جمال عبدالناصر
جمال عبدالناصر | |
---|---|
دومین رئیسجمهور مصر | |
مشغول به کار ۲۳ ژوئن ۱۹۵۶ – ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ |
|
نخست وزیر |
مشاهده فهرست
|
معاون رئیسجمهور |
مشاهده فهرست
|
فرد پیشین | محمد نجیب |
فرد پسین | انور سادات |
نخستوزیر مصر | |
مشغول به کار ۱۹ ژوئن ۱۹۶۷ – ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ |
|
رئیس جمهور | خودش |
فرد پیشین | محمد صدقی سلیمان |
فرد پسین | محمود فوزی |
مشغول به کار ۱۸ آوریل ۱۹۵۴ – ۲۹ سپتامبر ۱۹۶۲ |
|
رئیس جمهور | محمد نجیب خودش |
فرد پیشین | محمد نجیب |
فرد پسین | علی صبری |
مشغول به کار ۲۵ فوریه ۱۹۵۴ – ۸ مارس ۱۹۵۴ |
|
رئیس جمهور | محمد نجیب |
فرد پیشین | محمد نجیب |
فرد پسین | محمد نجیب |
معاون نخستوزیر | |
مشغول به کار ۸ مارس ۱۹۵۴ – ۱۸ آوریل ۱۹۵۴ |
|
نخست وزیر | محمد نجیب |
فرد پیشین | جمال سالم |
فرد پسین | جمال سالم |
مشغول به کار ۱۸ ژوئن ۱۹۵۳ – ۲۵ فوریه ۱۹۵۴ |
|
نخست وزیر | محمد نجیب |
فرد پیشین | سلیمان حافظ |
فرد پسین | جمال سالم |
وزیر کشور مصر | |
مشغول به کار ۱۸ ژوئن ۱۹۵۳ – ۲۵ فوریه ۱۹۵۴ |
|
نخست وزیر | محمد نجیب |
فرد پیشین | سلیمان حافظ |
فرد پسین | زکریا محیی الدین |
رئیس مجلس فرماندهی انقلاب | |
مشغول به کار ۱۴ نوامبر ۱۹۵۴ – ۲۳ ژوئن ۱۹۵۶ |
|
فرد پیشین | محمد نجیب |
فرد پسین | پست لغو شد |
دبیر کل جنبش عدم تعهد | |
مشغول به کار ۵ اکتبر ۱۹۶۴ – ۸ سپتامبر ۱۹۷۰ |
|
فرد پیشین | یوسیپ بروز تیتو |
فرد پسین | کنت کائوندا |
رئیس سازمان وحدت آفریقا | |
مشغول به کار ۱۷ ژولای ۱۹۶۴ – ۲۱ اکتبر ۱۹۶۵ |
|
فرد پیشین | هایله سلاسی |
فرد پسین | قوام نکرومه |
اطلاعات شخصی | |
تولد | جمال عبدالناصر حسین ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۱۸ اسکندریه، سلطنت مصر (هماکنون مصر) |
مرگ | ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ میلادی (۵۲ سال) قاهره، مصر |
ملیت | مصری |
حزب سیاسی | اتحادیه سوسیالیستی عربی |
همسر | تحیه محمدکاظم |
فرزندان | هدی مونا خالد (فوت شده) عبدالحمید عبدالحکیم |
تخصص | افسر |
دین | سنی، اسلام |
امضاء | |
خدمت نظامی | |
وفاداری | مصر |
خدمت/شاخه | ارتش مصر |
سالهای خدمت | ۱۹۳۸–۱۹۵۲ |
درجه | سرهنگ |
رزمها/جنگها | جنگ عربی اسرائیلی سال ۱۹۴۸ |
جمال عبدالْناصر (عربی: جمال عبد الناصر حسين، تلفظ عربی مصری: [ɡæˈmæ:l ʕæbdenˈnɑ:sˤeɾ ħeˈse:n]؛ ۱۵ ژانویه ۱۹۱۸–۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰) یکی از شخصیتهای سیاسی برجستهٔ تاریخ خاورمیانه در سده ۲۰ میلادی و دومین رئیسجمهور مصر بود که از سال ۱۹۵۶ تا هنگام درگذشتش در سال ۱۹۷۰، قدرت را در دست گرفت. او یکی از رهبران انقلاب ۱۹۵۲ مصر است که به فرمانروایی ملک فاروق (از خاندان محمد علی) پایان داد. پس از پیروزی انقلاب مذکور، محمد نجیب رئیس مجلس فرماندهی انقلاب مصر میشود و به اخوانالمسلمین نزدیک میشود و با عبدالناصر و مجلس فرماندهی انقلاب اختلاف نظر پیدا میکند. شخصی اقدام به ترور عبدالناصر میکند که ناکام میماند. در پی آن هزاران مخالف بازداشت و محمد نجیب نیز به اتهام دست داشتن در ترور از ریاستجمهوری برکنار و در حبس خانگی قرار داده شد. پس از کنار زدن رقیبان، ناصر رهبر بلامنازع مصر شد. به دنبال آن، عبدالناصر نخستوزیر شد و سرانجام ریاستجمهوری را نیز بعد از همهپرسی مردمی، در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۵۶ در اختیار گرفت.
سیاستهای بیطرف عبدالناصر خلال جنگ سرد به آشفتگی روابط مصر با قدرتهای اروپایی انجامید؛ اروپاییان پشتیبانی مالیشان را از سد اسوان -که عبدالناصر برنامه داشت آن را بسازد- برداشتند. عبدالناصر در پاسخ، شرکت کانال سوئز را سال ۱۹۵۶ ملی کرد که مورد تحسین جهان عرب قرار گرفت. در مقابل نیز بریتانیا، فرانسه و اسرائیل سیناء را اشغال کردند ولی آنها در وسط فشارهای بینالمللی عقبنشینی کردند. این ماجرا جایگاه سیاسی عبدالناصر به شکل قابل ملاحظهای تقویت کرد و از آن به بعد، محبوبیت عبدالناصر در منطقه به شکل گسترده شروع به رشد کرد. در نتیجه درخواستهای یکپارچه گی عربی زیر رهبریش افزایش یافت و منجر به یکپارچگی مصر با سوریه سال (۱۹۵۸ شد اما در تاریخ ۱۹۶۱) از هم پاشید.
در سال ۱۹۶۲، عبدالناصر شروع به سلسله برنامهریزی برای اجرایی کردن سیاست جمهوریخوهی (قوه اشتراکی) و اصلاحات نوسازی در مصر کرد. ناصر با وجود شکستهای گوناگون در پروژهٔ یکپارچگی عربی نظیر جدایی سوریه از مصر، با آغاز سال ۱۹۶۳، هوادارانش در چند کشور عربی به قدرت رسیدند. با رخدادن این شرایط وی در جنگ داخلی یمن شرکت کرد. ناصر سال ۱۹۶۴ هنگامی که رئیس جنبش عدم تعهد بود قانون اساسی جدیدی در سال ۱۹۶۴ تصویب کرد. دور دوم ریاستجمهوری وی در مارس ۱۹۶۵ بعد از همهپرسی مردمی آغاز شد. دو سال بعد مصر از اسرائیل در جنگ ششروزه شکست میخورد که ناصر به دلیل این شکست از تمام منصبهای سیاسی کنارهگیری کرد ولی پس از راهپیمایی و اعتراضات گسترده خواهان بازگشتش، او از تصمیمش در روز بعد منصرف شد. بین سال ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ عبدالناصر خودش را با حفظ سمت ریاست جمهوری به نخستوزیری نیز گماشت. او به جنگ فرسایشی برای بازپسگیری قسمتهای از دست رفته مصر در جنگ ششروزه اقدام کرد. اشخاص نظامی ارتشی در امر دولت دخالت میکردند که عبدالناصر به کنار نظامیان از عرصهٔ سیاست دست زد و مجموعه ویرایشهای سیاسی لیبرالیسمی را اجرایی کرد. پس از پایان جلسهٔ سران اتحادیه کشورهای عرب در سال ۱۹۷۰، ناصر بر اثر سکته قلبی درگذشت. در قاهره بیش از پنج میلیون تن در تشییع جنازهاش شرکت کردند.
وی در سرتاسر جهان عرب با رادیو برای خود تبلیغ میکرد و تمامی روزنامههای مخالف را تعطیل میکرد که توانست بدین وسیله در میان اعراب شهرت کسب کند. موافقانش وی را سمبل وحدت عربی و تلاش برای نابودی امپریالیسم میدانند در مقابل گروهی دیگر از تحلیلگران مخالف، وی را «دیکتاتور» مینامند و دولتش را برای پایمال کردن حقوق بشر، مورد انتقاد قرار میدهند.
محتویات
- ۱ زندگینامه
- ۲ زندگی نظامی
- ۳ انقلاب
- ۴ ملی کردن کانال سوئز
- ۵ عرب گرایی و عقیده اشتراکی (سوسیالیسم)
- ۶ اقدامات نوسازی و مخالفان داخلی
- ۷ جنگ شش روزه و شکست اعراب
- ۸ سالهای پایانی در ریاستجمهوری
- ۹ جنگ فرسایشی و اقدامات دیپلماسی منطقهای
- ۱۰ مرگ و تشییع جنازه ناصر
- ۱۱ میراث
- ۱۲ در فیلم
- ۱۳ زندگی شخصی
- ۱۴ مؤلفات
- ۱۵ منابع
- ۱۶ پانویس
- ۱۷ پیوند به بیرون
زندگینامه[ویرایش]
دوران کودکی و تحصیلات تا دبیرستان[ویرایش]
جمال عبد الناصر بن حسین بن خلیل بن سلطان المری[۱] در ۱۵ ژانویه ۱۹۱۸م در خانه پدرش -شماره ۱۲ خیابان قنوات- محله باکوس در اسکندریه مصر اندکی پیش از آغاز انقلاب ۱۹۱۹، متولد شد و نخستین فرزند فهیمه و عبدالناصر حسین است.[۲][۳] پدرش در روستای بنی مر در استان اسیوط متولد شد و در اسکندریه بزرگ شد.[۳] پدرش در آنجا وکیل دفتر نامهرسانی در محله باکوس شد[۴] و با خانم «فهیمه» که در ملوی در منیا متولد شده بود ازدواج کرد.[۵] پدر و مادرش سال ۱۹۱۷ ازدواج کردند و دو فرزند بعد از ناصر به نام «عز العرب» و «اللیثی» به دنیا آوردند.[۳] نویسندگان زندگینامه ناصر نظیر روبرت استیونس و سعید ابوالریش نوشتهاند که خانوادهاش به «مفهوم شکوه و عظمت عرب» اعتقاد داشتند و این امر در نام برادر ناصر «عز العرب» (به معنی عزت و شکوه عربی) که استفاده از آن اسم در مصر نادر بود مشهود است.[۶]
خانواده ناصر به دلیل شغل پدر مسافرتهای زیادی کردند. سال ۱۹۲۱، به اسیوط، سپس سال ۱۹۲۳ به الخطاطبه نقل مکان کردند. عبدالناصر در کودکستانی در محرم بک در اسکندریه نامنویسی شد، پس از آن به دبستان الخطاطبه در بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۴ پیوست، سال ۱۹۲۵ به مدرسه دبستان النحاسین در الجمالیه در قاهره پیوست و پیش عمویش خلیل حسین برای سه سال ماند. تنها ناصر در این مدت در تعطیلات تحصیلی به دیدن خانواده میرفت.[۷]
ناصر با مادرش نامهنگاری میکرد ولی این امر در آوریل ۱۹۲۶ به پایان رسید، ناصر در این هنگام به الخطاطبه آمد و فهمید که مادرش دو هفته قبل پس از تولد برادر سومش شوقی درگذشت و کسی جرأت اطلاع دادن به وی را نداشت.[۸][۹] ناصر بعدها گفت:
درگذشت مادرم در نوع خودش بیش از حد ناراحتکننده بود، اینگونه ازدست دادنش و خداحافظی نکردن با او ضربه روانی بود که گذشت زمان آن را پاک نکرد.[پانویس ۱][۱۰]
قبل از اینکه این سال به پایان برسد پدرش دوباره ازدواج کرد که باعث شد ناراحتی ناصر ریشهای تر بشود.[۸][۱۱][۱۲]
پس از اینکه ناصر سال سوم را در النحاسین قاهره پایان برد، پدرش در تابستان سال ۱۹۲۸ او را نزد پدربزرگ مادرش فرستاد تا سال چهارم دبستان را در العطارین اسکندریه بگذراند.[۹][۱۰]
ناصر به دبیرستان شبانهروزی حلوان ملحق شد و یکسال آنجا بود، سال بعد (۱۹۳۰) چون پدرش به خدماترسانی پست اسکندریه منتقل شده بود ناصر به مدرسه رأسالتین اسکندریه رفت.[۹][۱۰] در آن هنگام ناصر فعالیتهای سیاسیاش را آغاز کرد،[۹][۱۳] تظاهراتی در میدان المنشیه اسکندریه دید،[۱۰] بدون آنکه هدف اعتراضات را بداند به آن پیوست،[۱۴] بعدها فهمید که حزب ملیگرای مصر جوان این اعتراض را به پا کرده بودند و تظاهرات ضد استعمار انگلستان در مصر بود، این تظاهرات در نتیجهٔ تصمیم نخستوزیر مصر اسماعیل صدقی مبنی بر باطل کردن قانون اساسی ۱۹۲۳ بود،[۱۰] ناصر دستگیر شد و یک شب بازداشت بود[۱۵] تا پدرش وی را بیرون آورد.[۹]
زمانی که پدرش به قاهره سال ۱۹۳۳ رفت، ناصر با او به آنجا رفت و در دبیرستان النهضه در محله الظاهر قاهره ثبت نام شد،[۱۰][۱۶] آنجا در چند تئاتر مدرسهای حضور داشت و مقالههایی نظیر «ولتر، مرد آزادی» در مجله مدرسه نوشت. مقاله مذکور در مورد فیلسوف فرانسوی ولتر بود.[۱۰][۱۶] در ۱۳ نوامبر ۱۹۳۵، ناصر تظاهرات دانشجویی رهبری کرد. این اعتراضات ضد تصمیم بریتانیا بود که صمویل هور وزیر خارجه بریتانیا، سه روز پیش از این تظاهرات در سخنرانی خود گفته بود، بریتانیا عمل مجدد به قانون اساسی مصر را رد کرده است.[۱۰] دو نفر از تظاهر کنندگان کشته شدند و پیشانی ناصر نیز بر اثر شلیک افسر انگلیسی آسیب دید،[۱۵] سریع همکارانش وی را به ساختمان روزنامه الجهاد که تصادفی حادثه در کنارش اتفاق افتاد منتقل کردند. اسم وی در بین لیست مجروحین که صبح فردای آن روز منتشر شد قرار داشت.[۱۰][۱۷] در ۱۲ دسامبر، پادشاه جدید فاروق، فرمان شروع به کار مجدد قانون اساسی را صادر کرد.[۱۰]
فعالیتهای سیاسی ناصر در دوران دبیرستان افزایش یافت، اینگونه که تنها در ۴۵ روز تحصیلی سال پایانی دبیرستانش حضور داشت.[۱۸][۱۹] عبدالناصر به شدت مخالف پیمان بریتانیا مصر در سال ۱۹۳۶ بود، مفاد پیماننامه تمدید حضور نیروی نظامی بریتانیا در مصر بود اما تقریباً همهٔ نیروهای سیاسی مصر این پیماننامه را تأیید کردند.[۱۰] نتیجه آن، نا آرامیهای سیاسی در مصر به شکل گستردهای کاهش یافت، ناصر نیز تحصیلاتش را در النهضه ادامه داد،[۱۸] تا مدرک پایان تحصیلی دبیرستان را از آنجا گرفت.[۱۰]
تأثیرپذیریهای جوانی[ویرایش]
ابوریش مینویسد که ناصر از نقل مکان مکرر ناراضی نبود. بدین دلیل که این سفرها سطح فکری وی را افزایش میداد و به وی تبعیض و قشربندی جامعهٔ مصر را نشان میداد.[۲۰] جایگاه اجتماعی ناصر خیلی کمتر از اعیان ثروتمند مصری بود و نارضایتی وی از کسانی که ثروتمند و با قدرت متولد میشدند در طول زندگیش رشد کرد.[۲۱] ناصر بخصوص سال ۱۹۳۳ زمانی که نزدیک کتابخانه و اسناد ملی مصر زندگی میکرد، بیشتر اوقات فراغتش را به مطالعه میپرداخت. وی قرآن، سخنان پیامبر مسلمانان محمد و زندگینامه صحابه (اصحاب محمد)[۲۰] و زندگینامه فرماندهان ملیگرا نظیر نابلیون، اتاتورک، اتو فون بیسمارک، غاریبالدی و وینستون چرچیل مطالعه میکرد.[۱۰][۱۵][۲۲][۲۳]
ناصر به شکل قابل ملاحظهای تحت تأثیر ملیگرایی مصری بود که رویه مصطفی کامل، شاعر مصری احمد شوقی[۲۰] و مربیاش در دانشکده نظامی، عزیز المصری بود که عبدالناصر در مصاحبه با یک روزنامه سال ۱۹۶۱، از این مربی تشکر و قدردانی کرد.[۲۴] ناصر بشدت تحت تأثیر رمان «بازگشت روح» (به عربی:عودة الروح) از نویسندهٔ مصری توفیق الحکیم قرار گرفت، که در آن نویسنده نوشته بود، تنها مردم مصر به «شخصیتی که تمام احساسات و رغبات مردم مصر را بازی کند احتیاج دارند کسی که برایشان سنبل هدفشان باشد».[۱۵][۲۲] این رمان سر آغاز تصمیم ناصر برای انقلاب ۱۹۵۲ بود.[۲۲]
زندگی نظامی[ویرایش]
در سال ۱۹۳۷، ناصر در دانشکده نظامی مصر مخصوص آموزش افسران شرکت کرد[۲۵] ولی پلیس شرکت وی در تظاهرات ضد دولتی را ثبت کرده بود. بدین دلیل از وردش به دانشکده ممانعت شد.[۲۶] بدین جهت ناصر به دانشکده حقوق در دانشگاه ملک فؤاد (دانشگاه قاهره کونی) پیوست.[۲۶] اما بعد از یک ترم از داشگاه انصراف داد و دوباره برای ورود به دانشگاه نظامی درخواست کرد.[۲۷] ناصر در دوران جوانی چون بر اثر مطالعاتش مجذوب داستانهای آزادیخواهان ملی و فاتحان بزرگ شده بود، خیلی زیاد در مورد «عزت، شکوه و عظمت و آزادی» صحبت میکرد؛ بدین ترتیب کار نظامی در اولویت اصلی او قرار گرفته بود و اهدافش را در رشته حقوق نمیدید.[۲۸][۲۹] ناصر توانست با وزیر جنگ آن زمان ابراهیم خیری باشا دیدار کند[۲۶] و از وی کمک بگیرد. سرانجام با ورود او به دانشکده نظامی مصر در اواخر ۱۹۳۷ موافقت شد.[۲۶][۳۰] در آن زمان ناصر بیشتر به زندگی نظامی خود اهمیت داد و کمتر با خانواده در تماس بود. در آن دانشکده، با عبد الحکیم عامر و انور سادات آشنا شد که هر دوی آنان زمانی که ناصر رئیسجمهور شد دوستان و همکاران مهمش بودند. ناصر درجه ستوان دومِ پیادهنظام را از این دانشکده در تاریخ ۱۹۳۷،[۱۰] کسب کرد.[۲۱]
در سال ۱۹۴۱ هنگامی که سودان بخشی از مصر بود، ناصر درخواست انتقالی به آنجا کرد.[۲۱] جمال عبد الناصر از سودان در سپتامبر ۱۹۴۲ (میلادی) بازگشت.[۲۱] سپس شغل آموزگار در دانشکده نظامی پادشاهی در قاهره ماه مه ۱۹۴۳ به دست آورد.[۲۱]
در ۱۹۴۲م، مایلز لامبسون سفیر بریتانیا به کاخ ملک فاروق رفت و آنجا را با تانک محاصره کرد، سفیر بریتانیا فرمان به برکناری حسین سری باشا را به دلیل گرایشش به نیروهای محور، صادر کرد. ناصر این رخداد را پایمال کردن تمامیت ارضی و استقلال مصر میدانست و در مورد آن گفت:
از ارتشمان خجالت میکشم که هیچ واکنشی در مقابله با این حمله از خود نشان نداد
ناصر در دانشکده ستاد نظامی پس از آن سال قبول شد.[۳۱] در این هنگام ناصر به تشکیل گروهی از افسران جوان ارتش که دارای حس قوی ملیگرایی بودند اقدام کرد.[۳۲] عبد الناصر جستجو برای پیدا کردن افسران مورد نظرش در تمام بخشهای نیروهای مسلح مصر ادامه داد و ناصر با گروهش از طریق عبدالحکیم عامر در ارتباط بود.[۳۳]
جنگ ۱۹۴۸ فلسطین[ویرایش]
نخستین نبرد ناصر در ستیز عربها و اسرائیل، سال ۱۹۴۸ در فلسطین است.[۳۴] در ابتدا ناصر برای خدمت در کمیته عالی عرب به فرماندهی محمد امین الحسینی داوطلب شد، ناصر پیش از این با الحسینی دیدار کرده بود و تحت تأثیر شخصیت وی بود.[۳۵] ولی به دلایل نامشخص،[۳۶] اما با این وجود حضور نیروهای کمیته عالی عرب در جنگ توسط دولت مصر به دلایل نامعلوم پذیرفته نشد.[۳۵]
در مه ۱۹۴۸ ملک فاروق ارتش مصر را به فلسطین فرستاد.[۳۷] ناصر در گردان ششم پیادهنظام خدمت کرد.[۳۸] در هنگام جنگ، ناصر در مورد آماده نبودن ارتش مصر نوشت و چنین ابراز عقیده کرد که:
ارتش ما جلوی تمجید و تعریفها از هم پاشید[۳۷]
ناصر نایب فرمانده نیروهای مصری مسؤول حفاظت فالوجه بود. ناصر آسیب کمی در نبرد ۱۲ ژوئیه دید. با آغاز ماه اوت، عبد الناصر با گروهش به وسیله اسرائیل محاصره بود، ولی گروهش حاضر به تسلیم شدن نبود. گفتگوهای بین اسرائیل و مصر در نهایت منجر به کنارهگیری مصر از فالوجه برای اسرائیل شد.[۳۷] طبق نوشته روزنامهنگار آمریکایی اریک مارگولیس، نیروهای مصر با وجود آنکه از مرکز فرماندهی جدا شده بوند، بمباران شدیدی را در فالوجه تحمل کردند، مدافعان که عبد الناصر هم در این گروه بود، قهرمانان ملی در آن زمان شدند.[۳۹]
با وجود محافظهکاری دولت پادشاهی آن زمان، که با فشارهای بریتانیا برای منع برپایی استقبال مواجه بود، خواننده مصری ام کلثوم در جشن مردم برای بازگشت افسران حضور یافت. استقبال نکردن پادشاهی از سربازانش به دلیل فشار بریتانیا، انگیزه ناصر را برای سرنگونی پادشاهی شدت بخشید.[۴۰] ناصر خلال محاصره شروع به نوشتن کتاب «فلسفه انقلاب» کرد.[۳۹][۴۱]
پس از جنگ، به شغل پیشینش، آموزگاری در دانشکده نظامی پادشاهی بازگشت. در اکتبر سال ۱۹۴۸ چند فرستاده به اخوانالمسلمین ارسال کرد، تا برای تشکیل ائتلاف با آن گفتگو کند، ولی پس از آن قانع شد که برنامهریزی اخوان با گرایش ملیگراییاش متفاوت است و در آن هنگام راه کاری دوری جستن از این گروه را در پیش گرفت و شروع به اقدامات پیشگیرانه از تأثیر اخوان بر فعالیتهایش کرد.[۳۷] ناصر عضو هیئت ارسالی مصر به رودس در فوریه ۱۹۴۹ بود. این هیئت برای گفتگو برای صلح رسمی با اسرائیل فرستاده شده بود. عبدالناصر شرطهای صلح را خوار کننده خواند. اسرائیلها توانستند که به راحتی منطقه ایلات را اشغال کنند در مارس ۱۹۴۹ (میلادی) هنگامی در حال رایزنی با مردم عرب بودند.[۴۲]
انقلاب[ویرایش]
افسران آزاد[ویرایش]
بازگشت ناصر به مصر همزمان با کودتای حسنی الزعیم در سوریه بود.[۴۳] موفقیت این نظامی در کودتایش در سوریه و پشتیبانی گسترده مردم سوریه از وی، ناصر را به کودتا تشویق کرد.[۴۳] پس از مدتی کمی از بازگشتش، نخستوزیر وقت ابراهیم عبدالهادی، عبدالناصر را بازجویی کرد؛ الهادی شک داشت ناصر دست به تشکیل گروه افسران مخالف کرده است.[۴۳] ناصر این گمانها را به شکل قانعکنندهای تکذیب کرد.[۴۳] عبد الهادی خودش نیز در اجرایی کردن اقدامات ریشهای ضد ارتش تردید داشت، خصوصاً جلوی رئیس ستاد ارتش، که خلال بازجویی حضور داشت، وی ناصر را بعداً آزاد کرد.[۴۳] این بازجویی ناصر را ترغیب کرد که اجرا کردن برنامه کودتا را سرعت ببخشد.[۴۳]
پس از سال ۱۹۴۹، این گروه اسم «جنبش افسران آزاد مصر» را انتخاب کرد. ناصر به ساماندهی «کمیته بنیانگذاری خیزش افسران آزاد» اقدام کرد،[۴۴] این کمیته ۱۴ نفره از مجموعههای سیاسی و اجتماعی گوناگونی تشکیل شد، نظیر نمایندگانی از جوانان مصر، اخوانالمسلمین، حزب کمونیست مصر و طبقه اشرافی بود. ناصر با اکثریت آراء رئیس این کمیته شد.
در انتخابات مجلس نمایندگان سال ۱۹۵۰، حزب وفد بیشتر صندلیهای مجلس را از آن خود کرد، این مسئله به غیبت اخوانالمسلمین که انتخابات را تحریم کرده بود بازمیگردد.[۴۵] اتهاماتی فساد سیاستمداران حزب وفد افشا و شایعات و شک در مورد آنها منتشر شد. این امر افسران آزاد را ترغیب کرد که وارد عرصه سیاسی مصر شوند.[۴۶] هنگامی که این تصمیم گرفته شد، اعضا گروه به ۹۰ رسید، طبق خالد محیی الدین:
هیچکس همه اعضاء را نمیشناخت و جایگاه آنها در هرم اهمیت سیاسی بجز ناصر مبهم بود[۴۶]
ناصر شرایط را اینگونه میدید که افسران آزاد آماده خیزش ضد دولت نیستند و فعالیتهایش به مدت دو سال محدود به بسیج کردن افسران و انتشار سری بیانیهها بود.[۴۷]
در ۱۱ اکتبر سال ۱۹۵۱، دولت الوفد پیمان بریتانیا-مصر سال ۱۹۳۶ را باطل کرد، که به بریتانیا سیطره بر کانال سوئز تا سال ۱۹۵۶ بخشید. طبق بیان انور سادات:
در این هنگام ناصر حملههای گستردهای برای ترور آغاز کرد[۴۸]
در ژانویه سال ۱۹۵۲ (میلادی)، حسین سری عامر هنگامی که در قاهره در حال رانندگی بود، عبدالناصر و حسن ابراهیم با مسلسلهای دستی که در اختیار داشتند به قصد ترورش به سمتش شلیک کردند،[۴۸] اما بجای کشتن این افسر، گلوله آنان به یک زن رهگذر اصابت کرد. ناصر گفت برای او گریه کرد و این ماجرا وی را از تصمیمش منصرف کرد.[۴۸]
سری عامر به ملک فاروق نزدیک بود و کاندید ریاست باشگاه افسران شد.[۴۸] ناصر مصمم بود که ارتش از پادشاهی مستقل شود، ناصر به واسطه عبد الحکیم عامر از محمد نجیب خواست که به افسران آزاد بپیوندد. محمد نجیب افسری دارای محبوبیت مردمی بود و در نبر سال ۱۹۴۸ با اسرائیل سه بار زخمی شده بود. نجیب درخواست ناصر را پذیرفت و استعفایش را به ملک فاروق سال ۱۹۴۲ ارائه کرد.[۴۹]
انقلاب ۲۳ ژوئیه[ویرایش]
روز ۲۵ ژانویه سال ۱۹۵۲ (میلادی)، درگیری بین نیروهای انگلیسی با پلیس اسماعیلیه روی داد که منجر به کشته شدن ۴۰ پلیس مصری با گلوله شد. در اثر این ماجرا اغتشاشاتی در قاهره روز بعد روی داد که ۷۶ کشته بر جا گذاشت. پس از آن، ناصر برنامهٔ شش بندی برای مصر در مجلهٔ روز الیوسف برای جدایی از نظام ارباب رعیت و استقلال از بریتانیا منتشر کرد. در مه (ماه) ۱۹۵۲، ناصر پیامی دریافت کرد که ملک فاروق اسامی افسران آزاد را فهمیده و به زودی آنها را دستگیر میکند، عبدالناصر نیز سریع برنامهریزی برای سیطره بر دولت را به عهده زکریا محییالدین گذاشت، تا با کمک گروهایی که وابسته به افسران آزاد بودند این مأموریت را انجام دهد.[۵۰]
افسران آزاد اعلام کردند که نیتشان این نیست که خودشان را در حکومت پابرجا کنند، بلکه میخواهند دولت دموکراسی با مجلس نمایندگان تشکیل دهند. ناصر باور نداشت که افسرانی با رتبههای (سرهنگ دو) دارای شأنی باشند که مردم مصر آن را پذیرند، به همین دلیل محمد نجیب (به طور اسمی) به عنوان رهبر انقلاب معرفی کرد.[۵۱] کودتا در روز ۲۲ ژوئیه آغاز شد و روز بعد موفقیتش اعلام شد. افسران آزاد تمامی ساختمانهای دولتی را تصرف کردند؛ ایستگاههای رادیو، مراکز پلیس و همچنین پایگاه فرماندهی ارتش در قاهره تحت کنترل افسران آزاد بود. بیشتر افسران شورشی یگانهایشان را رهبری میکردند، ناصر لباسهای عادی بر تن داشت تا نظامیان وابسته به پادشاهی نتوانند دستگیرش کنند.[۵۰] ناصر برای جلوگیری از اقدام خارجی بر ضد انقلابش، ایالات متحده آمریکا و بریتانیا را از تصمیمش آگاه کرده بود و با آنها بر عدم کمک به فاروق توافق کرد.[۵۰][۵۲] با فشارهای دولت آمریکا، ناصر با تبعید پادشاه برکنار شده، با تدارکات تشریفاتی و گرامیداشت موافقت کرد.[۵۳]
روز ۱۸ ژوئن سال ۱۹۵۳، برچیدگی نظام پادشاهی و آغاز جمهوری اعلام شد، نجیب نخستین رئیسجمهور مصر آن شد،[۵۰] طبق ابو الریش: پس از اینکه قدرت را به عهده گرفتند، ناصر و افسران آزاد «خواهان مصلحتهای مردم» ضد نظام پادشاهی و طبقه «پاشاها» شدند.[۵۴] از نخستوزیر پیشین علی ماهر خواسته شد که دوباره منصب قبلیاش را به عهده بگیرد و اعضای کابینهاش کاملاً غیرنظامی باشند.[۵۴] افسران آزاد در مصر تحت نام «مجلس فرماندهی انقلاب» حکومت کردند، محمد نجیب رئیس این مجلس و عبدالناصر نایب رئیس بود.[۵۵] ناصر به اصلاحات متعدی نظیر قانون اصلاح کشاورزی، لغو نظام پادشاهی و دوباره سازماندهی شدن احزاب سیاسی دستور داد.[۵۶] ماهر روز ۷ سپتامبر استعفا داد تا نجیب به اضافهٔ منصبش، نخستوزیری را نیز عهدهدار شد، ناصر هم نائب نخستوزیر شد.[۵۷][۵۸] در سپتامبر، قانون اصلاح قانون کشاورزی اجرایی شد.[۵۶] از دیدگاه عبدالناصر اجرایی کردن این قانون، به مجلس فرماندهی انقلاب هویت اصلیاش را بخشید و کودتا را به حرکت انقلابی تغییر داد.[۵۹] قبل از اجرایی کردن قانون اصلاح کشاورزی، در ماه اوت سال ۱۹۵۲ (میلادی)، شورشی به رهبری کمونیستها در کارخانه نساجی در کفر الدوار رهبری شد، پس از درگیری با ارتش نه تن از آنها کشته شدند. اغلب اعضای مجلس فرماندهی انقلاب خواهان اعدام دو تن از رهبران شورشیان شدند و با وجود آنکه ناصر با آن مخالفت کرد حکم اعدام اجرا شد. پس از اینکه نجیب به قدرت رسید، اخوانالمسلمین مجلس فرماندهی انقلاب را به رسمیت شناختند و خواستار چهار پست در وزارتخانه در دولت جدید شدند. اما ناصر خواستههای آنان رد کرد و به جای چهار پست در وزارتخانه دو تن از اعضای اخوانالمسلمین را پست وزارتی کماهمیت بخشید.[۵۹]
اختلافات با نجیب[ویرایش]
در ژانویه ۱۹۵۳ (میلادی)، ناصر تمام حزبهای سیاسی را ممنوع کرد،[۶۰] و نظام تکحزبی را به وجود آورد. علیرغم تصمیم مجلس فرماندهی انقلاب برای فروپاشی مجلس، طبق عبداللطیف البغدادی (یکی از اعضای افسران آزاد) عبدالناصر تنها کسی بود که هنوز اجرای انتخابات نمایندگان مجلس را بر فروپاشی آن ترجیح میداد. عبدالناصر تا سال ۱۹۵۶ خواستار انتخابات مجلس نمایندگان باقی ماند.[۶۱] مارس سال ۱۹۵۳، ناصر رهبر هیئت مذاکرهکننده با بریتانیا برای گفتگو برای تخلیه نیروهای انگلیسی از کانال سوئز بود.[۶۲]
وقتی که نجیب علامتهای اجرایی کردن تصمیم استقلال را از مجلس فرماندهی انقلاب مشاهده کرد، قانون اصلاحات کشاورزی را رد کرد و به احزاب مخالف مجلس فرماندهی انقلاب نظیر اخوانالمسلمین و حزب وفد نزدیک شد،[۶۳] این کار ناصر را واداشت تا به برکناریاش تصمیم بگیرد.[۶۲] در ژوئن، ناصر منصب وزیر کشور مصر با برکناری سلیمان حافظ که تابع نجیب بود تصاحب کرد.[۶۳] از طرف دیگر به نجیب فشار میآورد تا نظام پادشاهی را لغو کند.[۶۲]
در ۲۵ فوریه ۱۹۵۴، نجیب از ریاست فرماندهی انقلاب استعفا داد. استعفایش بعد از این بود که مجلس فرماندهی انقلاب دو روز پیش از آن بدون حضور نجیب دیدار رسمی کردند.[۶۴] در ۲۶ فوریه ناصر استعفایش را قبول کرد و او را در حبس خانگی قرار داد.[۶۴] مجلس فرماندهی انقلاب ناصر را رئیس خود و نخستوزیر کرد،[۶۵] تا منصب ریاستجمهوری خالی بماند. همانگونه که نجیب میخواست، خیلی زود بین افسران شورش به پا شد و خواستار بازگشت نجیب و انحلال مجلس فرماندهی انقلاب شدند.[۶۴] اما در ۲۷ فوریه، هواداران عبدالناصر در ارتش به فرماندهان نظامی اصلی هجوم بردند و این شورش را خواباندند.[۶۶][۶۷] در آن روز پس از این رویداد، هزاران تن از اعضای اخوانالمسلمین تظاهرات به پا کردند و خواستار بازگشت نجیب و بازداشت ناصر شدند.[۶۸] تعداد زیادی از اعضای مجلس فرماندهی انقلاب به فرماندهی خالد محییالدین خواستار آزادی نجیب و بازگشت وی به منصب ریاستجمهوری شدند،[۶۲] ناصر مجبور شد خواستههای آنان را قبول کند، ولی بازگشت نجیب را تا ۴ مارس به تأخیر انداخت، عبد الحکیم عامر فرمانده نیروهای مسلح کرد، این پست را نجیب قبل از برکناریش در دست داشت.[۶۹]
در ۵ مارس، نیروهای امنیتی پیرو عبدالناصر هزاران تن از مشارکتکنندگان در تظاهرات خواستار بازگشت نجیب را بازداشت کرد. مجلس فرماندهی انقلاب توانست از منفعت رسیدگانش استفاده کند، یعنی کارگران و کشاورزان و خردهبورژوازی چنانچه این گروهها به اعتراض گسترده مخالف اقدامات نجیب دست زدند بدین دلیل که قانون اصلاح کشاورزی و چند اصلاحیه دیگر را رد کرده است.[۷۰] نجیب درخواست کرد که تظاهرات را سرکوب شود اما رئیسان نیروهای امنیتی درخواستش را رد کردند.[۷۱] روز ۲۹ مارس، ناصر اعلام کرد که در «پاسخ به درخواست خیابانها» تصمیمات نجیب لغو شده است.[۷۱] بین آوریل و ژوئن، تعداد زیادی از هواداران نجیب از ارتش تصفیه و یا بازداشت شدند، محییالدین نیز به سوئیس به شکل غیررسمی تبعید شد (برای نمایندگی مجلس فرماندهی انتخاب در خارج).[۷۱] سعود پادشاه عربستان تلاش کرد که روابط بین نجیب و ناصر را بهبود دهد که بینتیجه ماند.[۷۲]
ریاست مجلس فرماندهی انقلاب[ویرایش]
در ۲۶ اکتبر ۱۹۵۴، محمود عبد اللطیف یکی از اعضای اخوانالمسلمین اقدام به ترور عبدالناصر کرد؛ ناصر در حال سخنرانی در اسکندریه به مناسبت خروج نظامی انگلیس از کشور بود. فرد مسلح از وی ۲۵ قدم (۷٫۶ متر) دور بود، شش گلوله شلیک کرد، اما هیچکدام به ناصر اصابت نکرد. مردم آشفتند که ناگهان ناصر صدای خود را بلند کرد و از مردم درخواست کرد که آرام باشند[۷۳][۷۴] و این جمله را گفت:[۷۴]
سرجایتان بمانید ای مردان، سرجایتان بمانید ای مردان، زندگی من فدای شما، خون من فدای شما، بخاطر شما زنده میمانم و به خاطر آزادی و شرفتان میمیرم؛ اگر قرار است جمال عبدالناصر بمیمرد، پس باید هرکدامتان جمال عبدالناصر باشید، جمال عبدالناصر از شماست و آمادگی جانفشانی در راه کشور را دارد
صدای تشویق ناصر در آسمان مصر و جهان عرب پیچید. بدین ترتیب نتیجه ترور بر عکس شد.[۷۵] پس از اینکه به قاهره برگشت، ناصر به یکی از بزرگترین حملههای سیاسی در تاریخ معاصر مصر اقدام کرد[۷۵] و هزاران تن از مخالفان بازداشت شدند؛ اغلب آنها از اخوانالمسلمین و کمونیستها بودند و همچنین ۱۴۰ افسر وابسته به نجیب بازداشت شدند،[۷۵] افزون بر آن هشت تن از رهبران اخوانالمسلمین اعدام شدند.[۷۵] محمد نجیب از ریاستجمهوری برکنار و در حبس خانگی قرار گرفت، اما محاکمهاش کامل نشد و کسی در ارتش از وی دفاع نکرد. پس از کنار زدن رقیبان ناصر رهبر بیهمتای مصر شد.[۷۴]
هنوز هم هوادارانش کم بود که نقشههای اصلاحطلبانهاش و بقایش در رأس قدرت را تضمین نمیکرد.[۷۶] به همین دلیل در سرتاسر کشور به سخنرانی پرداخت، هدفش مشهور شدن خودش و جریان لیبرالیسمیاش بود.[۷۶] وی مقرراتی برای روزنامهها وضع کرد و اعلام کرد روزنامهها باید قبل از انتشار موافقتش را برای منع انتشار «فتنه» کسب کنند.[۷۷] خوانندگانی مشهور نظیر ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و چندی دیگر نژادگرایی ناصر را ستودند و چند تئاتر برگزار شد که تلاش داشت اعتبار مخالفان سیاسی ناصر را لکه دار کند.[۷۶] طبق برخی از همکارانش ناصر این حمله را خودش طرحریزی کرد.[۷۶] نژادگرایی عربی به شکل پیاپی در سخنرانیهایش در بین دو سال ۱۹۵۴ (میلادی) - ۱۹۵۵ (میلادی) ابراز کرد تا سرانجام فعالیتهایش به ثمر نشست و در سال ژانویه ۱۹۵۵ رئیس مجلس فرماندهی انقلاب شد.[۷۸]
ناصر رایزنی پوشیده با اسرائیل برای آشتی در بین ۱۹۵۴ (میلادی) - ۱۹۵۵ (میلادی) انجام داد ولی پس از آن به این نتیجه رسید که آشتی با اسرائیل غیرممکن است و اسرائیل را «کشوری توسعهطلب که عرب را به چشم حقارت نگاه میکند» توصیف کرد.[۷۹] روز ۲۸ (میلادی) فوریه ۱۹۵۵ (میلادی)، اسرائیل به نوار غزه هجوم بردند، این منطقه آن زمان جزء مصر بود، اسرائیل اعلام کرد که هدف از بین بردن حملههای فدائیان فلسطینی است. عبدالناصر باور داشت که ارتش مصر آماده جنگ نیست برای همین واکنش نظامی از خود نشان نداد. اقدام نظامی نکردن در برابر اسرائیل باعث شد که به محبوبیت روزافزونش ضربه وارد شود.[۸۰][۸۱] بعداً ناصر دستور داد که در محاصره کشتی رانان اسرائیلی در تنگه تیران شدیدتر شود. اسرائیل نیز دوباره منطقه عوجه حفیر را نظامیسازی کرد که در ۲۱ سپتامبر غیرنظامی شده بود.[۸۱]
همزمان با هجوم فوریه اسرائیل، پیمان بغداد بین همپیمانان منطقیای بریتانیا منعقد شد. ناصر این پیمان را خطری برای تلاشهای پاکسازی خاورمیانه از نفوذ نظامی بریتانیا دانست و این پیمان را ابزار بریتانیا برای از هم پاشی اتحاد عربها و "ادامه وابستگی عربها به صهیونیست و امپریالیستم غربی» عنوان کرد.[۸۰] ناصر اینگونه پنداشت که اگر میخواهد جایگاه رهبری منطقهای مصر را حفظ کند باید اسلحههای بروز پیدا کند تا ارتش مصر را نوسازی کند. وقتی به این نتیجه رسید که جهان غرب به او تحت شروط نظامی و مالی مقبولی اسلحه نمیدهند،[۸۰][۸۱][۸۲] نگاه ناصر به بلوک شرق منعطف شد و قرارداد اسلحهای باچکسلواکی به مبلغ ۳۲۰ میلیون دلار آمریکا در ۲۷ سپتامبر منعقد کرد.[۸۰][۸۱] بعد از این قرارداد، توان نظامی بین مصر و اسرائیل متعادلتر شد که جایگاه ناصر را به عنوان رهبر عربها -که غرب را به مبارزه میطلبد- تقویت کرد.[۸۱]
اعلان بیطرفی[ویرایش]
در کنفرانس باندونگ اندونزی اواخر آوریل ۱۹۵۶، عبد الناصر مهمترین نماینده در کشورهای عربی شناخته میشد.[۸۳][۸۴] ناصر اندکی پیش از این کنفرانس از پاکستان (۹ آوریل)،[۸۵] هند (۱۴ آوریل)،[۸۶] میانمار و افغانستان در مصیرش به باندونگ بازدید کرده بود.[۸۷] همچنین مصر پیمان دوستی با هند در قاهره روز ۶ آوریل بسته بود، این امر منجر به تقویت روابط مصر در سیاست بینالملل و عرصههای رشد اقتصادی شده بود.[۸۸]
ناصر در گفتگوهای کنگره میان گروههای وابسته به غرب و روسیه میانجیگری کرد.[۸۳] ناصر تلاش کرد که از استعمار آفریقا و آفریقا برچیده شود و صلاح جهانی که جنگ سرد بر آن سایه انداخته بود برقرار شود و غرب و روسیه اختلافات را کنار بگذارند. ناصر از استقلال تونس، الجزایر و مراکش از استعمار فرانسه پشتیبانی کرد و نیز بازگشت فلسطینیان به خانههایشان حق مسلم آنان دانست. ناصر خواستار اجرایی شدن مصوبات سازمان ملل در مورد ستیز عربها و اسرائیل شد. ناصر بر کشورهای حاضر فشار آورد که در مورد همه این مسائل تصمیم بگیرد و نیز مهمترین دستآوردهایش کسب ضمانت قوی پشتیبانی از وی توسط دو کشور جمهوری خلق چین و هند بود.[۸۹]
پس از کنفرانس باندونگ، ناصر اعلام «بیطرفی مثبت» مصر به خصوص جنگ سرد کرد.[۸۴][۹۰] ناصر در هنگام بازگشت به مصر در ۲ مه (ماه) با استقبال مردم که خیابانها را پر کرده بودند مواجه شد. در روزنامهها به صورت مکرر در مورد موفقیتها و رهبری ناصر در این کنگره صحب میشد. در نتیجه، جایگاه ناصر به شکل گستردهای تقویت شد که اعتماد به نفس وی را تقویت کرد.[۹۱]
۱۹۵۶ (قانون اساسی و ریاستجمهوری)[ویرایش]
پس از اینکه جایگاه داخلی وی بشکل گسترده تقویت شد، ناصر به طور نسبی مطمئن شد که در دیدگاه مردم مصر از همکارانش در مجلس فرماندهی انقلاب متمایز شده است و تصمیمگیریهایش به خصوص در عرصه خارجی احتمال کمی دارد که با مخالفان مواجه شود.[۸۷][۹۲]
در ژانویه ۱۹۵۶، پیشنویس قانون اساسی مصر تدوین شد که ایجاد نظام تک حزبی در چارچوب «اتحاد ملی» را تضمیم میکرد.[۹۲] ناصر کاندید ریاستجمهوری شد و قانون اساسی جدید نیز روز ۲۳ ژوئیه به همهپرسی گذاشت شد که هر دو با اکثریت آرا تأیید شد.[۹۲] در پی آن مجلس نمایندگان که ۳۵۰ عضو در خود جای داده بود تشکیل شد. قانون اساسی جدید حق رأی زنان، ممنوعیت تبعیض نژادی و حمایت از زنان بخصوص در محل کار را در خود جای داده بود.[۹۳] همزمان با روی کار آمدن قانون اساسی جدید مجلس فرماندهی انقلاب نیز به عنوان بخشی از وعده انتقال به دولت غیرنظامی خود را منحل کرد.[۹۴] در میان مجادلههای تشکیل کابینه، ناصر تمام رقیبانش را در افسران آزاد کنار زد و هم پیمانانش را به جایگاههای اصلی در دولت منصوب کرد.[۹۲]
ملی کردن کانال سوئز[ویرایش]
پس از مدت زمان انتقال قدرت (حکومت مجلس فرماندهی انقلاب) که حدوداً سه سال به طول انجامید، ناصر قدرت را در دست گرفت. سیاستهای خارجی و داخلی مستقل ناصر به شکل روزافزونی با مصالح منطقهای بریتانیا و فرانسه ناسازگار بود. پشتیبانی قوی ناصر از استقلال الجزائر، اعتراض آنتونی ایدن در بریتانیا را برانگیخت و حمله ناصر را ضد پیمان بغداد خواند.[۹۴] علاوه بر آن، بیطرفی ناصر در جنگ سرد، اعتراف به چین کمونیست و قرارداد اسلحه با بخش شرقی باعث برآشفتگی آمریکا شد. سر انجام در ۱۹ ژوئیه ۱۹۵۶، آمریکا و بریتانیا پشتیبانی مالیشان را از سد اسوان برداشتند،[۹۴] نیز عنوان کردند که نگران آن هستند که اقتصاد مصر به دلیل این پروژه سقوط کند.[۹۵]
هنگامی که ناصر در هواپیمای بازگشت به قاهره از بلگراد بود این خبر به گوشش رسید.[۹۶] روزنامهنگار عرب محمد حسنین هیکل نوشت که ناصر تصمیم نهایی ملی کردن کانال سوئز را در بین ۱۹ و ۲۰ ژوئیه گرفته است.[۹۶] ولی ناصر در آینده شخصاً گفت که آن تصمیم را در ۲۳ ژوئیه گرفته است. اضافه کرد که این تصمیم را پس از بررسی و گفتگو با برخی از مشاورانش از مجلس منحل شده فرماندهی انقلاب نظیر البغدادی و محمود یونس گرفته است. مابقی اعضای مجلس فرماندهی انقلاب در ۲۴ ژوئیه آگاه شدند، اما هیئت مجلس مصر تا چند ساعت پیش از علنی کردن تصمیم ناصر مبنی بر ملی کردن کانال سوئز بیاطلاع بودند.[۹۶]
در ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۶، ناصر در اسکندریه سخنرانی کرد ملی کردن کانال سوئز را اعلام کرد تا به وسیلهٔ آن هزینههای ساخت سد اسوان را پس از پشتیبانی مالی نکردن آمریکا و بریتانیا تأمین کند.[۹۷] در میان متن سخنرانی، ناصر امپریالیسم بریتانیا را محکوم کرد و اضافه کرد که بریتانیا با کسب سود کانال، حق مردم مصر را در عبورگاه آبی خورده است و اشاره کرد که ۱۲۰٬۰۰۰ تن مصری در راه ساخت آن جان باختهاند.[۹۷] این خیزش به صورت اجرایی خلاف تفاهمنامه بینالمللی بود که ناصر 19 اکتبر 1954 با بریتانیا امضا کرده بود.[۹۸] با این وجود ناصر تضمین کرد که سهم شرکای موجود پرداخت خواهد شد.[۹۹]
اعلام همگانی، ملی شدن کانال، تأیید گستردهای از طرف مردم مصر و جهان عرب در برداشت و هزاران تن به خیابانها ریختند و از این تصمیم پشتیبانی کردند.[۱۰۰] تحلیلگر سیاسی مصری محمود حمد مینویسد که وی با ملی کردن کانال سوئز محبوبیت "شبه کلی" را به دست آورد که منجر تأیید اعمالش و تبدیل شدن به «رهبر دارای کاریزما» و "سخنگوی مردم نه تنها در مصر بلکه در جهان سوم» شد.[۱۰۱] طبق ابو الریش، این اقدام بزرگترین پیروزی ناصر در راه نژادگرایی عربی ناصر در آن هنگام بود و «دیری نگذشت که عکسهای ناصر در چادرهای یمن، بازارهای مغرب و ویلاهای شیک سوریه قابل دیدن بود».[۱۰۰] دلیل گذاری اصلی ملی کردن کانال کسب بودجه لازم برای ساخت سد در اسوان بود.[۹۸] در همان روز ملی اعلام شدن، مصر کانال را به روی کشتی رانان اسرائیلی بست.[۹۹]
بحران کانال سوئز[ویرایش]
فرانسه و بریتانیا که بزرگترین همکاران در شرکت کانال سوئز بودند، ملی کردن این کانال را عمل جنگطلبانه میدانستند. ناصر میدانست که ملی کردن کانال منجر به ایجاد بحران جهانی میشود لذا احتمال دخالت نظامی این دو کشور (فرانسه و بریتانیا) ۸۰ درصد است.[۱۰۲] ناصر همچین با وجود آن، اعتقاد داشت که بریتانیا تا دو ماه پس از ملی کردن نمیتواند حمله کند و اسرائیل نیز وی مداخله نظامیاش را «غیرممکن» توصیف کرد.[۱۰۳]
در روزهای آغازین اکتبر، سازمان ملل جلسهای در مورد ملی کردن کانال سوئز تشکیل داد و حق مصر در کنترل کانال را به رسمیت شناخت اما مصر را موظف دانست که مانع تردد کشتیهای خارجی در کانال نشود.[۱۰۴] طبق هیکل، پس از این قرارداد «ناصر ارزیابی کرد که مداخله نظامی احتمالش کاهش یافته و به ۱۰ درصد رسیده است».[۱۰۵] اما با وجود آن، پس از مدت کمی، فرانسه و بریتانیا و اسرائیل با هم برای چیرگی بر این کانال، اشغال قسمتهایی از مصر[۱۰۶] و برکناری عبد الناصر، توافق سری منعقد کردند.[۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹]
در ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶، نیروهای اسرائیلی از شبهجزیره سینا عبور کردند و به سرعت به سوی اهدافشان پیش رفتند. بعد از دو روز از آن، جنگندههای بریتانیا و فرانسه فرودگاههای واقع در حوزهٔ کانال را بمباران کردند.[۱۱۰] ناصر فرماندهان نظامی را به عقبنشینی از سینا برای تقویت نظامی کانال دستور داد. علاوه بر آن، ناصر از ارسال بخش زرهپوش ارتش برای مقابله با متهاجمان اسرائیلی (و بریتانیا و فرانسه که بعداً در مدینه پورتسعید فرود آمدند) ترس داشت، چنانچه از نابودی آن توسط نیروهای سه کشور متحد بیم داشت. عامر با ناصر به شدت اختلاف نظر داشت و عامر اصرار میکرد که تانکهای مصری باید با اسرائیلیان وارد نبرد شوند. بین آنها گفتگوهای تندی در روز ۳ نوامبر درگرفت که سرانجام عامر حرف ناصر را پذیرفت.[۱۱۱] همچنین ناصر دستور داد با غرق یا از کار انداختن چهل و نه کشتی در ورودی، این کانال را مسدود کنند.[۱۱۰]
با وجود آنکه نیروهای مصری از سینا عقبنشینی کردند، حدود ۲۰۰۰ سرباز مصر خلال نبرد با اسرائیلیها کشته شدند،[۱۱۲] اضافه بر آن تقریباً ۵۰۰۰ سرباز مصری توسط اسرائیل اسیر شدند. عامر و صلاح سالم به ناصر پیشنهاد دادند که آتشبس درخواست کند و خودش نیز به نیروهای انگلیسی تحویل دهد. ناصر این دو نفر را سرزنش کرد و گفت ارتش هیچگاه تسلیم نمیشود.[۱۱۰] ناصر شخصاً فرماندهی ارتش را به عهد گرفت. با وجود راحتی نسبی اشغال سینا، به ابهت ناصر در داخل و جهان عرب کوچکترین ضربهای وارد نشد.[۱۱۳] برای جبران عملکرد ضعیف ارتش، ناصر اجازه داد حدود 400,000 بین داوطلبان مردمی و صدها تن از گروههای شبهنظامی که در سرتاسر مصر تشکیل شد پخش شود که بشتر این گروهها را مخالفان سیاسی ناصر رهبری میکردند.[۱۱۴]
گروهان سه و گروهان صد از بخش سپاه ملی برای تقویت نظامی پورتسعید فرستاده شد.[۱۱۵] ناصر و البغدادی برای تقویت روحیه معنوی داوطلبان به حوزهٔ کانال رفتند. طبق خاطرات البغدادی، ناصر ارتش مصر را «ویران» توصیف کرد.[۱۱۵] هنگامی که نیروهای فرانسه و بریتانیا در پورتسعید در ۵–۶ نوامبر فرود آمدند، شبه نظامیان محلی به شدت مقاومت کردند به این حد که منجر به نبرد خیابانی شد.[۱۱۴][۱۱۶] رهبر ارتش مصر خود را برای درخواست شروط آتشبس آماده میکرد ولی ناصر وی را از این کار منع کرد. نیروهای بریتانیا و فرانسه توانستند که بیشتر قسمتهای شهر را در ی ۷ نوامبر تصرف کنند.[۱۱۶] در نبرد پورتسعید ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ مصری کشته شد.[۱۱۲]
دولت دوایت آیزنهاور حمله سهجانبه را محکوم کرد و از مصوبات سازمان ملل مبنی بر خروج نیروهای متجاوز این سه کشور پشتیبانی کرد.[۱۱۷] ناصر از آیزنهاور تمجید کرد و اشاره کرد که وی «مهمترین و حساسترین نقش» را در به هم زدن «توطئه سهجانبه» بازی کرده است.[۱۱۸] و با فرا رسید پایان شهر نوامبر، به طور کامل فرانسه و بریتانیا از مصر عقب نشستند،[۱۱۷] ما اسرائیل در مارس ۱۹۵۷ عقبنشینی کرد و تمامی اسیران مصر را آزاد کرد.[۱۱۲][۱۱۹] در نتیجه بحران سوئز، ناصر تعداد زیادی از شهروندان یهود (مصری و بیگانه به گونه برابر) شناسنامهشان را باطل کرد و آنها را بیرون راند یا مجبور به ترک مصر کرد.[۱۲۰] پس از اتمام جنگ، عامر ناصر را متهم به برانگیختن جنگی غیرضروری کرد و سپس نیروهای مسلح را برای نتیجه جنگ مذمت کرد.[۱۲۱] روز ۸ آوریل، دوباره کانال باز شد،[۱۲۲] جایگاه سیاسی ناصر نیز تقویت شد چون تلاش مداخله نظامی بیگانه و برکناری وی ناکام ماند. دیپلمات بریتانیایی آنتونی نوتنگ باور دارد که بحران سوئز «موضوعی بود که در نهایت ناصر را به شکل کامل» رئیس جمهور مصر کرد.[۹۸]
عرب گرایی و عقیده اشتراکی (سوسیالیسم)[ویرایش]
پیش از ۱۹۵۷، نژادگرایی عربی مرامی (ایدئولوژی) جا افتادهای در میان مردم بود و شهروند عرب وی را رهبر بلامنازع خود میدانست،[۱۲۳] تاریخنگار عدید دویشا دلیل این امر را «کاریزماتیک» بودن عبد الناصر میداند که موفقیتش در بحران سوئز به کاریزمایش افزود.[۱۲۳] همچنین وی قاهره را مقر رادیو صدای عرب کرد،[۱۲۴] ناصر به وسیله این رادیو افکار خود را در سراسر جهان که عربی حرف میزدند پخش کرد. یوجین روگان مینویسد:[۱۲۵]
ناصر جهان عرب را به وسیله رادیو فتح کرد
هواداران عبدالناصر در لبنان بسیاری از رسانههای لبنانی را خریدند تا انتشار افکار ناصر در جهان گسترش یابد.[۱۲۶] همچنین ناصر از سازمانهای نژادگرای عرب، در سرتاسر جهان عرب پشتیبانی میشد. بسیاری از پیروانش برای وی پشتیبانی مالی خوبی بودند اما آنها با کمبود ساختار یا سازمان دائم مواجه بودند. این گروههای خود را «ناصریسمها» خواندند. ناصر به این نامگذاری اعتراض کرد و عنوان کرد که ترجیح میدهد از اصطلاح «نژادگرایان عرب» استفاده شود.[۱۲۶]
در ژانویه ۱۹۵۷، آمریکا اصول آیزنهاور را تصویب کرد و تعهد داد که مانع انتشار کمونیسم در خاورمیانه شود.[۱۲۷] با وجود اینکه ناصر مخالف کمونیسم در منطقه بود اما جایگاهش به عنوان رهبر عرب، دولتهای عرب متحد آمریکا را تهدید میکرد.[۱۲۷][۱۲۸] آیزنهاور تلاش کرد ناصر را کنار بزند و نفوذ منطقیاش را کاهش دهد لذا تلاش کرد پادشاه عربستان را در مقابل ناصر قرار دهد.[۱۲۷][۱۲۸] نخستوزیر اردن، هوادار ناصر،[۱۲۹] سلیمان النابلسی اردن را به قرارداد نظامی با مصر، سوریا و عربستان افزود.[۱۳۰]
در آوریل، روابط ناصر و ملک حسین برآشفت. دلیل آن این بود که حسین ناصر را متهم به دست داشتن در پشتیبانی از دو کودتا ضدش کرد،[۱۳۰][۱۳۱] که علی ابو نوار و هوادارانش به آن دست زدند. با این وجود، ناصر شرکت خود را در هر دو کودتا تکذیب کرد.[۱۳۲][۱۳۳] حسین دولت نابلسی را منحل کرد.[۱۳۰][۱۳۱] ناصر حسین را در رادیو قاهره مورد انتقاد قرار میدهد و وی را «آلت دست امپریالیسم» توصیف کرد.[۱۳۴] همچنین روابط ناصر با پادشاه سعودی برآشفت. دلیل آن این بود که ترس آن میرفت که روزافزون شدن محبوبیت ناصر در عربستان تهدید جدی برای بقای خاندان حاکم به شمار میرفت.[۱۳۰] با وجود مخالفت دولتهای اردن، عربستان، عراق و لبنان با وی، ناصر جایگاهش را در مصر و شهروندان دیگر کشورها حفظ کرد.[۱۳۵]
با فرارسیدن ماه ۱۹۵۷، ناصر تمامی شرکتهای باقی ماندهٔ بریتانیا و فرانسه در مصر را ملی کرد. از جمله این شرکتها کارخانههای تنباکو، سیمان، ادویه و فسفاتبود.[۱۳۶] در این میان اقدامات ناصر در بخشیدن انگیزههای مالیاتی و جذب سرمایهٔ خارجی نتیجه قابل ملاحظهای نبخشید، ناصر بقیه شرکتها را ملی کرد و آنها را جزء سازمان رشد اقتصادی کرد.[۱۳۶] در آن زمان هنوز یک سوم اقتصاد در دست بخش خصوصی بود.[۱۳۶] این تلاشها اندکی موفقیت در برداشت و باعث رشد و پیشرفت در تولیدات زراعی و ساخت و تولید شد.[۱۳۶] ناصر شروع به ساخت کارخانه فولاد در حلوان کرد که بعدها به بزرگترین پروژهای مصر تبدیل شد و هزاران فرصت شغلی را به وجود آورد.[۱۳۶] ناصر همچنین تصمیم گرفت که در ساخت سد اسوان با جماهیر شوروی وارد همکاری شود تا جای بریتانیا که پشتیبانی مالیاش از این پروژه برداشت بود را بگیرد.[۱۳۶]
ناصر و نام خلیج فارس[ویرایش]
ناصر زمانی قدرت را بدست گرفت که برگشت به هویت قومی عربی در میان تحصیل کردههای عرب بسیار جذاب بود؛ و نهضت ملی شدن نفت ایران شدیداً او را تحت تأثیر قرار داده بود. اما برخلاف ادعاهای مطرح شده وی نخستین رهبر یک کشور عربی نبود که خلیج فارس را «خلیج العربی» خواند بلکه او تا اواسط دهه ۶۰ میلادی همچنان واژه خلیج فارس را بکار برده است و این ادعا در سلسله سخنرانیهای او نیز قابل اثبات است. .[۱۳۷] برابر آنچه اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان صفحه ۲۰۸ از قول معاون وزارت خارجه ایران نقل کرده این مطلب که ناصر دستور داد تا در تمام مدارس و ادارات مصر و در نقشههای چاپ آن کشور از نام «خلیج العربی» استفاده شود سند و صحت ندارد و او چنین دستوری ندادهاست." بطوریکه امیر فعلی کویت صباح احمد جابر الصباح به من گفت (که در آن زمان وزیر فرهنگ، ارشاد و اخبار کویت بودهاست)
-
- " من دراجلاس سران اتحادیه عرب در قاهره شرکت داشتم(۱۹۶۳) و ناصر از خلیج فارسی حرف میزد به او گفتم چرا میگویی خلیج فارس؟، آنجا خلیج عربی است! ناصر از آن زمان به بعد بود که خلیج عربی بکار میبرد". صباح احمد جابر الصباح ادامه میدهد که البته واقعیت این است که خلیج فارس یک نام تاریخی است."
روزنامههای مصری تا سال ۱۹۷۱ همچنان عبارت خلیج فارس را بطور متناوب بکار بردهاند و اهرام انگلیسی همواره پرشن گلف را تا همین سالهای اخیر بکار بردهاست.[۱] رهبران ناسیونال و عبدالناصر در مصر عبارت خلیج فارس را بکار میبردند و ناصر در چندین سخنرانی مشهور و مقاله از جمله در مقالهٔ معروفی که در کتاب درسی ادبیات مصر چاپ شده (المغنی ص ۶۱) نام خلیج فارس را بکار برده بود [۲] و همچنین در تلگرافی حاوی شادباشهای آغاز سال نو هجری به ابراهیم العریض از مقامات ارشد نظامی بحرین، از واژهٔ خلیج فارس نام بردهاست.[۱۳۸][۱۳۹]
وی همچنین در سخنرانیهایش، به دفعات زیاد از خلیج فارس نام بردهاست.[۱۴۰] همچنین وی در تعریف حدود دنیای عرب، که با شعار «من المحیط الاطلسی الی الخلیج الفارسی»، به معنای از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس، بیان میکرد، از نام خلیج فارس استفاده میکرد.[۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳]
جمهوری متحده عربی[ویرایش]
با وجود محبوبیت زیاد ناصر نزد مردم عرب، با فرارسیدن ۱۹۵۷ تنها همپیمان منطقهای ناصر، سوریه بود.[۱۴۴] شایعات مبنی بر اینکه کشورهای پیمان بغداد تصمیم دارند حکومت چپگرا سوریه را منحل کنند و در سپتامبر همان سال، نیروی زمینی ترکیه بر طول مرزهای سوریه لشکر کشی کرد که به این شایعه دامن میزد.[۱۴۴] ناصر چند گردان به سوریه فرستاد تا سمبلیک همبستگی را نشان دهد. این اقدام ناصر جایگاهش را در جهان عرب به ویژه در بین مردم سوریه بالا برد.[۱۴۴]
با رشد آشفته گی در سوریه، هیئتی از سوریه نزد ناصر برای یکپارچه گی فوری فرستاده شد.[۱۴۵] ناصر در آغاز درخواست را رد کرد و دلیل خود را چنین عنوان کرد که نظام سیاسی و اقتصادی دو کشور با هم فرق دارند و نمیشود آن را به هم پیوند زد و نیز ارتش سوریه در امور سیاسی دخالت میکند و اختلافات طایفهای ریشهای در بین سران سوریه وجود دارد.[۱۴۵] با وجود آن، در ژانویه ۱۹۵۸، هیئت دوم سوری با بیان اینکه کمونیستها نزدیک است که بر سوریه مسلط شوند که این امر سوریه را وارد جنگ داخلی میکند، توانستند ناصر را در قضیه یکپارچگی مصر و سوریه قانع کنند.[۱۴۶] ناصر پس از آن وحدت را پذیرفت و شرط کرد که باید ریاست وحدت دو کشور را به عهده داشته باشد و حزب بعث سوریه نیز منحل شود که نمایندگان و رئیسجمهور سوریه شکری قوتلی با آن موافقت کردند.[۱۴۷] در ۱ فوریه، جمهوری متحده عربی اعلام شد. طبق نوشته تعداد زیادی از تاریخنگاران، بازتاب اولیه این خبر در جهان عرب، حیرتزدگی آنان بود ولی به سرعت، حیرت به شادمانی بزرگ تبدیل شد.[۱۴۸] ناصر ضد کمونیستهای سوریه حملهای را آغاز کرد و در پی آن بسیاری از آنان را از پستهای دولتیشان برکنار کرد.[۱۴۹][۱۵۰]
روز ۲۴ فوریه، ناصر در بازدیدی ناگهانی به دمشق رفت تا وحدت را جشن بگیرد.[۱۵۱] در این جشن صدها هزار تن حضور داشتند.[۱۵۱] ولی عهد امام بدر از شمال یمن در هیئتی به دمشق آمد تا آمادگی کشورش به پیوستن به جمهوری متحده عربی اعلام کند. ناصر نیز موافقت خود را از ایجاد اتحاد فدرالی با یمن تحت نام «کشورهای عرب متحد» اعلام کرد.[۱۵۲]
ناصر قانون اساسی جدید موقت ساخته شده توسط انجمن ملی ۶۰۰ عضوی (۴۰۰ مصر و ۲۰۰ سوری) و انحلال تمامی احزاب سیاسی را اعلام کرد.[۱۵۳] ناصر به هر دو اقلیم متحد جدید دو نماینده رئیسجمهور داد که البغدادی و عامر در مصر وصبری العسلی واکرم حورانی در سوریه بود.[۱۵۳] سپس به مسکو برای دیدار با نیکیتا خروشچف رفت. در این دیدار، خروشچف به ناصر فشار آورد تا تحریمهای وضع شده بر حزب کمونیست برداشته شود اما ناصر آن را رد کرد و اشاره کرد که موضوعی داخلی است و موضوعی برای گفتمان با دولتهای خارجی نیست. این هنگام خروشچف بهت زده شد و هر گونه دخالت در امور جمهوری عربی متحد را تکذیب کرد. موضوع حساس شد و دو طرف سعی کردند که از ایجاد اختلاف بین دو کشور ممانعت کنند.[۱۵۴]امام بدر از شمال یمن در هیئتی به دمشق آمد تا آمادگی کشورش به پیوستن به جمهوری متحده عربی اعلام کند. ناصر نیز موافقت خود را از ایجاد اتحاد فدرالی با یمن تحت نام «کشورهای عرب متحد» اعلام کرد.[۱۵۲]
ناصر قانون اساسی جدید موقت ساخته شده توسط انجمن ملی ۶۰۰ عضوی (۴۰۰ مصر و ۲۰۰ سوری) و انحلال تمامی احزاب سیاسی را اعلام کرد.[۱۵۳] ناصر به هر دو اقلیم متحد جدید دو نماینده رئیسجمهور داد که البغدادی و عامر در مصر وصبری العسلی واکرم حورانی در سوریه بود.[۱۵۳] سپس به مسکو برای دیدار با نیکیتا خروشچف رفت. در این دیدار خروشچف به ناصر فشار آورد تا تحریمهای وضع شده بر حزب کمونیست برداشته شود اما ناصر آن را رد کرد و اشاره کرد که موضوعی داخلی است و موضوعی برای گفتمان با دولتهای خارجی نیست. این هنگام خروشچف بهت زده شد و هر گونه دخالت در امور جمهوری عربی متحد را تکذیب کرد. موضوع حساس شد و دو طرف سعی کردند که از ایجاد اختلاف بین دو کشور ممانعت کنند.[۱۵۴]
تأثیر بر جهان عرب[ویرایش]
این راه مقدس که بر آن امت عربی گام مینهد، ما را از یک پیروزی به پیروزی دیگر منتقل میکند ... و پرچم آزادی که امروز بالای بغداد در اهتزاز است بالای عمان و ریاض به اهتزاز در خواهد آمد. بله، پرچم آزادی که بالای قاهره، دمشق و بغداد امروز در اهتزاز است در بقیه کشورهای خاورمیانه نیز به اهتزاز در خواهد آمد ...
در لبنان، درگیریهایی بین گروهای موافق ناصر با مخالف وی از جمله رئیسجمهور لبنان کمیل شمعون درگرفت. اوج درگیریها در شهر مه خلال بحران ۱۹۵۸ لبنان بود.[۱۵۶] گروههای راست لبنان خواستار پیوستن به جمهوری عربی متحد بودند اما گروهای چپ خواستار ادامه استقلال لبنان بودند.[۱۵۶] ناصر به عبدالحمید سراج فرمان داد که این قضیه را کنترل کند. سراج نیز کمکهای محدودی به هواداران لبنانی ناصر داد که کمکها مالی، بخشیدن سلاح سبک و آموزش افسران بود. این کمکها بسیار کمتر از گفتههای شمعون مبنی بر «پشتیبانی همهجانبه» بود. ناصر قصد تصاحب لبنان را نداشت و آن را «خالت خاص» میدید ولی تلاش کرد که مانع رئیسجمهور شدن شمعون برای بار دوم شود.[۱۵۷]
روز ۱۴ جولای، دو افسر ارتش عراق عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف به نظام پادشاهی پایان دادند. در روز بعد، نخستوزیر عراقی مخالف ناصر، نوری سعید کشته شد.[۱۵۸] ناصر حکومت جدید عراق را به رسمیت شناخت و اعلام کرد «هرگونه حمله به عراق، اعلام جنگ به جمهوری عربی متحد است».[۱۵۹] در ۱۵ جولای، نیروهای پیادهنظام آمریکا در لبنان و نیز نیروهای ویژه انگلیس در اردن با درخواست این دو دولت حاضر شدند تا توسط نیروهای عبدالناصر سقوط نکنند. ناصر کودتای ضدسلطنتی عراق را راهی باز شده جلوی وحدت عربی دید.[۱۵۹] در ۱۹ جولای، برای اولین بار، اعلام کرد که به «اتحاد عربی کامل» امید بسته است. با این وجود هیچ نقشهای برای ادغام عراق با جمهوری عربی متحد نداشت.[۱۶۰] ناصر در حالی این امر را اعلام کرد که بیشتر اعضای مجلس فرماندهی انقلاب عراق خواستار وحدت ملی عراق بودند.[۱۶۱] قاسم سعی کرد که عراق مستقل باقی بماند و از محبوبیت روزافزون ناصر در کشورش خشمگین بود.[۱۵۸]
پر پاییز سال ۱۹۵۸، ناصر کمیتهٔ سه نفرهای متشکل از زکریا محی الدین، الحورانی و صلاحالدین بیطار ترتیب داد تا تحولات سوریه را زیر نظر بگیرند.[۱۶۲] با آمدن این دو تن اخیر محییالدین و الحورانی که بعثی بودند به قاهره ناصر تمامی کسانی که افکار مستقل نسبت به شیوه ناصر در سوریه داشتند را برکنار کرد.[۱۶۲] سراج سوریه را تبدیل به حکومت پلیسی کرد و زمینداران معترض ورود طرح اصلاح کشاورزی مصر به سوریه را زندانی و تبعید کرد و همچین کار را با کمونیستهای سوری نیز کرد.[۱۶۲] پس از انتخابات ۱۹۵۸ لبنان که به پیروزی فؤاد شهاب انجامید، روابط جمهوری عربی متحد با لبنان به شکل قابل ملاحظهای بهبود یافت.[۱۶۳] در ۲۵ مارس ۱۹۵۹، شهاب با ناصر در مرزهای لبنان و سوریه دیدار کردند که پایانی بر بحران لبنان بود.[۱۶۳]
با آغاز دسامبر، اوضاع سیا سوریه به بیشترین میزان آشفتگی خود رسید، ناصر نیز در مقابله با آن عامر را حاکم کل سوریه در کنار سراج کرد. رهبران سوری این تصمیم ناصر را نادرست گفتند و بسیاری از آنان از منصبهای دولتی خود کنارهگیری کردند. ناصر در ادامه با این رهبران مخالف دیدار میکند و در لحظهای حساس بیان میکند که وی رئیسجمهور «منتخب» جمهوری عربی متحد است و آنان که ریاست وی را قبل ندارند میتوانند «به مکان دوری» بروند.[۱۶۲]
فروپاشی وحدت با سوریه[ویرایش]
عبد الناصر سیاستهای بدون برنامهریزی و مشورت در اداره امور سوریه به کار گرفت. از طریق دفتر ارتشبد عامر افراد مصری امور سوریه را اداره میکردند. بخشی از سلاحهای جماهیر شوروی مدرن از سوریه به مصر به این دلیل که مصر به آن نیازمند است و یکپارچه گی مرز منتقل شد. از طرف دیگر نقشهای بود که ذخیره طلا از بانک مرکزی سوریه به قاهره منتقل شود.[۱۶۴] مخالفتها با وحدت بین برخی از عناصر اصلی سوری شدت گرفت.[۱۶۵] این افراد نخبگان اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی سوری بودند.[۱۶۶] حسن التهامی در خاطراتش بیان میکند که قبل از وحدت کشاورزی در سوریه آسان و پررونق بود و سوریه در این عرصه صادرات داشت همچنین صنعت رو به رشد بود اما ناصر در در ژوئیه ۱۹۶۱ دستوری صادر کرد که بخشهای گوناگون اقتصاد سوریه را ملی کرد،[۱۶۷] که این امر منجر به بحران اقتصادی شد. ناصر دلیل عقب روی اقتصاد سوریه را تسلط کامل بورژوازی بر آن میدانست. ناصر نگرانیهای مردم سوریه، هشدارهای فروپاشی وحدت و نصیحتهای نزدیکانش مبنی بر اجرایی کردن برخی اصلاحات در سوریه را آنچنان که باید جدی نگرفت. صلاحالدین بیطار هنگام بازید از قاهره گفت:[۱۶۴]
حکمرانی ناصر در سوریه همانند غروب این خورشید در حال غروب است
عبدالناصر برای کاهش بحران روزافزون سیاسی وزیر داخلی اقلیم شمال (سوریه) عبدالحمید السراج در سپتامبر اخراج کرد. ابو ریش مینویسد که ابو ناصر اصلاً قادر نبود مشکلات سوریه را حل کند بدین دلیل که او بر مسائل این کشور بیگانه بود،[۱۶۸] اینگونه که در مصر وضع اقتصادی بهتر بود و تولید ناخالص داخلی رشد ۴/۵ درصدی را شاهد بود و این کشور رشد صنعتی سریعی داشت.[۱۶۸] علاوه بر آن، تسلط مطلق عناصر مصری و بدرفتاری ناصر با مخالفان کمونیست و بعثی و سیاست شکنجه دلایل دیگر ناراحتی مردم و مخالفت با وحدت بود. سال ۱۹۶۰، ناصر روزنامه در مصر را ملی کرد تا مسائل اجتماعی اقتصادی را تحت پوشش قرار دهد تا مردم اقدامات اشتراکی (جمهوریخواهی) وی را تأیید کنند.[۷۷]
روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۶۱، گروهای جداییطلب ارتش سوریه با رهبری مدیر دفتر ارتشبد عامر، عبدالکریم النحلاوی دست به کودتا در دمشق زدند و اعلام کردند که خواستار جدایی سوریه از جمهوری متحد عرب هستند.[۱۶۹] در پاسخ به آن گروههای حامی وحدت ارتش سوریه در شمال سوریه با جداییطلبان درگیر شدند و تظاهرات هوادارن ناصر در شهرهای بزرگ سوریه بر پا شد.[۱۶۶] ناصر نیروهای ویژه مصری را به لاذقیه برای پشتیبانی هم پیمانانش فرستاد اما پس از دو روز عقبنشینی کرد و اعلام کرد که نمیخواهد بین کشورهای عربی جنگ صورت گیرد.[۱۷۰] ناصر جدایی سوریه از جمهوری عرب متحد را روز ۵ اکتبر پذیرفت[۱۷۱] و اعلان کرد مصر دولت منتخب جدید سوریه را به رسمیت خواهد شناخت.[۱۷۱] ناصر دخالت دولتهای عرب مخالف وی را عامل فروپاشی وحدت قلمداد کرد.[۱۷۰] طبق نوشته هیکل، ناصر پس از لغو اتحاد دچار چیزی شبیه فروپاشی عصبی شد و سلامتی او شروع به وخامت کرد،[۱۷۰] چنانچه به مصرف دخانیاتش افزود.[۱۷۰]
خیزش جدید در عرصه منطقه عرب[ویرایش]
در ۲۷ سپتامبر افسران یمنی به فرماندهی عبدالله السلال -هوادار ناصر- به حکومت امام بدر در شمال یمن پایان دادند در این هنگام موقعیت منطقهای ناصر به شکل غیر پیشبینی شدهای تغییر کرد.[۱۷۲] با این شرایط بدر علیه وی کودتا شده بود از عربستان سعودی پشتیبانی شد تا دوباره قدرت را به دست بگیرد. ناصر نیز بعداً -طبق درخواست السلال- حکومت جدید را از روز ۳۰ سپتامبر کمک نظامی کرد.[۱۷۳] در نتیجه آن، مصر وارد جنگ داخلی طولانیمدت شد تا سال ۱۹۶۷ نیروهایش را خارج کرد.[۱۷۳] همکاران باسابقهٔ ناصر از او میپرسیدند که حکمت ادامه جنگ چیست اما عامر به او اطمینان میداد که پیروزی مصر نزدیک است.[۱۷۴] ناصر بعدها در سال ۱۹۶۸ گفت که مداخله نظامی در یمن «اشتباه در محاسبه» بود.[۱۷۳]
جولای ۱۹۶۲، جزایر از فرانسه مستقل شد.[۱۷۴] ناصر به عنوان پشتیبان مالی و سیاسی قوی خیزش استقلال جزایر، آن را مثل پیروزی شخصی خودش به حساب آورد.[۱۷۴] در میان این تحولات، اوایل سال ۱۹۶۳ گروه موافق ناصر در خواندان پادشاهی سعودی به فرماندهی طلال همراه تعداد زیادی کارمند اردنی به مصر پناهنده شدند.[۱۷۵]
در انقلاب ۸ فوریه ۱۹۶۳، کودتا نظامی به رهبری ائتلاف بعثی-ناصری، قاسم (بعداً کشته شد) را برکنار کردند. عبدالسلام عارف -ناصریسم- به عنوان ریاستجمهور جدید برگزیده شد.[۱۷۴] ائتلافی مشابه روز ۸ مارس در سوریه کودتا کرد.[۱۷۶] در ۱۴ مارس دو دولت به سوی ناصر هیئتی اعزام کردند تا برای ایجاد اتحاد عربی جدید رایزنی کنند.[۱۷۷] در خلال جلسه ناصر بعثیها را برای «بیاهمیت بودن» در قبال خروج سوریه از جمهوری عربی متحد مورد انتقاد قرار داد[۱۷۸] و تأکید کرد که وی «رهبر اعراب» است.[۱۷۷] اطراف به تفاهم رسیدند که نظام فدرالی تشکیل شود،[۱۷۷] دو طرف این پیمان را در ۱۷ آوریل امضا کردند و قرار بود که اتحاد جدید در مه ۱۹۶۵ بر پا شود.[۱۷۹] ولی از تفاهم صرف نظر شد و ارتش سوریه از ناصریسمها پاکسازی شد. برای مقابل با این کار جاسم علوان که سرهنگ ناصریسم بود دست به کودتا زد که به شکست انجامید. ناصر بعثیها را «فاشیسم» خواند.[۱۸۰]
در ژانویه ۱۹۶۴، ناصر به تشکیل نشست اتحادیه عرب در قاهره در خواست کرد تا عربها ضد برنامههای اسرائیل برای منحرف کردن رود اردن برای پیشبرد اهداف اقتصادیش به صورت یکدست واکنش نشان دهند. این کار اسرائیل اعلام جنگ به سوریه و اردن به حساب میرفت.[۱۸۱] ناصر دودستگی اعراب را سرزش کرد و وضعیت را «فاجعهآمیز» توصیف کرد.[۱۸۲] ناصر سوریا و فدائیان فلسطینی را ضد تحرکات تشویق میکرد اما خود اعلام کرد که طرح جنگ با اسرائیل را ندارد.[۱۸۲] در خلال این نشست، ناصر روابط خوبی را با ملک حسین آغاز کرد و روابط خود را با پادشاهی عربی سعودی، سوریه و مغرب بهبود بخشید.[۱۸۱] در مه بعد از اینکه دست به تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین زد،[۱۸۲][۱۸۳] به طور رسمی در نقش رهبر مسئله فلسطین قرار گرفت.[۱۸۲] ناصر با تأسیس این سازمان تلاش در کنترل فعالیتهای فدائیان فلسطینی داشت[۱۸۳] چنانچه رئیس این سازمان احمد الشقیری کاندید شخص عبدالناصر بود.[۱۸۲]
پس از جند سال هماهنگی سیاستهای خارجی و گسترش روابط، ناصر با رئیسجمهور اندونزی احمد سوکارنو، رئیسجمهور یوگوسلاوی تیتو، رئیسجمهور هند نهرو دست به تأسیس جنبش عدم تعهد (NAM) در سال ۱۹۶۱ زد.[۱۸۴] اهداف اظهارشدهٔ این جنبش، گسترش عدم تعهد، افزایش صلح جهانی در سایه جنگ سرد، نابودی استعمار، افزایش همکاریهای اقتصادی بین کشورهای در حال رشد بود.[۱۸۵] در سال ۱۹۶۴، ناصر رئیس جنبش عدم تعهد شد و نشست دوم این جنبش در قاهره بر پا شد.[۱۸۶]
ناصر نقش کلیدی در تقویت همبستگی در آفریقا در سالهای پایانی ده پنجاه و اوایل ده شصت میلادی بازی کرد. در خلال این مدت ناصر مصر را تبدیل به پناهگاه رهبران مبارز با استعمار کرد. همچنین به کشورهای آفریقایی زیادی اجازه منتشر کردن تبلیغات ضد استعماری در قاهره داد.[۱۸۷] در اوایل سال ۱۹۵۸، ناصر نقش اساسی در گفتگوهای رهبران آفریقایی که منجر به ایجاد سازمان وحدت آفریقا در سال ۱۹۶۳ شد.[۱۸۷]
اقدامات نوسازی و مخالفان داخلی[ویرایش]
الازهر[ویرایش]
در سال ۱۹۶۱، ناصر تلاش کرد که جایگاه مصر را به عنوان پایگاه جهان عرب استوار کند و تلاش کرد اندیشههای اسلامی را با جمهوریخواهی ادغام کند.[۱۸۸] برای اینکه به این هدف جامعه عمل بپوشاند، اقدامات زیادی برای نوسازی دانشگاه الازهر کرد که قدرت پیشگام در عرصه اسلام سنی بود. از آغز سال ۱۹۵۳ ناصر از علمای الازهر که در اوج آمادگی بودند را به عنوان قدرتی موازی جلوی نفوذ اخوان المسلمین استفاده کرد.[۱۸۹]
ناصر دستور به الازهر مبنی به ایجاد تغییرات در برنامههای درسیای داد که آموزش و پرورش مصر را ضعیف کرده بود. در نتیجه اجازه ایجاد مدارس مختلط و معرفی تکامل زیستی را در برنامه درسی مدرسه داده شد. این اصلاحات همچنین شامل ادغام دادگاه مذهبی و مدنی علاوه بر این، ناصر الازهر را مجبور به صدور فتوای اعتراف مسلمانان شیعه، علوی و دروزی در گروه اسلام کرد؛ برای قرنها قبل، الازهر آنها را «مرتدان» میخواند.[۱۸۸]
درگیری با عامر[ویرایش]
پس از جدایی سوریه، ترس ناصر از اینکه عامر به آموزش ارتش و نوسازی آن نمیپردازد افزایش یافت و از جهت دیگر عامر دست به خلق دولت پنهان با ایجاد دستگاه اطلاعات زده بود که ناصر را نگران میکرد.[۱۹۰][۱۹۱] در اواخر ۱۹۶۱، ناصر قانونی را صادر کرد که به رئیسجمهور امتیاز تأیید بر تمامی تعینات ارشد نظامی را میداد که انحصار عامر را این زمینه شکست.[۱۹۲][۱۹۳] علاوه بر آن ناصر دستوری داد تا معیار اصلی ترقی در رتبه لیاقت باشد و نه سوابق شخصی،[۱۹۲] البته ناصر از این تصمیم منصرف شد چون که همپیمانان عامر تهدیدش کردند که ضد او قیام میکنند.[۱۹۳]
در اوایل ۱۹۶۲ ناصر بار دیگر سعی کرد که رهبری نظامی را از عامر بگیرد.[۱۹۳] در پاسخ عامر با ناصر برای اولین بار درگیر شد و عامر به طور سری افسران هوادارش را جمع کرد.[۱۹۲][۱۹۴] ناصر در انتها از تصمیمش منصرف شد بدین دلیل که میترسید درگیری شدیدی بین ارتش و دولت درگیرد.[۱۹۵] طبق گفتهٔ بغدادی، به دلیل استرس ناشی از فروپاشی جمهوری عربی متحده و خودکامگی روزافزون عامر، ناصر که از بیماری دیابت نیز رنج میبرد از آن زمان زندگیش به قرصهای آرامبخش وابسته بود.[۱۹۶]
پیمان ملی و دوره دوم ریاست جمهوری[ویرایش]
فی اکتبر سال ۱۹۶۱، ناصر برنامهٔ بزرگی برای ملیسازی در مصر آغاز کرد بدین دلیل که اعتقاد داشت اجرایی شدن تصمیمات جمهوریخواهی وی حل مشکلات کشور است. به خواطر محکم سازی پایههای محبوبیتش در بین شهروندان و جلوگیری از نفوذ ارتش، ناصر پیمان ملی و قانون اساسی جدیدی را در سال ۱۹۶۲ وضع کرد.[۱۹۷] مراقبت سلامتی همگانی، کسب اسکان با قیمت مناصب، ایجاد مدارس فنی حرفهای، اهمیت بیشتر به حقوق زنان، برنامههای تنظیم خانواده و پهناورسازی کانال سوئز جزء این پیمان بود.[۱۹۰]
همچنین ناصر بر خدمات اجتماعی تلاش کرد که نظارت کند تا از افزایش تورم که بر دوش دولت سنگینی میکرد جلوگیری کند.[۱۹۰] ناصر قوانین جدیدی برای کارگران بخصوص تعیین حداقل درآمد کارگران، حق آنان از سود سهام، آموزش مجانی، مراقبتهای پزشکی رایگان، کم کردن ساعت کار و تشویق به مشارکت در مدریت. قانون اصلاح کشاورزی نیز امنیت کشاورزان مستأجر را تضمین میکرد.[۱۹۸] رشد کشاورزی نیز ترویج شد تا فقر در دهستانها کاهش یابد.[۱۹۹] در نتیجه تدابیر سال ۱۹۶۲، چیره گی بر شرکتهای مصر توسط دولت به ۵۱ درصد رسید.[۲۰۰] اتحاد ملی به اتحاد جمهوریخواه مصر دوباره تغییر نام کرد. با این تدابیر سرکوب محلی افزایش یافت چنانچه هزاران اسلامگرا از جمله دهها افسر ارتش بازداشت شدند. ناصر تمایل داشت که نظام اداری را شبیه اتحاد جماهیر شوری سازد که باعث شد به نشانهٔ اعتراض دو تن از همکارانش البغدادی و حسین الشافعی استعفا دهند.[۲۰۱]
ناصر برای بار دوم به عنوان رئیسجمهور مصر پس از همهپرسی در کشور برگزیده شد و ناصر در ۲۵ مارس ۱۹۶۵ قسم یاد کرد. ناصر تنها کاندید ریاستجمهوری بود و تقریباً قانون، کاندید شدن تمامی مخالفانش را ممنوع کرده بود. در همان سال رهبر فکری اخوان المسلمین سید قطب بازداشت شد.[۲۰۲] قطب متهم به نقشهکشی برای ترور ناصر شد و سال ۱۹۶۶ اعدام شد. از آغاز سال ۱۹۶۶،[۲۰۲] با کاهش رشد اقتصادی مصر و بحران افزایش بدهی مالی دولت که رو به رشد بود ناصر شروع به کاهش کنترل دولت بر بخش خصوصی و ایجاد انگیزه افزایش صادرات کرد.[۲۰۳]
جنگ شش روزه و شکست اعراب[ویرایش]
در اوایل سال ۱۹۶۷، جماهیر شوروی از حمله قریبالوقوع به سوریا توسط اسرائیل هشدار داد با این وجود رئیس ستاد نیروهای مسلح سوریه محمد فوزی آن هشدار را «بدون پایه و اساس» توصیف کرد.[۲۰۴][۲۰۵] بدون اجازه از ناصر عامر هشدار را به عنوان بهانهای استفاده کرد تا نیروها را به سینا روز ۱۴ مه بفرستد و ناصر نیز اندکی بعد درخواست کرد که نیروهای اضطراری بینالمللی از شمال سینا خارج شوند.[۲۰۵][۲۰۶] قبل از آن روز، ناصر پیامی از ملک حسین دریافت کرد که از همدستی امریکا-اسرائیل برای کشاندن مصر به جنگ هشدار میداد.[۲۰۷] با این وجود ناصر و حسین همدیگر را برای دوری کردن از نبرد با اسرائیل محکوم میکردند.[۲۰۸] حسین با وجود آن از جنگ احتمالی اسرائیل با مصر که به اشغال کرانه غربی توسط اسرائیل منجر میشد میترسید. با تأکیدهایی که از آمریکا و شوری که به دست ناصر میرسید وی هنوز میپنداشت که آمریکا میتواند مانع حمله اسرائیل شود.[۲۰۹] در مقابل نیز ناصر به دو قدرت اطمینان داد که مصر فقط از خودش دفاع خواهد کرد.[۲۰۹]
روز ۲۱ مه، بدون اجازه گرفتن از ناصر، عامر به محاصره تنگه نیران دستور داد. ناصر این گام عامر را دلیلی برای اسرائیل برای آغاز جنگ میپنداشت.[۲۰۷] عامر به وی اطمینان داد که ارتش آماده جنگ است.[۲۱۰][۲۱۱] اما ناصر در آن شک داشت.[۲۱۰] افزون بر آن، عامر از یوزش نزدیک اسرائیل خبر داد و خواستار پیشدستی در جنگ با ضربات هوائی بود.[۲۱۲][۲۱۳] ناصر این پیشنهاد را رد کرد[۲۱۳][۲۱۴] و دلیلش را نبود خلبانان با لیاقت در نیروی هوائی عنوان کرد.[۲۱۴] با این وجود، ناصر گفت که اگر اسرائیل حمله کند مصر دارای امتیاز زیاد بودن نیروهای عمومی و جنگافزار است که به مصر این امکان را میدهد در مقابل حمله اسرائیل حداقل دو هفته مقاومت کند این این مدت شرایط را برای مصر آماده میکند تا تلاشهای دیپلماسی برای آتشبس را آغاز کند.[۲۱۵] در این هنگام فشارهای متعددی از طرف مردم عرب و حکومات عربی بر دولت ناصر مبنی بر اقدام نظامی وارد میشد.[۲۰۴][۲۱۵][۲۱۶][۲۱۷] در ۲۶ مه ناصر اعلام کرد که «هدف اصلی ما از بین بردن اسرائیل خواهد بود»،[۲۱۸] در ۳۰ مه ملک حسین نیز به ائتلاف سوریه و مصر پیوست.[۲۱۹]
در صبح روز ۵ ژوئن، نیروی هوایی اسرائیل پایگاههای هوائی مصر را بمباران کرد که قسمت بزرگی از آن تخریب شد. قبل از پایان روز اول جنگ، نیروهای زرهی اسرائیل خطوط دفاعی مصر را رد کرده بودند و شهر عریش را اشغال کردند.[۲۲۰] در روز بعد، عامر دستور عقبنشینی فوری نیروهای مصری از سینا را صادر کرد که منجر به بیشترین تلفات انسانی مصر در طول این جنگ شد.[۲۲۱] طبق گفته سادات، ناصر از بحران جنگ بیاطلاع بود و تنها زمانی که اسرائیل بر شرمالشیخ از این بحران آگاه شد.[۲۲۰] ناصر سریع به مقر فرماندهی ارتش رفت تا از وضعیت نظامی جویا شود.[۲۲۲] افسران حاضر نقل میکنند که ناصر و عامر «در رقابت فریاد بدون توقف» داشتند منفجر میشدند.[۲۲۲] کمیته اجرائی عالی که ناصر برای نظارت بر اوضاع جنگ تشکیل داده بود دلیل شکستهای پیدرپی مصر را رقابت ناصر و عامر و ناتوانی کلی عامر عنوان میکند.[۲۲۰]
استعفای ناصر و پیامدهای آن[ویرایش]
اسرائیل بر سینا، نوار غزه از مصر، کرانه باختری از اردن و بلندیهای جولان از سوریه تسلط یافت با این وجود عربها ادعاهای ایستگاه رادیو عربی مبنی بر پیروز نزدیک عربها باور کرده بودند.[۲۲۳] روز ۹ ژوئن، ناصر در تلویزیون مصر شکست کشورشان را اعلام کرد.[۲۲۳][۲۲۴] ناصر اندکی بعد در آن روز در تلویزیون از رئیسجمهوری به سود زکریا محیی الدین کنارهگیری کرد. محییالدین که اطلاع پیشینی از این تصمیم نداشت این پست را قبول نکرد.[۲۲۴] هزاران تن از هواداران ناصر به خیابانها ریختند و تظاهراتهای گستردهای در خیابانهای مصر و تمامی کشورهای عرب برپا شد و مخالفت خود را با این تصمیم ناصر اعلام کردند.[۲۲۵] مردم شعار میدادند: "ما سربازانت هستیم، ای جمال!".[۲۲۶] ناصر از تصمیمش در روز بعد منصرف شد.[۲۲۶]
روز ۱۱ ژوئیه، ناصر محمد فوزی را به جای عامر به عنوان فرمانده کل قوا منصوب کرد.[۲۲۷][۲۲۸] اعتراضاتی از سمت هواداران عامر در ارتش روی داد و ۶۰۰ تن از آنان به مقر فرماندهی ارتش رفتند و خواستار بازگشت عامر بودند.[۲۲۹] پاسخ ناصر برکناری ۳۰ تن از هواداران عامر در ارتش بود. عامر و هم پیمانانش نقشهای کشیدند تا ناصر را در ۲۷ اوت کنار بزنند.[۲۳۰] ولی عامر ۱۴ سپتامبر خودکشی کرد.[۲۳۱] باوجود آشفتگی روابطش با عامر ناصر گفت «نزدیکترین شخص به خود» را از دست داده است.[۲۳۲] پس از آن ناصر دستور به جلوگیری دخالت قوات مسلح در امر سیاست داد و دهها تن از شخصیات بارز نظامی و اطلاعاتی وابسته به عامر بازداشت شدند.[۲۳۱]
در نشست سران کشورهای عرب در خارطوم در ۲۹ اوت همان سال، انحصار نقش فرماندهی معمول ناصر شکسته شد و ملک فیصل رهبر کشورهای حاضر را به عهده داشت. آتشبس در یمن اعلام شد و با صدور قطعنامه خرطوم این نشست به پایان رسید.[۲۳۳] جماهیر شوری به مصر کمکهای نظامی کرد و روابط خود را با اسرائیل قطع کرد. بعد از جنگ ناصر روابط خود را با آمریکا قطع کرد. طبق نوشته ابو الریش ناصر به سیاست «استفاده از نیروهای بزرگ ضد نیروهای بزرگ» پایان داد.[۲۳۴] در نوامبر، ناصر قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت را پذیرفت. متن آن خروج نیروهای اسرائیل از سرزمینهای متصرفه در جنگ بود. هواداران ناصر مدعی شدند که این حرکت ناصر برای گرفتن زمان آمادهسازی برای مواجه دیگری با اسرائیل بود و منتقدان ناصر باور دارند قبول قطعنامه به عقبنشینی ناصر از تصمیماتش در مورد استقلال فلسطین بود.[۲۳۵]
سالهای پایانی در ریاستجمهوری[ویرایش]
اصلاحات داخلی و تغییرات در کابینه[ویرایش]
در ۱۹ ژوئن ۱۹۶۷ ناصر خودش را نخستوزیر و رهبر عالی نیروهای مسلح به عنوان دو منصب اضافی افزون بر ریاستجمهوری منصوب کرد.[۲۳۶] ناصر از نظر دادگاه نظامی مبنی بر بخشش افسران نیروی هوائیِ متهم به کمکاری در جنگ شش روزه بودند خشمگین شد. در اواخر فوریه گروهی از کارگران و دانشجویان دست به اعتراضات گستردهای زدند و خواستار اصلاحات سیاسی بزرگی بودند که تبدیل به بزرگترین چالش جلوی ناصر از زمان تظاهرات کارگران در مارس ۱۹۵۴ بود.[۲۳۷][۲۳۸] ناصر با گماشتن هشت غیرنظامی بجای زیاد افراد بلندپایه از اعضای اتحاد جمهوریخواه عرب در دولت به این اعتراضات پاسخ داد.[۲۳۹][۲۴۰] در ۳ مارس، ناصر به دستگاه اطلاعات مصر دستور داد تا به جاسوسی از داخل کشور به امورات خارجی تمرکز کند و «از سقوط دولت اطلاعات» خبرداد.[۲۴۰]
روز ۳۰ مارس، ناصر دستوری مبنی بر بازگشت آزادیهای شهروندان و افزایش استقلال مجلس از قوه مجریه صادر کرد،[۲۳۸] همچنین این دستور شامل تغییرات ریشهای دیگری نیز بود چنانچه حملهای به منظور پاکسازی دولت از عناصر فاسد صورت گرفت.[۲۳۹] و اندکی بعد در مه آن سال همهپرسی مردمی نیز به اقدامات پیشنهادی رأی مثبت داد. برخی از ناظران در اشاره کردند که رسانه بر تغییر مهمی از سرکوب سیاسی به آزادی بازرگانی دلالت میکند با این وجود دیدگاهشان این بود که بیشتر وعدههای جوهر روی کاغذ باقی خواهد ماند.[۲۳۹]
در دسامبر ۱۹۶۹ ناصر سادات و حسین الشافعی را به عنوان نائب رئیس انتخاب کرد. با این کار روابط ناصر با دوستان نظامیاش، خالد و زکریا محییالدین و نایبرئیس قبلی صبری برآشفت.[۲۴۱] با فرارسیدن نیمههای ۱۹۷۰، ناصر پس از آشتی با البغدادی نامبرده را به جای سادات گماشت.[۲۴۲]
جنگ فرسایشی و اقدامات دیپلماسی منطقهای[ویرایش]
در همین سال، ژانویه ۱۹۶۸، ناصر به جنگ فرسایشی برای بازپسگیری سرزمینهای متصرفه مصر توسط اسرائیل اقدام میکند. ناصر دستور میدهد که به محل تجمع اسرائیلیها در شرق کانال حمله شود و سپس کانال محاصره شود.[۲۴۳] سازمان فتح پس از اینکه در نبرد کرامه با اسرائیل موفقیتهای دست یافت در مارس ناصر به آنها کمکهای تسلیحاتی کرد.[۲۴۴] همچنین عرفات در مورد تشکیل دولت فلسطین شامل نوار غزه و کرانه باختر با ناصر گفتگو کرد.[۲۴۴] بدین گونه آن زمان اینگونه به شمار میرود که ناصر از رهبری مسئله فلسطینی نهایتاً استعفا داد و آن را به عرفات سپرد.[۲۳۵]
اسرائیل در پاسخ به بمبارانهای مصر به بمباران هوایی و بمباران توپخانهای شهرهای مصر اقدام کرد. این امر منجر به این شد شهروندان این شهرها به کرانهٔ غربی کانال سوئز آواره شوند.[۲۴۵][۲۴۶][۲۴۷] ناصر همگی فعالیتهای نظامیاش را متوقف کرد و برنامهای برای ساخت شبکهای از دفاعات داخلی آغاز کرد و در این میان کمکهای مالی از کشورهای مختلف عربی دریافت میکرد.[۲۴۷] جنگ در مارس ۱۹۶۹ ادامه یافت.[۲۴۷] در نوامبر قراردادی بین سازمان آزادیبخش فلسطین و نیروهای مسلح لبنان توسط ناصر به امضا رسید که به رزمجوهای فلسطینی این اجازه را میداد که از سرزمینهای لبنان برای رزم با اسرائیل استفاده کنند.[۲۴۸]
در ژوئن ۱۹۷۰، ناصر طرح راجرز که ایالات متحده آمریکا از آن حمایت میکرد را پذیرفت. این طرح خواستار پایان اعمال نظامی و بازپس نشینی اسرائیل از مصر بود. اما آن طرح توسط اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین و بیشتر کشورهای عرب به جز اردن پذیرفته نشد. با این وجود ناصر در ابتدا مخالف این طرح بود ولی وی تحت فشار شوروی پذیرفت؛ شوروی میترسید با بالا گرفتن کشمکشهای منطقهای وادار به جنگ با آمریکا شود.[۲۴۹][۲۵۰][۲۵۱] ناصر هرگونه احتمال گفتگو مستقیم با اسرائیل را از بین برد؛ ناصر در دهها سخنرانی اعلام کرد که هرگونه گفتگو با اسرائیل نشان از تسلیم شدن است.[۲۵۲] پس از قبول طرح راجرز توسط ناصر، اسرائیل نیز آتشبس را پذیرفت. ناصر از صلح به وجود آمده استفاده کرد و موشک سطحبههوا به منطقه کانال برد.[۲۴۹][۲۵۰]
در همان زمان، آشفتگی بین سازمان آزادیبخش فلسطین و دولت اردن رو به افزایش گرفت.[۲۵۳] که منجر به آغاز سپتامبر سیاه در اردن برای ازبین بردن نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین شد. ترس از وقوع جنگ منطقهای ناصر را وادار به برگذاری نشست اضطراری سران کشورهای عرب در ۲۷ سپتامبر،[۲۵۴] برای دعوت دو طرف به آتشبس کرد.[۲۵۴]
مرگ و تشییع جنازه ناصر[ویرایش]
پس از پایان نشست در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰، ناصر از سکته قلبی رنج برد. سریع به منزلش منتقل شد تا پزشکان وی را معاینه کنند. ناصر پس از چند ساعت حدود ساعت ۱۹ درگذشت.[۲۵۵] هیکل، سادات، و همسر عبد الناصر در بستر مرگ او حضور داشتند.[۲۵۶] به گفته دکترش، الصاوی حبیبی، دلیل احتمالی مرگ ناصر گرفتگی رگها، الدوالی و اوت بلند مدت دیابت بوده است. همچنین ناصر زیاد سیگار میکشیده است و افزون بر آن سابقه بیماری قلبی در خانوادهاش وجود داشت که منجر به مرگ دو تن از برادرانش در ده پنجاه قرن ۲۰ میلادی به همان حالت شد. با وجود آن اوضاع سلامتی ناصر برای مردم، قبل از وفاتش مشخص نبود.[۲۵۷]
بعد از اعلام خبر درگذشت ناصر، حالتی از شک مصر و جهان عرب را فراگرفت.[۲۵۶] در مراسم خاکسپاری ناصر در قاهره در ۱ اکتبر حدود پنج میلیون حضور یافتند.[۲۵۸][۲۵۹] تمامی رئیسان کشورهای عرب به جز پادشاه عربستان ملک فیصل حضور یافتند.[۲۶۰] ملک حسین و رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین یاسر عرفات علناً گریه کردند و معمر قذافی از بههمریختگی عاطفی دوبار غش کرد.[۲۵۸] تعداد کمی از شخصیتهای بزرگ غربی نظیر نخستوزیر جماهیر شوروی آلکسی کاسیگین و نخستوزیر فرانسه ژاک شابان-دلما حضور یافتند.[۲۵۸]
پس از حرکت کاروان حامل تابوت ناصر مردم عزادار شعار «لا إله إلا الله، ناصر حبیبالله است... همگیمان ناصر هستیم» را سر دادند.[۲۶۱] پلیس تلاش کرد که مردم را آرام کند اما بیفایده بود که در اثر آن بیشتر شخصیتهای خارجی را از مراسم خارج کردند.[۲۶۱] مقصد نهایی تابوت ناصر مسجد النصر بود و در آنجا دفن شد و اسم این مسجد نیز به دلیل اینکه محل دفن ناصر بود به مسجد جمال عبد الناصر تغییر نام داده شد.[۲۶۱]
طبق نوشته نُتینگ، به دلیل توانش در جریحهدار کردن احساسان قومی، پس از شنیدن این خبر «مردان، زندان و کودکان گریه کردند و در خیابانها ناله سر میدادند».[۲۵۵] واکنش جهان عرب عزا داری بود و هزاران نفر به خیابانهای اصلی شهرها در سرتاسر جهان عرب ریختند.[۲۶۱] سعید السبع مسؤول گروه خلق فلسطین راهپیمایی مسلحی فدائیان فلسطینی در طرابلس برپا کرد. همچنین راهپیمایی بزرگی در بیروت برپا شد که ده تن در نتیجه شلوغی جان باختند. در اورشلیم، نزدیک به ۷۵٬۰۰۰ عربی خلال شهرک قدس به راه افتادند و شعار «ناصر هرگز نمیمیرد» را سر دادند.[۲۶۱] شریف حتاته، زندان سیاسی سابق،[۲۶۲] عضو دانشگاه ولایت آریزونا در زمان جمال عبد الناصر،[۲۶۳] گفت:
بزرگترین دستاورد ناصر مراسم خاکسپاریاش بود. جهان برای بار دیگر پنج میلیون نفر که با هم گریه کنند را به چشم نخواهد دید.[۲۵۸]
میراث[ویرایش]
ناصر مصر را به شکل کامل از نفوذ بریتانیا مستقل کرد.[۲۶۴][۲۶۵] نیز مصر به قدرتی بزرگ در میان کشورهای در حال توسعه تحت فرماندهی ناصر تبدیل شد. یکی از تلاشهای داخلیش برپایی عدالت اجتماعی بود که یکی شرطهای اساسی تحقق لیبرال دموکراسی به شمار میرود.[۲۶۶] در شرایطی که داشت نظام ارباب رعیتی دوباره داشت حاکم میشد ناصر در زمان ریاستجمهوریش، شهروندان عادی مزایای بیسابقهای در مسکن، آموزش، خدمات بهداشتی و تغذیه افزون بر گونههای زیادی از رفاه اجتماعی بهرند برند.[۲۶۴] با فرارسیدن اواخر ریاستش، شرایط کار و کارگران به شکل گستردهای بهبود یافت. اما با این وجود نسبت فقر در کشور بالا باقی ماند و درآمدههای زیادی که مخصوص خدمات اجتماعی بود به امور نظامی اختصاص داده شد.[۲۶۶]
پس از اجرایی شدن قانون اصلاح کشاورزی، پروژههای نوسازی بزرگ نظیر فولاد حلوان و سد اسوان و ملی کردن کانال سوئز اقتصاد مصر به گونهٔ گستردهای رشد کرد.[۲۶۴] با این وجود، رشد اقتصادی در اوایل دهه شصت رکود کرد و تا پایان این دهه ادامه داشت و تنها سال ۱۹۷۰ بهبود یافت.[۲۶۷] طبق نوشته جول گوردن هنگام ریاست ناصر، مصر شاهد «عصر طلایی» در فرهنگ بود و این امر در سینما، تلویزیون، تئاتر، رادیو و ادبیات، هنرهای زیبا، کمدی، شعر و موسیقی قابل ملاحظه بود.[۲۶۸] در زمان ناصر، مصر در این زمینه جهان عرب را تحت سلطه خود داشت[۲۶۸][۲۶۹] و شخصیتهای فرهنگی و نمادهای زیادی را تولید کرد.[۲۶۹]
هنگام ریاست مبارک، احزاب سیاسی ناصرگرا شروع به ظهور در مصر کردند که نخستینش حزب عرب دموکرات ناصرگرا بود.[۲۷۰][۲۷۱] دو دستگی در بین اعضای این حزب از شروع سال ۱۹۹۵ منجر به ایجاد حزبهای جدا از این حزب شد،[۲۷۲][۲۷۳] از این میان، حمدین صباحی، حزب الکرامه سال ۱۹۹۷ تأسیس کرد.[۲۷۴] صباحی در جایگاه سوم انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۲ مصر قرار گرفت.[۲۷۵] علاوه بر آن، از میان بنیانگذاران خیزش کفایه برخی از فعالان ناصرگرا وجود داشت.[۲۷۴][۲۷۶]
تصویر عمومی[ویرایش]
از ناصر روابط صمیمانه با مردم عادی مصر دیده شده است،[۲۷۷][۲۷۸] در حالی که قصد جانش به نسبت قصد جان به جانشینانش بیمانند است.[۲۷۹] نیز ناصر سخنران ماهری بود،[۲۸۰] ناصر ۱۳۵۹ سخنرانی را ۱۹۵۳ و ۱۹۷۰ در کارنامه دارد که رکودی بین رئیس جمهوران مصر است.[۲۸۱] ایلی بوده نوشته است "توانایش در به نمایش گذاشتن اصالت مصر، در پیروزی یا شکست " از یکنواختی در شخصیت ناصر است.[۲۷۷] روزنامهنگاری در مصر نیز در تقویت محبوبیت ناصر کمک میکرد به ویژه پس از اینکه ناصر رسانههای رسمی را دولتی کرد.[۲۷۹]
طبق نوشته بوده، باوجود اینکه تحصیلکردگان مصر اندکی پس از جنگ ششروزه تا مرگش ۱۹۷۰ به وی انتقاد میکردند اما عموم مردم روز به روز چه در زندگیش چه بعد از آن به وی متمایلتر میشوند.[۲۷۷]
حتی امروزه نیز ناصر یکی از شخصیتهای بارز در سرتاسر کشورهای عرب و سنبل وحدت و کرامت عربی است.[۲۶۴][۲۸۲] علاوه بر آن نیز شخصیت مهم در تاریخ خاورمیانه مدرن به شمار میرود.[۲۸۳][۲۸۴][۲۸۵] همچنین وی قهرمان عدات اجتماعی در مصر به حساب میآید.[۲۸۶][۲۸۷] مجله تایم مینویسد، او با وجود اشتباهاتش که به کوتاهی از وی بازمیگردد، او توانست ایجاد احسان ارزش شخصی و کرامت ملی به وجود بیاورد که عرب از آن به مدت ۴۰۰ بیبهره بودند.[۲۶۱]
خلال بهار عربی، در قاهره و پایتختهای عربی هنگام تظاهراتهای ضد دولتی عکس ناصر دیده میشود.[۲۸۸][۲۸۹][۲۹۰] طبق لمیس اندونی، ناصر تبدیل به «سنبل کرامت عربی» خلال این تظاهراتها شده بود.[۲۸۹]
نقد[ویرایش]
ناصر با گروههای زیادی از عربی تا غربی در اختلاف بود. خلاف نخست وی با اخوانالمسلمین و با رئیسجمهوری قبلش محمد نجیب بود. محمد نجیب در خاطراتش مینویسد که ناصر در قرارداد خروج نیروهای مصری از مصر آسانگیری کرده است و امتیازات نظامی و اقتصادی بخاطر به دست آوردن همکاری آمریکا انگلیس ضدش به آنان بخشیده است.[۲۹۱] حسن التهامی اتهامات ضد ناصر را تکرار میکند و اعتقاد دارد که ناصر به دستگاه اطلاعات آمریکا اجازه مداخله در امور مصر از طریق کوبلاند که روابط شخصی خوبی با وی داشت را داده است.[۲۹۲]
در ۷ اکتبر ۱۹۷۰، سادات از تصمیمش مبنی بر «ادامه راه عبدالناصر» در سخنرانی برگزیدگیاش به عنوان رئیسجمهور اعلام کرد؛ ولی با وجود آن از سیاستهای ناصر به ویژه پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ دوری کرد.[۲۷۲][۲۹۳]
شکست در برپایی یکپارچگی عربی[ویرایش]
گروه زیادی از سیاسیها اتهامات به عبدالناصر مبنی بر اینکه وی باعث شکست پروه وحدت کشورهای عرب شده است و فرصت به وجود آماده را برای یکپارچگی کشورهای عرب استفاده نکرده است. ملیگراها در شش کشور عربی نظیر سوریه، عراق جزایر، یمن شمالی، لیبی و مصر به اضافه وجود دولتها یا سازمانهای ملیگرای عرب (مثل سودان، اردن و لبنان) با این حال تمامی تلاشهای یکپارچه گی بین این کشورها شکست خورد. حسن التهامی در خاطراتش مینویسد، ناصر پروژه وحدت چهارگانه مصر، سوریه، اردن و سعودی سال ۱۹۵۴ را به خاطر مداخلهاش در امور اردن و تلاش برای دیکته سیاستش بر دولت آنجا بیسرانجام باقی گذاشت و نیز بر تصمیمات بینقشهاش نقش اساسی در تصمیم سوریها برای جدایی از جمهوری عرب متحد داشت.[۱۶۴]
حقوق بشر[ویرایش]
منتقدان مصری ناصر وی را دیکتاتور توصیف میکنند. ناصر هرگونه پیشرفت دموکراسی را نابود میکرد و باعث زندانی شدن هزاران تن از مخالف شد و نیز اداره سرکوب، مسؤول تعداد زیادی از نقض حقوق بشر را به عهده داشت.[۲۶۹] اسلامگرایان در مصر به خصوص اعضای اخوانالمسلمین، نظامی سیاسی ناصر را سرکوبگر میگویند و ناصر را «دیکتاتور و شیطانی» توصیف میکنند.[۲۹۴] نویسنده لیبرال گرا توفیق الحکیم ناصر را «امپراتور مغلطه» توصیف میکند بدین گونه که در سخنرانی مهارت داد ولی هیچگونه نقشهای برای اهدافی که اعلام میکند ندارد. شکنجه که ناصر به سوریه واد کرد (نظیر انداختن بدن مخالفان در اسید برای نابودی اثر آن) یکی از دلایل اصلی سوق دادن سوریه به جدایی از جمهوری عرب متحد بود.[۲۹۵]
برخی از منتقدان لیبرال و اسلامگرا در مصر، از این بین بنیانگذاران حزب وفد جدید از عبدالناصر انتقاد میکنند. سیاسی مصری علاءالدین الدسوقی میگوید که در انقلاب ۱۹۵۲ تمام تمرکز ناصر برای تسلط بر قدرت بوده است و در زمان ریاستش دموکراسی در این کشور وجود نداشته است و دولتش همواره آزادی بیان و فعالیت سیاسی را سرکوب میکرده است.[۲۹۶]
استاد علوم سیاسی آمریکایی مارک کوبر اعتقاد دارد، میراث ناصر «عدم استقرار» بود چونکه وی قدرت شخصیاش متکی بود و مؤسسات قوی ساسی زیر سایه دولتش وجود نداشت. تاریخنگار عبد العظیم رمضان مینویسد ناصر رهبر غیر عقلانی و غیر مسؤول بود افزون بر آن دارای میل خودرایی در تصمیمات را داشت که منجر به شکست مصر در جنگ ششروزه شد.[۲۹۷]
سرکوب و محدود کردن روزنامه[ویرایش]
ناصر روزنامهها را سرکوب کرد و آنان را تبدیل به بلندگوی سیاست خود قرار داد و تمامی روزنامهنگارانی که از وی انتقاد یا مخالفت میکردند را بر کنار میکرد و به اشخاصی نظیر مصطفی امین (بنیانگذار روزنامه اخبار الیوم)، فکری اباظه (سردبیر المصور و گرداننده مجلس دارالهلال)، أحمد ابوالفتح (مؤسس روزنامه المصری) که از نزدیکانش بودند نیز رحم نکرد. سال ۱۹۵۴، وزیر ارشاد مصوبه صادر کرد که پروانهٔ کار ۴۲ روزنامه و مجله مختلف را لغو کرد.[۲۹۸]
رهبری منطقهای[ویرایش]
در خلال رفتارش و سخنرانیهایش، ناصر قادر به مجسم سازی ارادهٔ مردم عرب بود و تعداد زیادی از انقلابای صورت گرفته در کشورهای عربی از افکار ناصر الهام گرفته است. موفقیتهای ناصر نسبت به رهبران عرب دیگر بیسابقه است.[۲۹۹] به دلیل اینکه ناصر در منطقه مرکز رهبری بود، تمام رئیسان نژادگرای عرب را وامیداشت تا برای به دست آوردن محبوبیت بین مردمشان با ناصر روابط دوستانه برقرار کنند.[۳۰۰]
نظام دولتگرایی ویژهٔ ناصر، تقریباً الگویی برای تمامی کشورهای عربی شد[۳۰۱] که از اینگونه کشورها الجزایر، سوریه، عراق، تونس (شهر)، یمن، سودان، و لیبی است. احمد بن بلا، نخستین رئیسجمهور جزایر، ناصرگرا بود.[۳۰۲] عبدالله السلال (یکی از همپیمانان ناصر) پادشاهی یمن شمالی شد. انقلابات دیگری نیز تحت تأثیر ناصر روی داد. نظیر انقلابی کهدر عراق در ژوئیه ۱۹۵۸ و سوریا در سال ۱۹۶۳ روی داد.[۳۰۳] معمر قذافی به نظام پادشاهی لیبی سال ۱۹۶۹ پایان داد و ناصر را قهرمان خواند و سعی کرد جانشینش در «رهبری عرب» بشود.[۳۰۴] همچنین سال ۱۹۶۹، سرهنگ جعفر نمیری که شخصی ناصرگرا بود، در سودان به قدرت مسلط شد.[۳۰۵] اندیشههای نژادگرای ناصر در سرتاسر جهان عرب به خصوص در فلسطین منتشر شد.[۳۰۶][۳۰۷]
در فیلم[ویرایش]
در سال ۱۹۶۳، کارگردان مصر یوسف شاهین، فیلمی ساخت به نام الناصر صلاح الدین (صلاح الدینِ پیروز)، که به طور عمدی بین سلاح الدین یک قهرمان دنیای عرب و ناصر یک سیاست مدار عرب گرا، تصویری موازی رسم میکند.[۳۰۸] در فیلم ناصر ۵۶ با کاگردانی احمد فاضل، نقش ناصر را احمد زکی بازی کرد. رخدادهای این فیلم به ناصر در زمان بحران کانال سوئز میپردازد و در آن زمان در دکههای فروش فیلم کشور مصر رکورد زد.[۳۰۹][۳۱۰] همچنین این فیلم به عنوان اولین فیلم درام دربارهٔ رهبران دنیای مدرن عرب نامیده میشود.[۳۱۱] با فیلم بیوگرافی جمال عبدالناصر سال ۱۹۹۹ سوریه، اولینها فیلم دربارهٔ رهبران ساخته شده در دنیای عرب را میسازند.[۳۱۲]
زندگی شخصی[ویرایش]
در سال ۱۹۴۴، ناصر با تحیه محمدکاظم ۲۲ سال که پدرش ثروتمندی ایرانی بود و مادری مصری داشت ازدواج کرد. همسر ناصر زمانی که خردسال بود والدینش را از دست میدهد. وی با ناصر به واسطه برادرش به نام عبدالحکیم که دوست ناصر نیز بود سال ۱۹۴۳ آشنا شد.[۳۱۳] پس از ازدواج ناصر و همسرش به خانهای در منشه البکری حومه شهر قاهره منتقل شدند و آنجا بقیه زندگیشان را سپری کردند.[۲۱]
برخی اوقات ناصر و تحیه محمدکاظم در خانه بحث سیاسی میکردند؛ ولی بیشتر ناصر ترجیح میداد که زندگی کاریش را از زندگی خانوادگیش جدا نگه دارد و نیز ناصر ترجیح میداد بیشتر وقت فراغتش را با کودکانش سپری کند.[۳۱۴] حاصل این ازدواج دو دختر و سه پسر به نامهای هدا، منا، خالد، عبدالحمید و عبد الحکیم بود.[۳۱۵]
ناصر با وجود اینکه جزء خواستاران سیاست سکولاریسم بود ولی وی مسلمان پایبندی بود و دو بار حج را به جا آورد.[۳۱۶][۳۱۷] همچنین به شخصیت شریف و غیر فاسدی مشهور بود که[۳۱۸][۳۱۹][۳۲۰][۳۲۱] باعث شد شهرتش بین شهروندان مصر و جهان عرب افزایش یابد. علایق شخصی ناصر عکسبرداری، بازی شطرنج، مشاهده فیلمهای آمریکایی، مطالعهٔ ادبیات عربی، انگلیسی، مجلههای فرانسوی و گوش دادن به موسیقی سنی بود.[۳۲۲]
ناصر خیلی کم رفتارهای بد شخصی داشت که منجر به مرگش شد. برای نمونه سیگار کشیدن[۳۱۹][۳۲۳][۳۲۴] کارکردن به مدت ۱۸ در برخی از روزها و به ندرت به تعطیلات میرفت. ابتلای وی به دیابت در اوایل ده شصت قرن قرن ۱۹ میلادی تشخصی داده شد. همچنین مبتلا به بیماریهای قلب نظیر آرتریوسکلروز و ارتفاع فشارخون بود. ناصر از نو حمله قلبی (در ۱۹۶۶ و ۱۹۶۹) رنج برد و پس از حمله قلبی دوم مجبور به شش هفته استراحت در بستر بیماری شد. رسانههای رسمی دلیل غیبت ناصر از انظار عمومی در آن مدت را آنفلوآنزا ذکر کردند.[۳۲۳]
مؤلفات[ویرایش]
ناصر کتابهای زیر را نوشت که همگی در زمان زندگیش انتشار یافت:[۳۲۵]
- خاطرات جنگ فلسطین (به عربی: یومیاته عن حرب فلسطین) (۱۹۵۵؛ آخر ساعه)
- فلسفه انقلاب (به عربی: فلسفة الثورة) (۱۹۵۵؛ دارالمعارف)
- در راه آزادی (به عربی: فی سبیل الحریة) (۱۹۵۹؛ قاهره - شرکت عربی-قاهره)
منابع[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ قاموس الاعلام المنتسبین للیمن، محمد عبد القادر با مطرف، وزارة السیاحة والثقافة، الجمهوریة الیمنیة، 1994، ج2، ص 395.
- ↑ سیرة تاریخیة للرئیس جمال عبد الناصر موقع الرئیس جمال عبد الناصر، ولوج فی 24 یولیو، 2011.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Vatikiotis 1978, pp. 23–24
- ↑ Joesten 1974, p. 14
- ↑ Stephens 1972, p. 23
- ↑ Aburish 2004, pp. 12–13
- ↑ Stephens 1972, p. 26
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ Stephens 1972, pp. 28–32
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ Alexander 2005, p. 14
- ↑ ۱۰٫۰۰ ۱۰٫۰۱ ۱۰٫۰۲ ۱۰٫۰۳ ۱۰٫۰۴ ۱۰٫۰۵ ۱۰٫۰۶ ۱۰٫۰۷ ۱۰٫۰۸ ۱۰٫۰۹ ۱۰٫۱۰ ۱۰٫۱۱ ۱۰٫۱۲ ۱۰٫۱۳ Abdel Nasser, Hoda. "A Historical Sketch of Gamal Abdel Nasser". کتابخانه اسکندریه. Retrieved 2013-07-23.
- ↑ Aburish 2004, pp. 8–9
- ↑ Vatikiotis 1978, p. 24
- ↑ Stephens 1972, pp. 33–34
- ↑ Joesten 1974, p. 19
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ Litvin 2011, p. 39
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ Alexander 2005, p. 15
- ↑ Joesten 1974, p. 66
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Alexander 2005, pp. 19–20
- ↑ Stephens 1972, p. 32
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ Aburish 2004, pp. 11–12
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ ۲۱٫۵ Alexander 2005, pp. 26–27
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ Alexander 2005, p. 16
- ↑ "The Books Gamal Abdel Nasser Used to Read, 1. During his Secondary School Years". کتابخانه اسکندریه. Retrieved 2013-08-20.
- ↑ Talhami 2007, p. 164
- ↑ Aburish 2004, pp. 15–16
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ Alexander 2005, p. 20
- ↑ Reid 1981, p. 158
- ↑ Aburish 2004, p. 14
- ↑ Aburish 2004, p. 15
- ↑ Cook 2011, p. 41
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ Aburish 2004, p. 18
- ↑ Nutting 1972, p. 20
- ↑ Aburish 2004, p. 22
- ↑ Stephens 1972, p. 63
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ Aburish 2004, p. 23
- ↑ Aburish 2004, p. 24
- ↑ ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ۳۷٫۲ ۳۷٫۳ Aburish 2004, pp. 25–26
- ↑ Heikal 2004, p. 103
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ Brightman 2004, p. 233
- ↑ Dokos 2007, p. 114
- ↑ Pollack 2002, p. 27
- ↑ Carta Jerusalem (2003). Jehuda Wallach, ed. Battle Sites in the Land of Israel. Israel: Carta. pp. 15–16. ISBN 965-220-494-3.
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ ۴۳٫۳ ۴۳٫۴ ۴۳٫۵ Aburish 2004, pp. 27–28
- ↑ Heikal 1973, p. 17
- ↑ Aburish 2004, p. 30
- ↑ ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ Aburish 2004, p. 32
- ↑ Aburish 2004, p. 33
- ↑ ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ ۴۸٫۳ Aburish 2004, p. 34
- ↑ Aburish 2004, pp. 34–35
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ ۵۰٫۲ ۵۰٫۳ Aburish 2004, pp. 35–39
- ↑ کوبلند، مایلز، 1970. لعبة الأمم. ترجمة ابراهیم جزینی.
- ↑ Nutting 1972, pp. 36–37
- ↑ Stephens 1972, p. 108
- ↑ ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ Aburish 2004, p. 41
- ↑ Nutting 1972, pp. 38–39
- ↑ ۵۶٫۰ ۵۶٫۱ Dekmejian 1971, p. 24
- ↑ Stephens 1972, p. 114
- ↑ Aburish 2004, p. 46
- ↑ ۵۹٫۰ ۵۹٫۱ Aburish 2004, p. 45
- ↑ Aburish 2004, pp. 46–47
- ↑ Kandil 2012, p. 22
- ↑ ۶۲٫۰ ۶۲٫۱ ۶۲٫۲ ۶۲٫۳ Aburish 2004, p. 51
- ↑ ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ Kandil 2012, p. 27
- ↑ ۶۴٫۰ ۶۴٫۱ ۶۴٫۲ Kandil 2012, p. 32
- ↑ Nutting 1972, p. 60
- ↑ Kandil 2012, p. 33
- ↑ Kandil 2012, p. 34
- ↑ Kandil 2012, p. 35
- ↑ Aburish 2004, p. 52
- ↑ Kandil 2012, p. 36
- ↑ ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ ۷۱٫۲ Kandil 2012, p. 39
- ↑ Aburish 2004, pp. 52–53
- ↑ Aburish 2004, pp. 54–55
- ↑ ۷۴٫۰ ۷۴٫۱ ۷۴٫۲ Rogan 2011, p. 228
- ↑ ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ ۷۵٫۲ ۷۵٫۳ Aburish 2004, p. 54
- ↑ ۷۶٫۰ ۷۶٫۱ ۷۶٫۲ ۷۶٫۳ Aburish 2004, p. 56
- ↑ ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ Atiyeh & Oweis 1988, pp. 331–332
- ↑ Jankowski 2001, p. 32
- ↑ Aburish 2004, p. 239
- ↑ ۸۰٫۰ ۸۰٫۱ ۸۰٫۲ ۸۰٫۳ Rasler، Thompson & Ganguly 2013, pp. 38–39
- ↑ ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ ۸۱٫۲ ۸۱٫۳ ۸۱٫۴ Dekmejian 1971, p. 44
- ↑ Kandil 2012, pp. 45–46
- ↑ ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ Tan & Acharya 2008, p. 12
- ↑ ۸۴٫۰ ۸۴٫۱ Dekmejian 1971, p. 43
- ↑ Ginat 2010, p. 115
- ↑ Ginat 2010, p. 113
- ↑ ۸۷٫۰ ۸۷٫۱ Jankowski 2001, pp. 65–66
- ↑ Ginat 2010, p. 105
- ↑ Ginat 2010, p. 111
- ↑ Cook 2011, p. 66
- ↑ Ginat 2010, pp. 111–112
- ↑ ۹۲٫۰ ۹۲٫۱ ۹۲٫۲ ۹۲٫۳ Jankowski 2001, p. 67
- ↑ Sullivan 1986, p. 80
- ↑ ۹۴٫۰ ۹۴٫۱ ۹۴٫۲ Dekmejian 1971, p. 45
- ↑ James 2008, p. 149
- ↑ ۹۶٫۰ ۹۶٫۱ ۹۶٫۲ James 2008, p. 150
- ↑ ۹۷٫۰ ۹۷٫۱ Goldschmidt 2008, p. 162
- ↑ ۹۸٫۰ ۹۸٫۱ ۹۸٫۲ Jankowski 2001, p. 68
- ↑ ۹۹٫۰ ۹۹٫۱ "1956: Egypt Seizes Suez Canal". BBC News. 26 July 1956. Retrieved 4 March 2007.
- ↑ ۱۰۰٫۰ ۱۰۰٫۱ Aburish 2004, p. 108
- ↑ Hamad 2008, p. 96
- ↑ Rogan 2011, p. 299
- ↑ Heikal 1973, p. 91
- ↑ Heikal 1973, pp. 103–104
- ↑ Heikal 1973, p. 105
- ↑ Shlaim, Avi (1997), "The Protocol of Sèvres,1956: Anatomy of a War Plot", International Affairs 73:3: 509–530, retrieved 2009-10-06
- ↑ Dawisha 2009, p. 179
- ↑ Jankowski 2001, p. 66
- ↑ Kandil 2012, p. 47
- ↑ ۱۱۰٫۰ ۱۱۰٫۱ ۱۱۰٫۲ Aburish 2004, pp. 118–119
- ↑ Shemesh & Troen 1990, p. 116
- ↑ ۱۱۲٫۰ ۱۱۲٫۱ ۱۱۲٫۲ Bidwell 1998, p. 398
- ↑ Dekmejian 1971, p. 46
- ↑ ۱۱۴٫۰ ۱۱۴٫۱ Alexander 2005, p. 94
- ↑ ۱۱۵٫۰ ۱۱۵٫۱ Kyle 2011, pp. 445–446
- ↑ ۱۱۶٫۰ ۱۱۶٫۱ Kyle 2001, pp. 113–114
- ↑ ۱۱۷٫۰ ۱۱۷٫۱ Yaqub 2004, p. 51
- ↑ Dawisha 2009, p. 180
- ↑ "Establishment of UNEF (United Nations Emergency Force)". United Nations. Retrieved 29 July 2010.
- ↑ Beinin 2005, p. 87
- ↑ Kandil 2012, p. 50
- ↑ Aburish 2004, p. 123
- ↑ ۱۲۳٫۰ ۱۲۳٫۱ Dawisha 2009, p. 184
- ↑ Rogan 2011, p. 305
- ↑ Rogan 2011, p. 305
- ↑ ۱۲۶٫۰ ۱۲۶٫۱ Aburish 2004, p. 135-136
- ↑ ۱۲۷٫۰ ۱۲۷٫۱ ۱۲۷٫۲ Aburish 2004, p. 127
- ↑ ۱۲۸٫۰ ۱۲۸٫۱ Yaqub 2004, p. 102
- ↑ Dawisha 2009, p. 155
- ↑ ۱۳۰٫۰ ۱۳۰٫۱ ۱۳۰٫۲ ۱۳۰٫۳ Dawisha 2009, pp. 181–182
- ↑ ۱۳۱٫۰ ۱۳۱٫۱ Dawisha 2009, p. 191
- ↑ Dann 1989, p. 169
- ↑ Aburish 2004, p. 130
- ↑ Aburish 2004, pp. 130–131
- ↑ Aburish 2004, pp. 135–136
- ↑ ۱۳۶٫۰ ۱۳۶٫۱ ۱۳۶٫۲ ۱۳۶٫۳ ۱۳۶٫۴ ۱۳۶٫۵ Aburish 2004, pp. 138–139
- ↑ الرئیس جمال عبد الناصر، خطب، تصفح
- ↑ الجوار. «وثیقة بخط جمال عبد الناصر یستخدم خلالها تسمیة "الخلیج الفارسی"». الجوار.
- ↑ تابناک. «"خلیج فارس" در نامه رسمی جمال عبدالناصر». تابناک. بازبینیشده در ۱۲ ژوئن ۲۰۱۰.
- ↑ «خطاب الرئیس جمال عبد الناصر فی عید الثورة الرابع من الإسکندریة "خطاب تأمیم قناة السویس: دقیقه ۲۱–۲۳"». بازبینیشده در ۱۲ ژوئن ۲۰۱۰.
- ↑ «خلیج فارس، شاخاب جاودانه». تارنمای خبری و تحلیلی زرتشتیان.
- ↑ «خلیج فارس و نقش اعراب در آیینه تاریخ». روزنامه اعتماد.
- ↑ «سه روایت برای جعل عنوان». کیهان فرهنگی.
- ↑ ۱۴۴٫۰ ۱۴۴٫۱ ۱۴۴٫۲ Dawisha 2009, pp. 191–192
- ↑ ۱۴۵٫۰ ۱۴۵٫۱ Dawisha 2009, pp. 193
- ↑ Dawisha 2009, p. 198
- ↑ Dawisha 2009, pp. 199–200
- ↑ Dawisha 2009, p. 200
- ↑ Aburish 2004, pp. 150–151
- ↑ Podeh 1999, pp. 44–45
- ↑ ۱۵۱٫۰ ۱۵۱٫۱ Dawisha 2009, pp. 202–203
- ↑ ۱۵۲٫۰ ۱۵۲٫۱ Aburish 2004, p. 158
- ↑ ۱۵۳٫۰ ۱۵۳٫۱ ۱۵۳٫۲ ۱۵۳٫۳ Aburish 2004, pp. 161-2
- ↑ ۱۵۴٫۰ ۱۵۴٫۱ Aburish 2004, p. 163
- ↑ Aburish 2004, p. 174-175
- ↑ ۱۵۶٫۰ ۱۵۶٫۱ Dawisha 2009, p. 208
- ↑ Aburish 2004, p. 166
- ↑ ۱۵۸٫۰ ۱۵۸٫۱ Dawisha 2009, p. 209
- ↑ ۱۵۹٫۰ ۱۵۹٫۱ Aburish 2004, pp. 169–170
- ↑ Aburish 2004, pp. 174–175
- ↑ Aburish 2004, p. 172
- ↑ ۱۶۲٫۰ ۱۶۲٫۱ ۱۶۲٫۲ ۱۶۲٫۳ Aburish 2004, pp. 176–178
- ↑ ۱۶۳٫۰ ۱۶۳٫۱ Salam 2004, p. 102
- ↑ ۱۶۴٫۰ ۱۶۴٫۱ ۱۶۴٫۲ العوضی، محمد سعد، 1998. حسن التهامی یفتح ملفاته. دار دیوان، القاهرة.
- ↑ Dawisha 2009, p. 227
- ↑ ۱۶۶٫۰ ۱۶۶٫۱ Dawisha 2009, p. 231
- ↑ Dawisha 2009, p. 229
- ↑ ۱۶۸٫۰ ۱۶۸٫۱ Aburish 2004, pp. 189–191
- ↑ Dawisha 2009, p. 230
- ↑ ۱۷۰٫۰ ۱۷۰٫۱ ۱۷۰٫۲ ۱۷۰٫۳ Aburish 2004, pp. 204–205
- ↑ ۱۷۱٫۰ ۱۷۱٫۱ Podeh 2004, p. 157
- ↑ Aburish 2004, p. 207
- ↑ ۱۷۳٫۰ ۱۷۳٫۱ ۱۷۳٫۲ Dawisha 2009, p. 235
- ↑ ۱۷۴٫۰ ۱۷۴٫۱ ۱۷۴٫۲ ۱۷۴٫۳ Aburish 2004, pp. 209–211
- ↑ Dawisha 2009, p. 237
- ↑ Seale 1990, pp. 76–77
- ↑ ۱۷۷٫۰ ۱۷۷٫۱ ۱۷۷٫۲ Aburish 2004, pp. 215–217
- ↑ Dawisha 2009, p. 239
- ↑ Seale 1990, p. 81
- ↑ Seale 1990, pp. 82–83
- ↑ ۱۸۱٫۰ ۱۸۱٫۱ Dawisha 2009, pp. 243–244
- ↑ ۱۸۲٫۰ ۱۸۲٫۱ ۱۸۲٫۲ ۱۸۲٫۳ ۱۸۲٫۴ Aburish 2004, pp. 222–223
- ↑ ۱۸۳٫۰ ۱۸۳٫۱ Cubert 1997, p. 52
- ↑ Mehrotra 1990, p. 57
- ↑ Mehrotra 1990, p. 58
- ↑ Aburish 2004, p. 234
- ↑ ۱۸۷٫۰ ۱۸۷٫۱ Adi & Sherwood 2003, pp. 140–141
- ↑ ۱۸۸٫۰ ۱۸۸٫۱ Aburish 2004, pp. 200–201
- ↑ Aburish 2004, pp. 46–7
- ↑ ۱۹۰٫۰ ۱۹۰٫۱ ۱۹۰٫۲ Aburish 2004, pp. 235–237
- ↑ Kandil 2012, p. 51
- ↑ ۱۹۲٫۰ ۱۹۲٫۱ ۱۹۲٫۲ Farid 1996, p. 71
- ↑ ۱۹۳٫۰ ۱۹۳٫۱ ۱۹۳٫۲ Brooks 2008, p. 88
- ↑ Brooks 2008, p. 89
- ↑ Farid 1996, pp. 71–72
- ↑ Aburish 2004, p. 244
- ↑ Aburish 2004, pp. 205–206
- ↑ Stork 2001, pp. 235–236
- ↑ Akram-Lodhi، Borras & Kay 2007, pp. 258–259
- ↑ Abdelmalek 1968, pp. 363–365
- ↑ Aburish 2004, pp. 207–208
- ↑ ۲۰۲٫۰ ۲۰۲٫۱ Aburish 2004, pp. 238–239
- ↑ Cook 2011, p. 123
- ↑ ۲۰۴٫۰ ۲۰۴٫۱ Aburish 2004, p. 252
- ↑ ۲۰۵٫۰ ۲۰۵٫۱ Kandil 2012, p. 76
- ↑ Brooks 2008, p. 90
- ↑ ۲۰۷٫۰ ۲۰۷٫۱ Kandil 2012, p. 77
- ↑ Parker 1996, pp. 158–159
- ↑ ۲۰۹٫۰ ۲۰۹٫۱ Aburish 2004, pp. 254–255
- ↑ ۲۱۰٫۰ ۲۱۰٫۱ Brooks 2008, p. 95
- ↑ Kandil 2012, pp. 77–78
- ↑ Aburish 2004, p. 255
- ↑ ۲۱۳٫۰ ۲۱۳٫۱ Kandil 2012, p. 86
- ↑ ۲۱۴٫۰ ۲۱۴٫۱ Aburish 2004, p. 257
- ↑ ۲۱۵٫۰ ۲۱۵٫۱ Brooks 2008, p. 97
- ↑ Aburish 2004, p. 258
- ↑ Aburish 2004, pp. 252–254
- ↑ .
- ↑ Aburish 2004, p. 256
- ↑ ۲۲۰٫۰ ۲۲۰٫۱ ۲۲۰٫۲ Aburish 2004, pp. 260–261
- ↑ Kandil 2012, p. 82
- ↑ ۲۲۲٫۰ ۲۲۲٫۱ Aburish 2004, p. 263
- ↑ ۲۲۳٫۰ ۲۲۳٫۱ Aburish 2004, p. 262
- ↑ ۲۲۴٫۰ ۲۲۴٫۱ Bidwell 1998, p. 276
- ↑ Kandil 2012, p. 84
- ↑ ۲۲۶٫۰ ۲۲۶٫۱ Aburish 2004, pp. 268–269
- ↑ Kandil 2012, p. 85
- ↑ Nutting 1972, p. 430
- ↑ Kandil 2012, p. 87
- ↑ Kandil 2012, p. 88
- ↑ ۲۳۱٫۰ ۲۳۱٫۱ Kandil 2012, pp. 89–90
- ↑ Aburish 2004, p. 277
- ↑ Aburish 2004, pp. 270–271
- ↑ Aburish 2004, p. 272
- ↑ ۲۳۵٫۰ ۲۳۵٫۱ Aburish 2004, p. 281
- ↑ Aburish 2004, p. 276
- ↑ Brownlee 2007, p. 88
- ↑ ۲۳۸٫۰ ۲۳۸٫۱ Farid 1996, p. 97
- ↑ ۲۳۹٫۰ ۲۳۹٫۱ ۲۳۹٫۲ Brownlee 2007, p. 89
- ↑ ۲۴۰٫۰ ۲۴۰٫۱ Kandil 2012, p. 92
- ↑ Aburish 2004, pp. 299–301
- ↑ Aburish 2004, p. 304
- ↑ Aburish 2004, p. 280
- ↑ ۲۴۴٫۰ ۲۴۴٫۱ Aburish 2004, pp. 288–290
- ↑ Byman & Waxman 2002, p. 66
- ↑ Rasler، Thompson & Ganguly 2013, p. 49
- ↑ ۲۴۷٫۰ ۲۴۷٫۱ ۲۴۷٫۲ Aburish 2004, pp. 297–298
- ↑ Aburish 2004, p. 301
- ↑ ۲۴۹٫۰ ۲۴۹٫۱ Aburish 2004, pp. 305
- ↑ ۲۵۰٫۰ ۲۵۰٫۱ Viorst 1987, p. 133
- ↑ Farid 1996, p. 163
- ↑ .
- ↑ Dawisha 2009, p. 259
- ↑ ۲۵۴٫۰ ۲۵۴٫۱ Dawisha 2009, p. 262
- ↑ ۲۵۵٫۰ ۲۵۵٫۱ Nutting 1972, p. 476
- ↑ ۲۵۶٫۰ ۲۵۶٫۱ Aburish 2004, p. 310
- ↑ "Claims that Sadat killed Nasser are unfounded". العربیه. 26 September 2010. Retrieved 27 January 2011.
- ↑ ۲۵۸٫۰ ۲۵۸٫۱ ۲۵۸٫۲ ۲۵۸٫۳ Aburish 2004, pp. 315–316
- ↑ "Death and Funeral of Gamal Abdel Nasser". 19 January 2009. Retrieved 11 April 2014.
- ↑ Weston 2008, p. 203
- ↑ ۲۶۱٫۰ ۲۶۱٫۱ ۲۶۱٫۲ ۲۶۱٫۳ ۲۶۱٫۴ ۲۶۱٫۵ "Nasser's Legacy: Hope and Instability". Time. 12 October 1970. Retrieved 3 May 2010.
- ↑ Botman 1988, p. 72
- ↑ Nelson 2000, p. 72
- ↑ ۲۶۴٫۰ ۲۶۴٫۱ ۲۶۴٫۲ ۲۶۴٫۳ Cook 2011, p. 111
- ↑ Reich 1990, p. 379
- ↑ ۲۶۶٫۰ ۲۶۶٫۱ Darling 2013, p. 192
- ↑ Cook 2011, p. 112
- ↑ ۲۶۸٫۰ ۲۶۸٫۱ Gordon 2000, p. 171
- ↑ ۲۶۹٫۰ ۲۶۹٫۱ ۲۶۹٫۲ Shukrallah, Hani; Guindy, Hosny (4 November 2000). "Liberating Nasser's Legacy". الأهرام ویکلی (الأهرام). Retrieved 23 November 2009.
- ↑ Bernard-Maugiron 2008, p. 220
- ↑ Brynen، Korany & Noble 1995, p. 50
- ↑ ۲۷۲٫۰ ۲۷۲٫۱ Podeh 2004, p. 100
- ↑ El-Nahhas, Mona (18 October 2000). "Nasserism's potential untapped". Al-Ahram Weekly (503). Retrieved 10 June 2013.
- ↑ ۲۷۴٫۰ ۲۷۴٫۱ "Egypt Elections Watch: Al-Karama". الأهرام and Jadaliyya. 18 November 2011. Retrieved 11 June 2013.
- ↑ "Egypt candidate to seek election suspension". قناة الجزیره الإنجلیزیة (الجزیره (شبکه خبری)). 27 May 2012. Retrieved 10 June 2013.
- ↑ "Nasserist groups announce new, unified political party". Egypt Independent (المصری الیوم). 20 September 2012. Retrieved 11 June 2013.
- ↑ ۲۷۷٫۰ ۲۷۷٫۱ ۲۷۷٫۲ Podeh 2004, pp. 67–68
- ↑ Hamad 2008, pp. 100–101
- ↑ ۲۷۹٫۰ ۲۷۹٫۱ Golia, Maria (23 July 2011). "Kings never die: A tale of a devoted iconography". Egypt Independent (المصری الیوم). Retrieved 30 June 2013.
- ↑ Dawisha 2009, p. 149
- ↑ Hamad 2008, p. 99
- ↑ Hardy, Roger (26 July 2006). "How Suez made Nasser an Arab icon". بیبیسی نیوز (BBC MMIX). Retrieved 23 November 2009.
- ↑ Hourani 2002, p. 369
- ↑ Seale 1990, p. 66
- ↑ Dekmejian 1971, p. 304
- ↑ Al Sherbini, Ramadan (23 July 2012). "Anniversary heightens face-off with Muslim Brotherhood". غلف نیوز (Al Nisr Publishing LLC). Retrieved 18 August 2013.
- ↑ Stephens, Robert (1981), "Makers of the Twentieth Century: Nasser", History Today (History Today) 31 (2), retrieved 18 August 2013
- ↑ Cook, Steven (25 July 2013). "A Faustian Pact: Generals as Democrats". نیویورک تایمز (The New York Times Company, Inc.). Retrieved 18 August 2013.
- ↑ ۲۸۹٫۰ ۲۸۹٫۱ Andoni, Lamis (11 February 2011). "The resurrection of pan-Arabism". قناة الجزیره الإنجلیزیة (الجزیره (شبکه خبری)). Retrieved 15 February 2011.
- ↑ El-Tonsi, Ahmed (16 January 2013). "The legacy of Nasserism". الأهرام ویکلی. Retrieved 1 July 2013.
- ↑ نجیب، محمد، 1984. مذکرات محمد نجیب: کنت رئیسا لمصر. المکتب المصری الحدیث. القاهرة. ص 326-327.
- ↑ العوضی، محمد سعد، 1998 حسن التهامی یفتح ملفاته. دار دیوان، القاهرة.
- ↑ Cooper 1982, p. 67
- ↑ Podeh 2004, p. 61
- ↑ قناة الجزیره، 2010. برنامج شاهد علی العصر مع عبد الکریم النحلاوی - الحلقة السادسة. تاریخ الولوج 31 تموز 2014.
- ↑ Podeh 2004, p. 50
- ↑ Cooper 1982, p. 64
- ↑ أحمد عطیة صالح، 1998. مؤسسة الأهرام للنشر والتوزیع. القاهرة. 144 ص.
- ↑ Podeh 2004, pp. ix–x
- ↑ Dawisha 2009, p. 151
- ↑ Podeh 2004, p. 47
- ↑ Abdel-Malek, Anouar (1964), "The Socialist Register", The Socialist Register 1 (1): 52, retrieved 26 November 2009
|chapter=
ignored (help) - ↑ Asterjian 2007, p. 52
- ↑ Fetini, Alyssa (3 February 2009). "Muammar Gaddafi". Time. Retrieved 24 November 2009.
- ↑ Rubin 2010, p. 41
- ↑ Kimmerling & Migdal 2003, p. 225
- ↑ Dawisha 2009, p. 156
- ↑ Haydock & Risden 2009, p. 110
- ↑ Gordon 2000, p. 161
- ↑ Young, Gayle (24 October 1996). "Nasser film strikes chord with the people of Egypt". CNN (Cable News Network, Inc.). Retrieved 23 July 2013.
- ↑ Hourani & Khoury 2004, p. 599
- ↑ Karawya, Fayrouz (29 August 2011). "Biopics in the Arab world: History entangled with subjectivity". Egypt Independent (Al-Masry Al-Youm). Retrieved 10 June 2013.
- ↑ Sullivan 1986, p. 84
- ↑ Sullivan 1986, p. 85
- ↑ Aburish 2004, pp. 313–320
- ↑ Aburish 2004, p. 148
- ↑ Alexander 2005, p. 74
- ↑ Makdissi 2011, p. 217
- ↑ ۳۱۹٫۰ ۳۱۹٫۱ Bird 2010, p. 177
- ↑ Goldschmidt 2008, p. 167
- ↑ Alexander 2005, p. 97
- ↑ Bird 2010, p. 178
- ↑ ۳۲۳٫۰ ۳۲۳٫۱ Daigle 2012, p. 115
- ↑ Aburish 2004, p. 10
- ↑ "Gamal Abdel Nasser Writings". Bibliotheca Alexandrina. Retrieved 24 June 2013.
کتابها[ویرایش]
- Abdelmalek, Anwar (1968), Egypt: Military Society, New York City: Random House, OCLC 314333504
- Aburish, Said K. (2004), Nasser, the Last Arab, New York City: St. Martin's Press, ISBN 978-0-312-28683-5
- Adi, Hakim; Sherwood, Marika (2003), Pan-African History: Political Figures from Africa and the Diaspora since 1787, New York City: Routledge, ISBN 0-415-17352-3
- Alexander, Anne (2005), Nasser Life and Times (illustrated ed.), London: Haus Publishing, ISBN 978-1-904341-83-3
- Akram-Lodhi, Haroon; Borras, Saturnino M.; Kay, Cristóbal (2007), Land, Poverty and Livelihoods in an Era of Globalization: Perspectives from Developing and Transition Countries, New York City: Routledge, ISBN 978-0-415-41449-4
- Ansari, Hamied (1986), Egypt: The Stalled Society, Albany: State University of New York Press, ISBN 978-0-7914-9499-8
- Asterjian, Henry D. (2007), The Struggle for Kirkuk: The Rise of Hussein, Oil, and the Death of Tolerance in Iraq, Westport: Greenwood Publishing Group, ISBN 0-275-99589-5
- Atiyeh, George Nicholas; Oweis, Ibrahim M. (1988), Arab Civilization: Challenges and Responses, New York City: State University of New York Press, ISBN 978-0-7914-9541-4
- Beinin, Joel (2005), The Dispersion of Egyptian Jewry: Culture, Politics, and the Formation of a Modern Diaspora, Cairo: American University in Cairo Press, ISBN 977-424-890-2
- Bernard-Maugiron, Nathalie (2008), Judges and Political Reform in Egypt, Cairo: American University in Cairo Press, ISBN 978-977-416-201-5
- Bidwell, Robin Leonard (1998), Dictionary Of Modern Arab History, Abingdon: Routledge, ISBN 0-7103-0505-2
- Bird, Kai (2010), Crossing Mandelbaum Gate: Coming of Age Between the Arabs and Israelis, 1956–1978, New York City: Simon & Schuster, ISBN 978-1-4165-4440-1
- Botman, Selma (1988), The Rise of Egyptian Communism, 1939–1970, New York City: Syracuse University Press, ISBN 978-0-8156-2443-1
- Brightman, Carol (2004), Total Insecurity: The Myth Of American Omnipotence, London: Verso Books, ISBN 1-84467-010-4
- Brooks, Risa (2008), Shaping Strategy: The Civil-military Politics of Strategic Assessment, Princeton: rinceton University Press, ISBN 978-0-691-12980-8
- Brown, Leon Carl (2000), Religion and State: The Muslim Approach to Politics, New York City: Columbia University Press, ISBN 0-231-12038-9
- Brownlee, Jason (2007), Authoritarianism in an Age of Democratization, New York City: Cambridge University Press, ISBN 978-0-521-86951-5
- Brynen, Yaacov; Korany, Bahgat; Noble, Paul (1995), Political Liberalization and Democratization in the Arab World 1, Boulder: Lynne Rienner Publishers, ISBN 1-55587-559-9
- Byman, Daniel; Waxman, Matthew (2002), The Dynamics of Coercion: American Foreign Policy and the Limits of Military Might, New York City: Cambridge University Press, ISBN 978-0-521-00780-1
- Cook, Steven A. (2011), The Struggle for Egypt: From Nasser to Tahrir Square, New York: Oxford University Press, ISBN 978-0-19-979526-0
- Cooper, Mark N. (1982), The Transformation of Egypt, Hoboken: Taylor & Francis, ISBN 0-7099-0721-4
- Cubert, Harold M. (1997), The PFLP's Changing Role in the Middle East, London: Psychology Press, ISBN 978-0-7146-4772-2
- Daigle, Craig (2012), The Limits of Detente: The United States, the Soviet Union, and the Arab–Israeli Conflict, 1969–1973, New Haven: Yale University Press, ISBN 978-0-300-16713-9
- Dann, Uriel (1989), King Hussein and the Challenge of Arab Radicalism, New York: Oxford University Press, ISBN 978-0-19-536121-6
- Darling, Linda T. (2013), A History of Social Justice and Political Power in the Middle East: The Circle of Justice From Mesopotamia to Globalization, New York: Routledge, ISBN 978-1-136-22018-0
- Dawisha, Adeed (2009), Arab Nationalism in the Twentieth Century: From Triumph to Despair, Princeton: Princeton University Press, ISBN 0-691-10273-2
- Dekmejian, Richard Hrair (1971), Egypt Under Nasir: A Study in Political Dynamics, Albany: State University of New York Press, ISBN 978-0-87395-080-0
- Dokos, Thanos P. (2007), Security Sector Transformation in Southeastern Europe and the Middle East, Washington, D.C.: IOS Press, ISBN 978-1-58603-757-4
- Fahmy, Ismail (13 September 2013), Negotiating for Peace in the Middle East (Routledge Revivals), Routledge, ISBN 978-1-135-09415-7
- Farid, Abdel Magid (1996), Nasser: The Final Years, Reading: Garnet & Ithaca Press, ISBN 0-86372-211-3
- Ferris, Jesse (2013), Nasser's Gamble: How Intervention in Yemen Caused the Six-Day War and the Decline of Egyptian Power, Princeton University Press, ISBN 0-691-15514-3
- Ginat, Rami (2010), Syria and the Doctrine of Arab Neutralism: From Independence to Dependence, Portland: Sussex Academic Press, ISBN 978-1-84519-396-6
- Goldschmidt, Arthur (2008), A Brief History of Egypt, New York: Infobase Publishing, ISBN 978-0-8160-6672-8
- Gordon, Joel (2000), "Nasser 56/Cairo 96: Reimaging Egypt's Lost Community", in Walter Armbrust, Mass Mediations: New Approaches to Popular Culture in the Middle East and Beyond, Berkeley: University of California Press, ISBN 0-520-21925-2
- Hamad, Mahmoud (2008), When the Gavel Speaks: Judicial Politics in Modern Egypt, ProQuest, ISBN 978-1-243-97653-6
- Haydock, Nickolas; Risden, Edward L. (2009), Hollywood in the Holy Land: Essays on Film Depictions of the Crusades and Christian-Muslim Clashes, Jefferson: McFarland and Company, ISBN 0-7864-4156-9
- Heikal, Mohamed Hassanein (1973), The Cairo Documents: The Inside Story of Nasser and His Relationship with World Leaders, Rebels, and Statesmen, New York City: Doubleday, ISBN 978-0-385-06447-7
- Hourani, Albert (2002), A History of the Arab Peoples, Cambridge: Harvard University Press, ISBN 0-674-01017-5
- Hourani, Albert; Khoury, Phillip Shukry (2004), The Modern Middle East: A Reader, London: I.B. Tauris, ISBN 1-86064-963-7
- James, Laura M. (2008), "When Did Nasser Expect War? The Suez Nationalization and its Aftermath in Egypt", in Simon C. Smith, Reassessing Suez 1956: New Perspectives on the Crisis and Its Aftermath, Aldershot: Ashgate Publishing, ISBN 978-0-7546-6170-2
- Jankowski, James P. (2001), Nasser's Egypt, Arab Nationalism, and the United Arab Republic, Boulder: Lynne Rienner Publishers, ISBN 1-58826-034-8
- Joesten, Joachim (1974), Nasser: The Rise to Power, Long Acre, London: Odhams Press Limited, OCLC 317256563
- Kandil, Hazem (2012), Soldiers, Spies and Statesmen: Egypt's Road to Revolt, Brooklyn: Verso Books, ISBN 978-1-84467-962-1
- Kimmerling, Baruch; Migdal, Joel S. (2003), The Palestinian People: A History, Cambridge: Harvard University Press, ISBN 0-674-01129-5
- Kyle, Keith (2001), "Britain's Slow March to Suez", in David Tal, The 1956 War: Collusion and Rivalry in the Middle East, London: Psychology Press, ISBN 0-7146-4840-X
- Kyle, Keith (2011), Suez: Britain's End of Empire in the Middle East, London: I.B. Tauris, ISBN 978-1-84885-533-5
- Litvin, Margaret (2011), Hamlet's Arab Journey: Shakespeare's Prince and Nasser's Ghost, Princeton: Princeton University Press, ISBN 978-0-691-13780-3
- Makdissi, Usama (2011), Faith Misplaced: The Broken Promise of U.S. -Arab Relations: 1820–2001, New York: PublicAffairs, ISBN 978-1-58648-680-8
- Mehrotra, Raja R. (1990), Nehru: Man Among Men, New Delhi: Mittal Publications, ISBN 978-81-7099-196-0
- Mutawi, Samir A. (18 July 2002), Jordan in the 1967 War, Cambridge University Press, ISBN 978-0-521-52858-0
- Nelson, Cynthia (2000), Situating Globalization: Views from Egypt, Bielefeld: Transcript, ISBN 978-3-933127-61-7
- Nutting, Anthony (1972), Nasser, New York City: E.P. Dutton, ISBN 978-0-525-16415-9
- Osman, Tarek (2011), Egypt on the Brink: From Nasser to Mubarak, New Haven: Yale University Press, ISBN 978-0-300-16275-2
- Parker, Richard Bordeaux (1996), The Six-Day War: A Retrospective, Gainesville: University Press of Florida, ISBN 978-0-8130-1383-1
- Peretz, Don (1994), The Middle East Today (6th ed.), Santa Barbara: Greenwood Publishing Group, ISBN 978-0-275-94576-3
- Podeh, Elie (1999), The Decline of Arab Unity: The Rise and Fall of the United Arabic Republic, Portland: Sussex Academic Press, ISBN 1-902210-20-4
- Podeh, Elie (2004), Rethinking Nasserism: Revolution and Historical Memory in Modern Egypt, Gainesville: University Press of Florida, ISBN 0-8130-2704-7
- Pollack, Kenneth M. (2002), Arabs at War: Military Effectiveness, 1948–1991, Lincoln: University of Nebraska Press, ISBN 0-8032-3733-2
- Rasler, Karen; Thompson, William R.; Ganguly, Sumit (2013), How Rivalries End, Philadelphia: University of Pennsylvania Press, ISBN 978-0-8122-4498-4
- Reich, Bernard (1990), Political Leaders of the Contemporary Middle East and North Africa: A Biographical Dictionary, Santa Barbara: Greenwood Publishing Group, ISBN 978-0-313-26213-5
- Reid, Donald Malcolm (1981), Lawyers and Politics in the Arab World: 1880–1960, Minneapolis: Bibliotheca Islamica, Inc., ISBN 978-0-88297-028-8
- Rogan, Eugene (2011), The Arabs: A History, New York: Basic Books, ISBN 978-0-465-02822-1
- Rubin, Barry (2010), Guide to Islamist Movements, Armonk: M.E. Sharpe, ISBN 978-0-7656-1747-7
- Seale, Patrick (1990), Asad of Syria: The Struggle for the Middle East, Berkeley: University of California Press, ISBN 978-0-520-06976-3
- Salam, Nawaf A. (2004), Options for Lebanon, Location: I.B. Tauris, ISBN 1-85043-928-1
- Stephens, Robert Henry (1972), Nasser: A Political Biography, New York: Simon & Schuster, ISBN 978-0-671-21224-7
- Shemesh, Moshe; Troen, Selwyn Illan (1990), The Suez-Sinai Crisis: A Retrospective and Reappraisal, New York: Psychology Press, ISBN 0-7146-3356-9
- Shlaim, Avi; Louis, William Roger (2012), The 1967 Arab-Israeli War: Origins and Consequences , Cambridge University Press, ISBN 978-1-107-00236-4
- Stork, Joe (2001), "Egypt", in Joel Krieger, The Oxford Companion to Politics of the World, New York: Oxford University Press, ISBN 0-19-511739-5
- Sullivan, Earl L. (1986), Women in Egyptian Public Life, Syracuse: Syracuse University Press, ISBN 978-0-8156-2354-0
- Talhami, Ghada Hashem (2007), Palestine in the Egyptian Press: From al-Ahram to al-Ahali, Lanham: Lexington Books, ISBN 978-0-7391-1784-2
- Tan, See Seng; Acharya, Amitav (2008), Bandung Revisited: The Legacy of the 1955 Asian-African Conference for International Order, Singapore: NUS Press, ISBN 978-9971-69-393-0
- Yaqub, Salim (2004), Containing Arab Nationalism: The Eisenhower Doctrine and the Middle East, Chapel Hill: University of North Carolina Press, ISBN 0-8078-5508-1
- Vatikiotis, Panayiotis J. (1978), Nasser and His Generation, London: Croom Helm, ISBN 978-0-85664-433-7
- Viorst, Milton (1987), Sands of Sorrow: Israel's Journey from Independence, London: I.B. Tauris, ISBN 978-1-85043-064-3
- Weston, Mark (2008), Prophets and Princes: Saudi Arabia from Muhammad to the Present, New York: John Wiley & Sons, ISBN 978-0-470-18257-4
پیوند به بیرون[ویرایش]
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ جمال عبدالناصر موجود است. |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به جمال عبدالناصر در ویکیگفتاورد موجود است. |
- سایت جمال عبدالناصر (عربی )
- زندگینامه جمال عبد الناصر (عربی )
- دانشنامه اسلام
- هفت مورد از سخنرانیهای ناصر و الخلیج الفارسی او را در اینجا گوش کنید در یوتیوب
|
|
|
|
خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب <ref>
برای گروهی به نام «پانویس» وجود دارد، اما برچسب <references group="پانویس"/>
متناظر پیدا نشد.
- افراد بحران سوئز
- انقلابیون مصر
- انکارکنندگان هولوکاست
- اهالی استان اسیوط
- اهالی اسکندریه
- بنی طی
- جنبش افسران آزاد
- دانشآموختگان دانشگاه قاهره
- درگذشتگان ۱۹۷۰ (میلادی)
- درگذشتگان به علت سکته قلبی
- روسای دولت ملیگرای عرب
- رهبران به قدرت رسیده از طریق کودتا
- رهبران جنگ سرد
- رهبران نظامی اهل مصر
- رئیسجمهورهای سوریه
- رئیسجمهورهای مصر
- زادگان ۱۹۱۸ (میلادی)
- سرهنگهای اهل مصر
- سوسیالیستهای اهل مصر
- شرکتکنندگان در کنفرانس باندونگ
- قهرمانان اتحاد جماهیر شوروی
- متفکرین ملیگرای عرب
- مسلمانان اهل مصر
- ملیگرایان عرب اهل مصر
- نجاتیافتگان از ترور
- نخستوزیران مصر
- نظامیان ملیگرای عرب