معلوم نیست که حتما این بیش فعالی حاصل مثبت داشته باشد. خیلی وقت ها و خیلی افراد با «بیش فعالی» مشکلات بیشتری را به سمت خود و اطرافیانشان سرازیر می کنند که هر قدر هم در مقابل آنها به بیش فعالی در جهت درست پرداخته شود خسارات جبران نخواهد شد. شاید به خاطر همین است که فعالیت اصولی، مستمر و متعادل همیشه نتیجه بهتری داشته است.  

... و اما این مرکز صلح و محیط زیست هم به نظر می رسد در آبان ماه دچار بیش فعالی شده بود. فقط امیدوارم این بیش فعالی از نوع مثبت آن بوده باشد. پس از جلسه 6 نوامبر که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، بعد از ظهر چهارشنبه نیز در نشستی با عنوان صلح، حقوق بشر و توسعه پایدار میزبان نخست وزیر سابق نروژ آقای بندویک  بودیم که هم اکنون از فعالین صلح در سطح بین المللی است. در سفر اخیر به نروژ از مرکز صلح و حقوق بشر اسلو که زیر نظر وی اداره می شود بازدیدی داشتم و حالا جلسه ای در تهران.

بندویک ویژگی خاصی نسبت به سایر سیاستمداران اروپایی دارد. او در حالی که یک کشیش است، نخست وزیری کشوری را در اروپای سکولار همزمان با ریاست جمهوری آقای خاتمی برعهده داشت و در همان سال ها در یک کنفرانس بین المللی به من گفت ایران و نروژ با هم تفاوت ها و شباهت هایی دارند.از جمله شباهت های این دو کشور اینست که رییس دولت شما و ما یک روحانی است، گر چه یکی بر دولتی سکولار حکمرانی می کند و دیگری بر دولتی اسلامی.

در جلسه چهارشنبه بیش فعالی را می توانستید در حرکات اعضای مرکز صلح و محیط زیست که به هر حال یک تشکل غیردولتی است و نیروها به صورت داوطلبانه و باحداقل امکانات کار می کنند ببینید. صحنه هایی این چنین را برایتان تصویر می کنم: چند نفر آدم نگران که برای رتق و فتق امور تند تند حرف می زنند و گاهی اوقات هم کلمات در دهانشان نمی چرخد و اشتباه عوضی می شود، به جای راه رفتن می دوند، مردمک چشمهایشان گویی از شدت نگرانی گشاد شده و نگاهشان در هیچ نقطه ای ثابت نمی ماند و در مجموع صحنه ای را می بینید که روی دور تند گذاشته شده و صداهای نامفهومی از آن شنیده می شود. در لحظه ورودم دقیقا همین صحنه را دیدم. اما خوشبختانه به محض ورود آقای بندویک با هیات همراهش وقتی یک نگاه به کل سالن انداختم دیدم همه چیز سر جایش است. به همت دوستان مرکز و مسئول برنامه خانم دکتر ببران همه ملزومات از چینش سالن، استند مرکز، وسایل پذیرایی، سیستم صوتی و تصویری و ... به بهترین وجهی آماده بود. تا پر شدن کامل سالن فیلم بسیار خوبی از آقای درم بخش پخش شد. داستان فیلم مربوط به ایرانگردی یک جهانگرد فرانسوی در 160 سال پیش بود که نشانی نقاط دیدنی ایران را یک درویش در بیابانی به او می دهد و ...

بندویک در سخنانش از تجربیاتش به عنوان یک سیاستمدار اروپایی گفت و به خاطره ای اشاره کرد؛ وقتی نخست وزیر بوده، بوش رییس جمهور آمریکا به او تلفن می کند و می گوید: بیایید در حمله به عراق با من مشارکت کنید؟ بندویک هم می گوید: نه، چون این کار به هیچ وجه با اصول و معیارهای حکمرانی و اخلاقی من همخوانی ندارد.

او در سخنرانی اش به این نکته هم اشاره کرد که علت ناپایداری ها و خشونت ها، نابرابری و بی عدالتی در جهان است. من هم در صحبت هایم گفتم در جریان مسئولیت دولتی ام با سیاستمداری کار کرده ام که پایبندی وی به اخلاق سیاسی بسیار جدی بوده است ولی متاسفانه این نوع موضع گیری ها در میان سیاستمداران جهان رایج نیست.  

بندویک قبلا برایم گفته بود که مسئولیت خود را به خاطر سیاستی که در زمانش با حفظ محیط زیست جهانی مغایر بود کنار گذاشت و از قدرت کناره گیری کرد. بنابراین در صحبت هایم به این نکته با ارزش اشاره کردم و گفتم کار شما نشان دهنده پایبندی تان به اصول و عدم اعتقاد شما به حفظ قدرت در هر شرایطی است.

بخش بعدی جلسه هم پرسش و پاسخ بود که حضار سوالاتی را با آقای بندویک مطرح کردند. در این سوالات چند نفری در مورد برخوردهای دوگانه غرب پرسیدند و اینکه چرا بعضی کشورها می توانند از انواع فناوری ها و حتی سلاح برخوردار باشند و بعضی نمی توانند؟

آقای بندویک گفت: این سوال سختی است و من نمی توانم به آن پاسخ دهم. ولی در هر صورت سیاست های امریکا را در قبال کشورهای در حال توسعه تایید نمی کنم و تاکید دارم که اگر دنیا بخواهد رهبری شود باید توسط یک سازمان بین المللی مانند سازمان ملل این کار صورت گیرد، نه کشوری مثل امریکا. ما باید از چند جانبه گرایی در جهان حمایت کنیم و مانع یک جانبه گرایی قدرتی زورگو باشیم  و تلاش همه باید عدم گسترش سلاح های هسته ای باشد.

جلسه که پایان یافت خبرنگاری جلو آمد در حالی که عکاس آن رسانه به نحوی خود را پشت سر خبرنگار قایم کرده بود. آقای خبرنگار گفت: این همان عکاسی است که آن عکس معروف را در آخرین سال مسئولیتتان از شما گرفت و حالا می ترسد جلو بیاید.

حواسم نبود. گفتم: کدام عکس؟

گفت: همان عکس شما با آن کت و شلوار.

آها... یادم آمد. گفتم: چرا ترس؟ شما یک عکاس زبل هستید که توانستید در فاصله زمانی یکی و دو ثانیه ای استقرارم پشت تریبون سخنرانی، آن عکس را بگیرید. شکار لحظه به همین می گویند، نه؟   



کلمات کليدي: صلـــــــح ،کلمات کليدي: مرکز صلح و محیط زیست ،کلمات کليدي: شخصیت ها
 
یک نفر آدرس بدهد
ساعت ۱٠:۱٦ ‎ب.ظ روز دوشنبه ٢۱ آبان ۱۳۸٦  

آقای صلاح زواوی را همه کسانی که با سفرا و یا موضوع فلسطین درایران سر و کار دارند می شناسند. سفیر فعال و  صمیمی فلسطین در تهران که سال هاست این مسئولیت را بر عهده دارد و شیخ السفرای نمایندگان کشورهای خارجی در اینجاست که البته به لحاظ سنی هم این شیخوخیت قابل توجیه است. 

هفته پیش زواوی از جمله سفرایی بود که در اجلاس روز جهانی مقابله با آثار جنگ بر محیط زیست – 6 نوامبر- که مرکز صلح و محیط زیست برگزارکرده بود (خبر) شرکت کرد. او را آنجا دیدم؛ مثل همیشه علاقمند به مباحث بین المللی و فعال و ... البته جستجوگر. این صفت آخر – یعنی جستجوگر را – با تکیه بر دو مطلبی که عنوان کرد و پیگیر آن بود به او نسبت می دهم. شما هم اگر ماجرا را تا آخر بخوانید شاید آن را تایید کنید.

با اتمام بخش افتتاحیه جلسه بعد از اینکه برگزاری چنین مراسمی توسط یک سازمان غیر دولتی را در خور تقدیر و تشکر دانست، بی مقدمه گفت: می شود یک جلد دیگر از این کتاب تسخیر به من بدهید؟ گفتم: فارسی آن را؟ گفت : نه، انگلیسی آن را می خواهم . گفتم: عربی هم دارد. گفت : چه خوب، پس عربی اش را هم بفرستید.

در همین گیرو دار بخش بعدی جلسه آغاز و سفیر کرواسی به تشریح آثار جنگ در کشورش پرداخت. اما هنوز دقایقی نگذشته بود که آقای زواوی دوباره رو به من کرد و گفت: راستی می دانید آن درختی که به نام فلسطین در سال 2001 در خیابان گفت و گوی تمدن ها کاشتم، در چه حال است؟

... ای وای ... جستجوی او را برای کتاب می توانستم پاسخ دهم، ولی درباره آن درخت...؟!

ماجرا مربوط به دوران مسئولیتم در سازمان حفاظت محیط زیست می شد که طی برنامه ای از وزرای محیط زیست و سفرای دهها کشور دعوت کردیم تا برای حمایت از موضوع گفت وگوی تمدن ها که در تقابل با دیدگاههای جنگ طلبانه بود، در خیابانی با این نام در جنوب پارک پردیسان اقدام به کاشت درخت کنند. استقبال بسیار خوبی هم از موضوع شد و – به رغم پیش بینی بعضی ناظران – سفرای کشورهای زیادی به نیابت از سوی وزرای محیط زیست و یا دولت خود همراه با یک نهال و یا مشتی خاک از کشورشان آمدند و در اقدامی نمادین برای حفظ محیط زیست و صلح جهانی در این کار مشارکت کردند.  همه هم اصرار داشتند که به دست خود این اقدام را در محلی که به نام کشورشان تعیین شده  و با پلاکی مشخص شده بود، انجام دهند.

جایتان خالی،  آن روز چه صحنه های دیدنی که در پارک پردیسان دیده نشد. از سفرایی که در هیات باغبان های حرفه ای با بیل و آب پاش و نهال بدست آمدند و با علاقه یادگاری را در خیابان گفت و گوی تمدن ها از کشور خود بر جای گذاردند تا حوادثی مثل گیر کردن پای کاردار بدشانس مصر در لای میله های یک پل که تا آمدن آتش نشانی نجات نیافت و بدون دفاع در معرض دوربین یک عکاس زبل قرار گرفت.

بعدها هم که تعداد زیادی ازوزرای محیط زیست کشورهای مختلف به ایران آمدند – منظورم همان زمان است که ما در سیاست خارجی ضعیف و مرعوب! بودیم – دوست داشتند به آن خیابان بروند و اقدام مشابهی داشته باشند.

... زواوی پرسش خود را به نحو دیگری مطرح کرد. می شود از درختی که کاشته ام و خیابان گفت و گوی تمدن ها بازدید کنم؟

مانده بودم چه بگویم. می دانستم که آن خیابان را تغییر نام داده اند و دیگر خبری هم از درخت ها نیست. دلیل آن هم ناخوشایندی یاد و نام موضوع گفت و گوی تمدن ها و طراح آن برای دوستان دولت جدید است. ولی من باید چه می گفتم؟

چاره ای نبود. لبخندی زدم و با خود فکر کردم: خبری از آن درخت ها نیست. شاید  بشود در شورای شهر جایی را در نظر بگیریم و شما بیایید و درخت دیگری آنجا بکارید.

سکوتم طولانی شد ... راستی کسی هست آدرس آن خیابان و درخت ها یش را به این بنده خدا بدهد...


کلمات کليدي: صلـــــــح ،کلمات کليدي: گفت و گوی تمدن ها ،کلمات کليدي: محیط زیست
 
اصلاح طلبان و دانشجویان غربی
ساعت ٥:٠۸ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱٧ آبان ۱۳۸٦  

   اول هفته توفیق سفر یک روزه ای را به ایلام و کرمانشاه داشتم که از توفیقات اجباری دوره وزارت  13 آبان بود. راستش دانشجویان ایلام از یک سال قبل درخواست نشستی را در مورد 13 آبان داده بودند و چند ماه پیش هم دانشجویان کرمانشاهی تماس گرفته بودند. بنابراین هماهنگی ها بنحوی انجام شد که بتوانم در فرصت 20 ساعته ای به غرب کشور بروم و با اصلاح طلبان ودانشجویان غربی دیداری داشته باشم.

استان ایلام یکی از زیباترین خزاین طبیعی ایران را با دشت ها و مراتع سرسبز و جنگل های تنک زاگرسی دارد که پر است از بنه و بادام وحشی... و صد البته مردمانی دریا دل و صبور. البته این سفر فکر می کنم دیدار پنجم یا ششم از آن استان بود. یعنی دور از چشم حالایی ها ما هم به استان ها می رفتیم. خیلی هم می رفتیم. البته ما که بیشتر از 5- 6 ساعت در روز کار نمی کردیم. فقط نمی دانم چرا خیلی وقت ها عقربه کوچک ساعت، از زمان خروج تا ورودم نزدیک یک دور چرخیده بود. خب، اشکالی ندارد عقربه کوچکه بوده و حتما بازیگوشی و شیطنت می کرد و بیخودی جلوجلو می رفت.

دانشجویان دانشگاه ایلام و عده ای هم از دوستان اصلاح طلب در فرودگاه ایلام به استقبال آمدند. به خاطر فشردگی برنامه همان جا در حاشیه پارکینگ فرودگاه گفت و گویی داشتیم. سلام و احوالپرسی و صحبت درباره ضرورت های زمانه. اول صحبت، جمع مستقلبین را معرفی کردند:

آقای فرماندار سابق، آقای مدیر سابق، خانم مشاور سابق، آقای رییس اداره سابق، ... سابق، ... سابق و ... گفتم:  خوشبختم، من هم معاون رییس جمهور سابق...

بعد با خودم فکر کردم همه این نااهلان که کنار گذاشته شده و سابقی هستند پس: 1- دیگر چه کسی را می خواهند کنار بگذارند؟ و 2- چرا گره مشکلات اجرایی و اداری کشور باز نشده  و حالا دارند وعده برکناری مدیران بعد از اینها را می دهند؟

به هر حال ... در دانشگاه ایلام فضا پر شور و گرم بود و جلسه بیشتر به پرسش و پاسخ کتبی و شفاهی گذشت. حوالی ظهر باید ایلام را به قصد کرمانشاه ترک می کردیم تا دو ساعت دیگر در آن شهر نشست با دانشجویان دانشگاه آزاد کرمانشاه برگزار شود. جاده  ایلام – کرمانشاه هم مناظر بسیار زیبایی دارد و کرمانشاه شهر مردمی با روحیات و خلق و خویی به زیبایی همان طبیعت است. در کرمانشاه نشستی هم در جمع صمیمی اصلاح طلبان داشتیم که مثل همیشه با حداقل امکانات برگزار شد.   

جلسه با دانشجویان کرمانشاه نیز بیشتر به پرسش و پاسخ گذشت. یکی از سوالاتی که از جبنه های مختلف در هر دو دانشگاه مطرح شد این بود که اگر تعداد قابل توجهی از اصلاح طلبان از رهبران دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بوده اند چگونه پیشنهاد اصلاح روابط و مذاکره با امریکا را می دادند؟

گفتم: مبارزه با امریکا لزوما یک شیوه و شکل ثابت ندارد و باید منطبق با توانمندی ها و اقتضائات زمانه باشد. توانمندی های ما امروز بسیار فرق کرده و شرایط متفاوت است، ولی پرسش اصلی جای دیگریست، یعنی  دوستان اصولگرایی که این همه اتهام تلاش برای مذاکره با امریکا را علیه اصلاح طلبان مطرح می کردند و آن را مانند یک تابو می دانستند، امروز خودشان خیلی راحت مسیر مذاکره را دنبال می کنند.

پرسیدند: چه شد که اسم مری را انتخاب کردی؟

گفتم: وقتی اولین بار یک خبرنگار اسممم را پرسید، فکر کردم اسمم تلفظش سخت است ضمن اینکه لازم نمی دیدم در آن شرایط نامم را بگویم. لحظه ای فکرکردم و گفتم مریم،  بعد هم برای اینکه راحت تر باشد تکرار کردم «مری».

در پاسخ به یک سوال دیگر هم باید بگویم: نمی دانم چه کسی زیر چادر قیچی آهن بر داشته، چون من روز سوم بعد از تسخیر، به سفارت رفتم و در آن زمان هم از چادر استفاده نمی کردم.

پرسیدند:  فکرنمی کنید اقدام شما یک اقدام احساسی بود؟

گفتم: احساس چیز بدی نیست و اگر درکنار تعقل قرار گیرد تحول زا خواهد بود. بله، هم احساس بود، هم شور جوانی و هم درک شرایط خطیر کشور و باز هم در صحبت هایم تاکید کردم فضای آزاد سیاسی در دانشگاهها که اجازه طرح پرسش و مباحث متنوع را بدهد سبب ورزیدگی فکری دانشجو در حوزه معرفت سیاسی و دینی می شود.  

... و بالاخره پرسیدند: اگر شما اصلاح طلب ها  دوباره سرکار بیایید آیا مجددا معیشت مردم را فراموش خواهید کرد و نسبت به ارزش های دینی هم رویگردان خواهید بود؟

گفتم: مطمئن باشید که اگر اصلاح طلبان سر کار بیایند هرگز وعده های توخالی برای معیشت مردم نخواهند داد و نیز هرگز دین را سپری برای توجیه اعمال دنیوی خود نمی کنند.


کلمات کليدي: دانشجویان ،کلمات کليدي: اصلاح طلبان
 
وزیر 13 آبان !
ساعت ۱٠:٠۸ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱٤ آبان ۱۳۸٦  

این 13 آبان هم گذشت. قصد داشتم از چند روز پیش یادداشتی درباره آن داشته باشم، ولی راستش ... چه بگویم؟ سونامی بود؟ کاترینا بود؟ گردباد هولناک و طوفان وحشتناک بود؟ نمی دانم. فقط می دانم که دو هفته تمام است مشغول مصاحبه و پاسخ به خبرنگاران و رسانه ها و حضور میان دانشجویان و ... در مورد ماجرای سفارت آمریکا هستم. حالا خوبست یک بار کتاب « تسخیر» را نوشتم تا هر سوالی هست پاسخ داده باشم...

 

یکی هم این میان رسید و گفت: مگر شما وزیر 13 آبان هستی؟

 

راست می گفت. حدود 400 دانشجو درگیر این ماجرا بودند. حالا چرا من و تعداد اندکی باید این همه حرف بزنیم، نمی دانم.

 

در هر صورت حالا که قرار به گفتن است باید به چند نکته مهم اشاره کنم:

 

- برای شناختن علل وقوع یک پدیده تاریخی باید شرایط زمانی آن را در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی ابتدا درک کرد و سپس به تجزیه و تحلیل و نقد آن نشست. فضای سال 58 متاثر از وضعیت انقلاب  و کشور از بسیاری جهات استحکام و قوام لازم را نیافته بود. یعنی در برابر توطئه ها و تهدیدات آسیب پذیری بالایی داشت. حوادث خونینی که در نقاط مختلف کشور مانند کردستان به وقوع می پیوست موید این تحلیل است.

- آنگونه که شواهد نشان می داد آمریکا با انقلاب اسلامی ایران و حس استقلال طلبی ایرانیان کنار نیامده و حاضر نبود از منافع خود در ایران صرف نظر کند و ما را به عنوان یک کشور مستقل در عرصه جهانی بشناسد.  

- از نظر دانشجویان مسلمان دانشگاههای تهران، تکرار تاریخ به ویژه کودتای 28 مرداد بسیار محتمل بود و این می توانست تمام دستاورهای انقلاب و آرمان های ملت را از بین ببرد.

- مجموعه این عوامل باعث شد جمعی از دانشجویان به این تصمیم برسند. البته عده ای هم درآن موقع ضمن مخالفت با این اقدام، موضوع اشغال سفارت شوروی را طرح کردند که بعدها سرمداران انقلاب فرهنگی شدند و این روزها نیز کلیت خط مشی سیاسی آنها با طیف رهبران دانشجویان مسلمان پیرو خط امام کاملا متفاوت است. به طوری که پیوند آن جریان با جریان اصلاح طلبی در سال های اخیر و جریان دانشجویان مخالف اشغال سفارت امریکا با طیف حاکم کنونی آشکار است.

- واقعه 13 آبان را باید کاملا واقع بینانه و به دور از شعارهای تبلیغاتی و تکراری بررسی کرد. روشن است که می بایست هزینه های آن را هم در نظر داشت، ولی من معتقدم با توجه به فواید مانند ممانعت از وقوع کودتا و از بین رفتن تمامی دستاوردهای ملت در جریان انقلاب، منافعش از مضراتش بیشتر بوده است.

- با توجه به برخی تحلیل ها باید بگویم، من هیچ کدام از دانشجویان پیرو خط امام را نمی شناسم که از کرده خود پشیمان باشند. ولی اکثر آنها نسبت به رخدادهای پس از این واقعه و فرصت سوزی ها در عرصه بین المللی انتقاد جدی داشته اند. شاید برای همین بود که در دوره اصلاحات و دولت های هفتم وهشتم با سیاستی منسجم و قوی بسیاری از توطئه های آمریکا علیه کشور را خنثی کردند. طرح موضوع گفت و گوی تمدن ها یکی از این تاکتیک ها بود.

- من در محافل مختلف دانشجویی هم گفته ام که فضای سیاسی کشور در گدشته فرصت و امکان بحث و طرح واقع بینانه موضوع را فراهم نکرده و متاسفانه رسانه ملی نیز به دور از جانبداری های سیاسی حاضربه پرداختن به آن نیست.

- امروز مهم ترین راهکار مبارزه با امپریالیسم در کنار هوشیاری واستفاده از همه فرصت ها در عرصه دیپلماسی،  تحکیم وحدت و انسجام ملی است که به مفهوم ایجاد فرصت برای گروههای سیاسی منتفد و دور از قدرت به منظور طرح دیدگاههای خود و حضور در رقابت سالم و سازنده سیاسی در مقاطع حساس تصمیم گیری های مردم است. یعنی مشارکت جدی مردم؛ مانند همان روزها.


کلمات کليدي: آمریکا ،کلمات کليدي: دانشجویان ،کلمات کليدي: کتاب تسخیر
 
نوش جانت
ساعت ٤:٢٥ ‎ب.ظ روز جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸٦  

یکی از خانم ها با نوزاد 5-6 ماهه اش آمده بود. شاهدش هم عکس های نشست است. منظورم اولین نشست اعضای اصلاح طلب شوراهای اسلامی مراکز استان هاست که دیروز به دعوت اعضای اصلاح طلب شورای تهران انجام شد. مشروح خبرش را بخواهید در رسانه ها لابد می آید، ولی حاشیه هایی هم داشت که برایتان می گویم. حاشیه هایی که گاهی اوقات از متن هم مهم تر است:

با اینکه ارتباط پیوسته و منسجمی بین این اعضا وجود نداشت تا حضور آنها را تضمین کند، استقبال خوبی از نشست صورت گرفت.

گفته شد اعضای اصلاح طلب که به دلیل تجربه و نوع نگاهشان اثرگذاری های قابل توجهی در جهت گیری شوراهای خود داشته اند می بایست این رویکرد را برای کارآمدی بیشتر شوراها تقویت کنند. روشن است چنین اقدامی به نفع شهر و نیز برداشت ها و شناخت صحیح شهروندان از آنها خواهد بود. اما شنیده شد که متاسفانه  فضا برای فعالیت اصلاح طلبان در شهرستان ها چندان مساعد نیست. به طوری که در یکی از شهرها ترجیح داده اند خود را نواندیش معرفی کنند.

در شهر اراک مشخص شده است که یک نفر بدون رعایت قوانین مربوطه به شورا راه یافته و به عبارت دیگر به طور کاملا غیرقانونی وارد شورا شده است.

در شورای اسلامی شهر یزد دو نفر خانم به هیات رییسه راه یافته اند که مورد تقدیر آقای خاتمی نیز قرار گرفته اند.

یکی از نمایندگان گفت: در این جمع، من جوان ترینم. پرسیدند: مگر متولد چه سالی هستی؟ گفت: 58.  یکی دیگر هم گفت من هم پنجاه وهشتی ام. نفر سوم گفت: حالا که شدید دو نفر، پس یک فراکسیون پنجاه و هشتی ها تشکیل دهید.

در بعضی شهرها متاسفانه عدم تایید شهردار منتخب توسط وزارت کشور سردر گمی ها و لطمات زیادی به مدیریت شهری وارد کرده است. این جور که به نظر می رسید بدترین آنها همدان باشد با 5 منتخب که هر کدام به بهانه ای رد شده اند.

در زاهدان یک اتحاد سفید و یک ائتلاف سبز صورت گرفته که  ائتلاف سبز تلاش داشته تنوع قومیتی و مذهبی استان را در نظر گیرد.

دوستان اصلاح طلب شوراها، تحلیل های جالبی ازجنبه های سیاسی مطرح کردند. یکی از قرائت جدید اصلاح طلبی گفت، دیگری از آسیب شناسی اصلاح طلبان،  یکی هم از دوزیستان اصلاحات گفت و البته ادامه جمله اش را ناتمام گذاشته و خورد. آقای مسجد جامعی از او پرسید: چی گفتید؟ گفت: خوردم. آقای مسجد جامعی هم گفت: نوش جانت.

در پایان این نشست یک روزه که با حداقل امکانات و با دشواری های فراوان، بدون بهره مندی از هر گونه امکانات شوراها برگزار شد برای تداوم این جلسات و تقویت توانمندی اصلاح طلبان تصمیماتی گرفته شد.

حسن ختام برنامه قطعات شعری از مرحوم قیصر امین پور بود که توسط هنرمندی خوانده و با «نی» هنرمندی دیگر نواخته شد:

رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند

آسمانی تر ازآن بود که در خاک بماند

از دل روشن برکه شب سر زد و تابید به خورشید

تا دل روشن نیلوفریش پاک بماند

جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم

که در این همهمه گنبد افلاک بماند


کلمات کليدي: اصلاح طلبان ،کلمات کليدي: گزارش از شورای شهر تهران
 
بازی روزگار
ساعت ۱:۳۱ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ۱٠ آبان ۱۳۸٦  

گاهی وقت ها اتفاقاتی می افتد خارج ازهر برنامه ریزی و پیش بینی قبلی. اتفاقاتی که گاه حاوی پیامی است، گاه رمزی را می گشاید و بعضی وقت ها هم هر چه کنکاش کنی رازش را در نمی یابی تا … شاید وقتی دیگر.

چند روز پیش یکی از این اتفاقات سر راهم سبزشد. قرار بازدید کمیته محیط زیست شورا را از یکی از بخش های شهرداری داشتیم که به دلایلی به تعویق افتاد. امیدوار شدم که چند ساعت خالی میان برنامه ها را بتوانم صرف  کارهای عقب افتاده مطالعاتی و نوشتاری کنم. اما تماس تلفنی و اصرار یکی از همکاران سابق و توصیف و تعریفی که از نمایشگاه عکس و هنرهای تجسمی نمایشگاه امنیت اجتماعی نیروی انتطامی کرد همان و کارهای بر زمین مانده همان. سر که جنباندم وسط نمایشگاه بودم.

اوج ماجرا هم اینکه یکی از بخش ها مربوط به طرح امنیت اجتماعی در موضوع مقابله با بدحجابی و اقدامات صورت گرفته دراین زمینه بود که چند ماه قبل به عنوان نماینده مردم تهران در شورا به روش ها، نوع برخوردها و تداخل این موضوع با موضوعاتی مثل مبارزه با اراذل و اوباش و قاچاقچیان موادمخدر انتقاد کرده بودم. یادداشتش را در آرشیو وبلاگ به تاریخ اول خرداد با عنوان «اولین نطق پیش ازدستور در شورای سوم» می توانید بخوانید… در هر حال کار از کار گذشته بود و در حالی که مدیرکل آموزش نیروی انتظامی به استقبال آمده بود همراه تعدادی دیگر از مسئولین نمایشگاه بازدید را شروع کردیم.

نمایشگاه بخش های مختلف و بعضا جالبی داشت. در بخشی مطالعات و پژوهش های مربوط به مسایل اجتماعی گردآوری شده و در بخشی می شد با علایم گروههایی از جوانان رپ و از این جور حرف ها آشنا شد. با لباس های عجیب و غریب و نشانه هایی که معانی خاصی داشت و متاسفانه شعرها و ترانه هایی که به هیچ وجه در شان انسان متمدن نبوده و نیست.

همان جا از روش های برخورد با این گونه مسایل و اینکه چگونه باید به جوانان کمک کرد تا خودشان به شناخت لازم برسند صحبت و تاکید شد که چنین کاری نیازمند نگاه روانشناسانه و علمی است. به نظر می رسید در آن میان چندان اعتقادی به روش های ضربتی نبود مگر در مواردی که شرایط کاملا مجرمانه شود. لازم دیدم مجددا تاکید کنم که به ویژه در بحث حجاب باید دانست که با یک پدیده اعتقادی و نرم افزاری روبروییم و برخورد فیزیکی و ضربتی نتیجه دراز مدتی ندارد. به خصوص اینکه مسایل زنان را باید بسیار گسترده تر از حجاب دید و اگر فقط از این زاویه نگاه شود به تقابل کشیده خواهد شد.

سرگرم همین حرف ها بودیم که گروهی از دانشجویان دانشگاه علمی – کاربردی جلو آمدند و رشته کلام را بریدند. ظاهرا از دانشگاههای مختلف برای بازدید از این نمایشگاه دعوت شده بودند و در قسمتی نیز تریبون گفت و شنودی ترتیب داده شده بود تا حرف خود را بزنند. کار جالبی بود که نشان می داد نگاه فرهنگی در این بخش بر نگاه انتظامی – امنیتی تفوق یافته و البته امیدوارم دانشجویان با خیال راحت حرفشان را زده باشند و مسئولین نیز با سعه صدر شنیده باشند. اساسا از ملزومات موفقیت پلیس نگاه اجتماعی به مسایل است. اگر پلیس ازاین زاویه که ریشه بسیاری مسایل اجتماعی و فرهنگی است به معضلات بنگرد، موفق خواهد بود، اگرنه به بیراهه می رود.

بعد وارد نمایشگاه عکس شدیم که عکاسان با ارایه تصاویری از مشکلات و مسایل، مناسبات پلیس و مردم و حتی تصاویر اعتراض های صنفی در آن شرکت کرده بودند. اینکه امور انتظامی و امنیتی را بشود از زاویه نگاه هنری دید عالمی دارد. مثلا عکسی از یک دیوار که به خودی خود نشان گر استواری و آبادی بود، در حالی که پشت آن معتادان با چهره های رقت بار پناه گرفته بودند … پس آن دیوار استوار معنای دیگری هم می تواند داشته باشد.

بخش گرافیک را هم دیدم. هنرمندان گرافیست در فضایی نسبتا باز حرف خود را زده بودند. نمایش بعضی کارها در شرایط فعلی غریب به نظر می رسید. یعنی در شرایطی که به قول یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس، وزارت ارشاد فقط به روش های انسدادی توجه دارد و غلبه محدودیت ها و ممنوعیت ها آشکار است. در این شرایط ، اقدام نیروی انتظامی با ارزش به نظر می رسد. البته گفتند بعضی طرح هایی هم بوده که مورد قبول واقع نشده، گفتم: می شود یکی از آنها را ببینم. یکی را آوردند. فنجان و نعلبکی بود که زیر آن تعدادی اسکناس تاخورده دیده می شد.

گفتم: دلیلی ندارد رشوه را به خود بگیریم. رشوه در بخش های دولتی و غیردولتی وجود دارد و این مسئله از دیدگاه امنیت اجتماعی نگران کننده است، چون امنیت ارباب رجوع را به خطر می اندازد.

آخر سر هم به عنوان تنها نماینده شورای شهر - آن هم از نوع اصلاح طلب – از معاون اجتماعی ناجا دعوت کردم تا با کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورا تعامل بیشتری داشته باشند.

خلاصه اینکه این روزها به نظر می رسد همه چیز و همه جا خیلی شلوغ و پلوغ است. از اخبار داخلی گرفته تا اخبار بین المللی، از عرصه اقتصاد گرفته  تا سیاست و احزاب و انتخابات  …  تا آنجا که یک دفعه می بینید اصلاح طلب منتقد سر از نمایشگاه نیروی انتظامی در می آورد و … راستی، یاد گرفتم که بلوتوس موبایلم را اصلا روشن نگذارم.   

 


 
وحدت ملی به شيوه رسانه ملی
ساعت ۱٢:۳٤ ‎ب.ظ روز یکشنبه ٦ آبان ۱۳۸٦  

با وجود انتقادات فراواني كه دولت اصلاحات نسبت به عملكرد يك جانبه صدا و سيماي دوران دكتر لاريجاني داشت، جايزه ملي محيط زيست به آقاي دكتر پورحسين مدير وقت شبكه دو اعطا شد. وقتي او براي دريافت اين جايزه به روي سن آمد به هيچ وجه به سياه نمايي هاي آن سازمان در مورد دولت آقاي خاتمي فكر نمي كردم. مهم اين بود كه به عنوان رييس وقت سازمان حفاظت محيط زيست و معاون رييس جمهور مي دانستم صدا و سيما تلاش هاي زيادي را براي پيشبرد فرهنگ محيط زيست انجام داده و در اين حوزه فعاليت مطلوبي داشته است.

در واقع ترجيح مي دادم با نگاهي منصفانه عملكرد آنها را در زمينه هاي كارشناسي و به دور از صبغه هاي سياسي در نظر گيرم تا نقد منصفانه باشد و روشن شود كه  عملكردها نه همه سياه و يا همه سفيد بلكه بيشتر خاكستري يا تركيبي از سياه و سفيد است. بارها هم در سخنراني ها و مصاحبه ها به عملكرد مثبت صدا و سيما در اين زمينه طي دوران  اصلاحات اشاره كردم كه اين اشارات البته در تقابل با تحليل هاي خودم و همفكرانم در مورد  عملكرد كلي و سياسي رسانه ملي بود.

... آن دوران گذشت. اما امروز احساس مي كنم يك بار ديگر بايد به ارزيابي عملكرد رسانه ملي بپردازم، منتهي اين بار در حوزه سياست داخلي.

 در سالي كه به فرموده مقام رهبري،  سال وحدت ملي وانسجام اسلامي نام گرفته بايد ديد هر كدام از ما با توجه به مسئوليت هايي كه داشته ايم به چه ميزان براي تحقق اين مهم – خارج از شعار و لفاظي – اقدام كرده ايم؛ موضوعي كه از نظر عالي ترين مقام سياسي كشور ضرورت و اولويت امروز جامعه ماست.

عملكرد سياسي صدا و سيما در سال هاي اخير بر كسي پوشيده نيست. اما تبلور آن در بخش هاي خاصي مانند خبر 30/8  مشهود بوده و مثال زدني است. اين روزها مي بينيم اين شيوه رسانه اي به برنامه هايي در ساير شبكه ها مانند سايه روشن در شبكه 6 نيز گسترش يافته و در آن به طور مستمر و مكرر - و به قول يكي از همكاران سيمايي به طور بچه گانه اي - به تخريب اصلاح طلبان مي پردازند. به كارگيري واژه  دوخردادي با لحن و منظوري خاص و تلاش هاي محيرالعقول در القاء تفرقه و اختلاف بين صفوف اصلاح طلبان و نيز ميان اصلاح طلبان و اصولگرايان نشان از موضع گيري كاملا جناحي و يك سويه اي دارد كه فضاي رسانه ملي را به شدت تحت تاثير خود قرار داده است. اين موضع گيري ها حتي اقدامات مثبت بعضي بخش ها در صدا و سيما مانند راديو جوان يا راديو گفتگو را كه سعي در برخوردهاي بي طرفانه و منطقي دارند خنثي مي كند.

اين در حاليست كه نتايج انتخابات سومين دوره شوراهاي شهر و روستا و برخي انتخابات پيش از آن نشان مي دهد اين نوع برخوردها به بي اعتمادي مردم نسبت به رسانه ملي مي انجامد و متاسفانه اين روند مي تواند تا بي اعتمادي نسبت به نظام گسترش يابد.  

نمي دانم همكاران آقاي مهندس ضرغامي توسط  كدام تحليل سطحي و برداشت هاي كم محتوا به چنين جمع بندي هايي رسيده اند، ولي مي دانم كه با نزديك شدن به آخر سال 86 مي توانيم بپرسيم كه  آقاي ضرغامي شما چه اقدامي براي بسط وحدت ملي انجام داده ايد؟  آيا دوستان شما روش جديدي را ابداع كرده اند كه از طريق القاء تفرقه و تخريب يك سويه رقيب بتوان به وحدت ملي رسيد؟ اگر چنين روش بديعي را كشف كرده ايد بفرماييد تا ما هم مطلع شويم و در غير اين صورت پاسخ گو باشيد.

من كه در دولت اصلاحات به عملكرد صدا و سيما در زمينه محيط زيست به رغم بسياري از بي مهري ها و سياه نمايي ها در مورد دولت اصلاحات كارنامه قبولي دادم و از آن تقدير كردم، امروز در مورد ايجاد فضاي وحدت ملي و تعامل سازنده بين گروههاي سياسي – آن هم در شرايطي كه امنيت كشور مورد تهديد پي در پي بيگانگان قرار مي گيرد - بايد بگويم تا اينجا كه رفوزه ايد.

 


 
صندلی های کشتی تایتانیک
ساعت ۱:٤۱ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ٢ آبان ۱۳۸٦  
ریچارد فولتز وقتی درباره نگرانی هایش از آینده حیات بر روی زمین و حال و هوای دنیای امروز می گفت مثال زد: مانند این است که سوار کشتی تایتانیک در هر حال غرق شدن باشی و با مسافران بر سر تصاحب صندلی دعوا کنی.
مثال جالبی بود که این استاد دانشگاه کونکوردیای مونترال چندی پیش در جمع اعضای مرکز صلح و محیط زیست و تعدادی از سازمان های غیردولتی زیست محیطی بیان کرد و همگان را به اهمیت مسئله تغییرات آب و هوایی و گرم شدن کره زمین توجه داد. او گفت در شرایطی که دنیا با چنین بحران هایی روبروست عده ای ترجیح می دهند سر خود را و البته بقیه را با مسایل کم اهمیت و بی ارزش گرم کنند.
این مثال گوشه ذهنم مانده بود تا اینکه امشب ( ببخشید دیشب - الان که ساعتی است وارد فردا شده ایم) بعد از جلسه کمیته محیط زیست وقتی به خانه برمی گشتم فکر کردم در کنار کزارشی از این جلسه مطلب خوبی برای شروع یادداشت جدید است.
دوازدهمین جلسه کمیته محیط زیست شورای اسلامی شهر را با موضوع آب شرب تهران برگزار کردیم. خوشبختانه این جلسات با استقبال مدیران دولتی و بخش های ذی ربط شهرداری تهران مواجه می شود. (اگر چه ناگفته نماند بعضی وقت ها بعضی بخش ها گویی نماینده قوی ندارند که به جلسه بفرستند). این جلسه نیز با حضور مدیران ارشد آب و فاضلات تهران و ارایه گزارش وضعیت فعلی و چشم انداز آینده آب در تهران، جلسه ای پر بار پر کشش بود. گزارش ارایه شده حاکی از محدودیت شدید منابع و برداشت بیش از ظرفیت از سفرهای آب است و گزارش دیگری هم مبنی بر تلاش فراوان برای حفظ و ارتقای کیفیت آب مطرح شد. بعد از اینکه درباره راهکارهای مقابله با مشکلات، نحوه تعامل شورا برای تسهیل امور و ایجاد اشتراک دیدگاه بین شهرداری و دولت در زمینه مدیریت منابع آب بحث شد قرار گذاشتیم کار گروهی دایمی به این موضوعات بپردازد و راهکارهای کمک به توسعه طرح های مربوط به منابع، کیفیت والگوی مصرف آب تهران را بررسی و پیشنهاد کند. نماینده تشکل های غیردولتی زیست محیطی هم اشاره درستی به موضوع فرهنگ سازی و ضرورت توجه بیش از پیش به اصلاح رفتار شهروندان داشت.
علاوه بر تشکیل کارگروه قرار شد جلسه دیگری در کمیته اصلی به بررسی وضعیت طرح های فاضلاب تهران بپردازد.
اما از هر چه بگذریم ظاهرا سخن درباره زباله - خوش تر که نیست، بلکه - نباید فراموش شود. در جلسه صبح شورا با حضور شهردار، بعد از اینکه گزارشی از سوی سازمان بازیافت شهرداری ارایه شد لازم دیدم بر ضرورت گسترش طرح های جمع آوری زباله ها به صورت تفکیک شده و اعتماد سازی میان مردم در این زمینه اصرار ورزم.
راستش زیاد از خانم ها چه از نوع شاغل و چه خانه دار و حتی بسیاری از آقایان دوستدار محیط زیست شنیده ام که برای تفکیک زباله های خشک و تر در خانه چه مبارزاتی که نکرده اند، چه دعواهایی که راه نیافتاده تا اهالی ناخلف خانه تنبلی را کنار بگذارند و زباله های خشک و قابل بازیافت را کنار زباله های تر نریزند و چه تلفاتی که این جنگ ها نداده تا بالاخره زباله ها به صورت تفکیک شده از خانه خارج شده اند. اما ... اما دست مسئولین جمع آوری از رده های بالا تا پایین درد نکند که با یک حرکت ایضایی گازانبری و جمع آوری همه جور زباله قاطی هم، کل عملیات را خنثی کرده اند.
حالا خیلی ها ممکن است بگویند میان این همه مسئله و شرایط خاصی که کشور دارد، صحبت از مشکلات محیط زیست، دعوا بر سر صندلی های تایتانیک در حال غرق شدن است. ولی من اعتقاد دیگری دارم و می گویم بسیاری از منازعات بی مورد قدرت می تواند مصداق این گفته ریچارد فولتز باشد.
راستی اگر شما سوار تایتانیک باشید باز هم بر سر تصاحب صندلی ها دعوا می کنید؟