blog*spot
get rid of this ad | advertise here

نهنگي كه دل نمي كند از اعماق



وحيد


فرستادن نظرات





آرشيو


Thursday, July 25, 2002

سوم - علي زاده رفيع

سال دوم دبيرستان من از اكثر دوستانم جدا افتادم . همه اراذل و اوباش (تمامي دوستان من) را جمع كردند در يك كلاس و من در كلاسي ديگر غريبه .
روزهاي اول هنگام حاضر غايب كردن يك نفر هميشه غايب بود و دوستاش مي گفتن عمل كرده .
وقتي سرانجام به مدرسه آمد و براي اولين بار ديدمش آرزو مي كردم كه يعني ميشه من با اون دوست صميمي بشم ؟!‌ نمي دونم چي شد كه من جام از اين ور كلاس عوض شد و رفت
اونطرف كلاس بغل دست علي ...
و من با او دوست صميمي شدم و با ساسان شديم گروه سه نفره شاعران كلاس ادبيات .
( يكبار ديگه هم براي اولين بار كه يك نفر و ديدم آرزو كردم باهاش دوست بشم . سالها پيش مغازه پسر خاله ام بودم كه دو تا دختر اومدن تو مغازه يكيشون از اون چشم سبزهايي بود كه آدم و ياد كمرون دياز مي اندازه . خلاصه يك هفته بعد پسر خاله ام زنگ زد كه اون دختر خوشگله رو يادته ؟ يك هفته بود كه يادم بود بيا مغازه باهاش دوست شو !‌ اسمش ساناز بود و بر خلاف علي دوستيمون پايداري زيادي نداشت)
علي زاده رفيع پسريه كه من اگر دختر بودم عاشقش مي شدم خوش تيپيش منو ياده رابرت دنيرو مياندازه.
..........................
سلسله جنبان مجنونان عشق
ينده زلفت دل شيداي من
اي علي عالي اعلاي من ...

وحيد


Wednesday, July 24, 2002

دوم :‌ نيره توكلي
معلم بزرگ زندگيم .
همه چيزم رو از اون دارم ... از يك خط شعر سهراب ... با يك مجله گزارش فيلم ... در يك سينما ... با خوردن يك گريپ فروت .

وحيد


Tuesday, July 23, 2002

حكايت يازده دلتنگي
يكم - علي نيك فرجام
پسرك كوچولو پنجاه و نه اي متولد ديماه بارسلونايي !
يك سال پر اندوه مرا پايان داد با كارت تبريك نوروزيش . با جمله غريبي از نميدانم كدام نويسنده :
دشتها را براي اين آفريده اند كه انسان آوارگي را تجربه كند و عشق را
و عشق يعني نرسيدن ...

شهريار مندني پور را هم او به من معرفي كرد و كتابهايش را مي دهد تا من بخوانم .

وحيد


Friday, July 19, 2002

عصر 24 تير 81
خواب مي بينم ...
خواب نيست ‚ رويا نيست
كابوس
همان حقيقت عريان
همان آزمون بزرگ
نه ‚‌نه
ياراي نوشتنم نيست

وحيد



به بهانه ديدن 18 نفره the others
ترس حس عجيب و كم يابي ست كه هر چه از كودكي دور مي شويم بيشتر از دستش مي دهيم ‚‌مثل گريه .
مقتي چيزي باعث ترسيدن من ميشود برايم لذت بخش است . حتي اگر ديدن دوباره فيلم ترسناك باشه كه داستانش برام لو رفته !

وحيد



زندگي بدون رايانه خيلي خوبه ! به همه معتادان عزيز پيشنهاد مي كنم حتما تجربش كنن .
فرصت زيادي پيدا كردم براي خوندن اينهمه كتاب نيمه تمام (‌جلد 1 تاريخ تحليلي شعر نو ‚ جلد 2 هري پاتر و جام آتش ) براي خوندن روزنامه (‌هنوز هم ميشه تو روزنامه ها مطالب خوندني پيدا كرد مثل نوشته هاي نيما افشار نادري يا سينا مطلبي )براي بودن در كنار خانواده و حرف زدن با پدر با مادر ‚‌مادر ‚ مادر ...

وحيد



برگزيده هاي هفته :‌( به سبك نيما افشار نادري )

هفته سوم تير ماه 81

كتاب : موميا و عسل نوشته شهريار مندني پور
موسيقي :‌آلبوم لو يسالوني از daiana haddad
فيلم :‌the others
وب لاگ : شوشو جون ( بخاطر چسبوندن من به ديوارش )
وب لاگ خوان :‌خانم driver
و ...
اتفاق هفته :‌سوزش شديد هارد مايا
پروژه هفته : منزل مسكوني آقاي اينانلو در شهريار
نامرد هفته :‌ويكتور كرام (‌بخاطر استفاده از طلسم ممنوع بر روي سدريك و احتمالا فلورا )
online هفته :‌dreamer

وحيد


Thursday, July 18, 2002

مي آيم ‚‌مي آيم
مي انديشم كه شايد خواب بوده ام .. خواب ديده ام
. . .
(‌من خواب بدي ديده ام )

وحيد


Sunday, July 14, 2002

اينها آخرين كلماتي هستند كه من دارم از اتاق خودم مي نويسم .
من رفتم
بدرود !
..............
گفتگويي سبز در تنهايي اتاقم ريشه كرده ...

وحيد


Saturday, July 13, 2002

هنوز 24 ساعت از نوشتن مطلب دلتنگيها نگذشته بود كه يك نفر از 11 تا رو ديدم :علي زاده رفيع
البته امروز به كل نوستالژي خداوند هم گل كرده بود و هي دوستان قديمي مي فرستاد سر راه ما .. علي سلماني ‚پرهام درخشاني ‚اسفنيار حق پناه ... خلاصه روز عجيبي بود از سر صبح شهريار رفتنش تا كلفت پارتي بعد از ظهر كه به جز مادر مايا هيچ كس كمكون نيومد ... تا آخر شب كه تو نوشته بعدي مي گم چه خبر بود .
The skulls
جمجمه ها

فيلمي از :‌راب كوهن a film by : Rob Cohen


دوست داريد يه فيلم خفن ببينيد .. ؟ يه چيزي شبيه the Game اونم با صداي دالبي ؟ تو يه سينما كه بليطش هم گير بياد ؟ قبل از ساعت 22 خودتون برسونيد سينما سپيده . معطل نكنيد چون ممكنه عوضش كنن .

وحيد



بابا وب لاگ بلاگ!

وحيد


Friday, July 12, 2002

هي راه مي روم در تاريكي
هي راه مي روم در تاريكي
هي ...

وحيد




اثر ليلا معظمي

وحيد


Thursday, July 11, 2002

فردا ... كلفت پارتي!
‌( از علاقمندان دعوت مي شود به سروناز 2 مراجعه كنند )

وحيد




پوستر نمايش روز از نو
فكر كنم روزهاي آخر اجراي نمايش باشه اگر دوست داريد ببينيد زودتر . (‌سالن خانه خورشيد تئاتر شهر )

وحيد



دلم براي علي نيك فرجام تنگ شده
دلم براي نيره توكلي تنگ شده
دلم براي علي زاده رفيع تنگ شده
دلم براي ندا مافي تنگ شده
دلم براي تورج ميربهاء گرفته
دلم براي مهدي نورعليان تنگ شده
دلم براي شهرام افشار تنگ شده
دلم براي دائي رضا تنگ شده
دلم براي ژيلا قدسيان تنگ شده
دلم براي ژاله قدسيان تنگ شده
دلم براي لاله محبت تنگ شده
دلم براي تو تنگ شده و براي خودم مي سوزه

وحيد


Wednesday, July 10, 2002

ما هر كاري مي كنيم اين رئيس روسا از دست ما عصباني بشن و ما رو اخراج كنن نميشه كه نميشه .
ديروز صبح ساعت 10 تازه وارد كارگاه شدم از جلو رئيس و معاون بداخلاقش رفتم يك ربع طول دادم تا ماشين پارك كنم بعد معاون بد اخلاقه اومده :مهندس قاسمي (حتما مي خواد گير بده آخ جون )بعله ؟ فلان نقشه كجاست ؟
بعد خود رئيس صدام كرده آقاي قاسمي ؟ بعله ؟ فلان مطلب و فلاني بهت گفته ؟بعله ... نخير از دعوا و قهر و اخراج خبري نيست ! هر چي دير ميريم سر كار زود جيم ميشيم پاهامونو ميندازيم رو ميز ‚سيگار مي كشيم !تو سايت نميريم كفشامون خاكي شه ‚ روزنامه ميخونيم( بحث فوتبال وجام جهاني حيف تموم شد) تازگيها هم كه با تلفن كارگاه نيم ساعت نيم ساعت حرف ميزنم هيچ اثري نداره‚ هر كي چيزي به ذهنش مي رسه كمك كنه تو رو خدا !(يادت بخير چيز كاري ... چيز ..آهان وجدان !)
........................................
آخ ... همه بدنم درد ميكنه !
(آخه كتابخانه ملي هم جاي گل كوچيك بازي كردنه ؟!؟!)
........................................

وحيد



گريه در گريه ‌خنده به شوق
نوش نوش لاجرعه ليالي
در جمع من و اين بغض بي قرار ... جاي تو خالي
(‌سيد علي صالحي )

وحيد



وحيد




هنگامي كه خاتمي و كابينه اش مشغول تشكر از نيروي انتظامي بخاطر برخورد بدور از خشونت با تجمع محدود و غير قانوني عده اي در مقابل دانشگاه تهران بود آيت الله طاهري امام جمعه اصفهان به صف مردم پيوست ... نامه او را خوانديد ؟ هر كس كه داعيه اصلاح طلبي دارد همين امروز بايد استعفا كند.. همين امروز .اين ميان يا صف مردم است يا حكومت و آنچه در اين جغرافياي سياسي جديد جايي ندارد دولت است .
..................................................................
سيد ممد مرگ من بيا مردونگي كن و ... استعفا كن !
..................................................................

وحيد




همه چيز آرام است ... جز دلمان !
(‌عكس از bbc )

وحيد


Tuesday, July 09, 2002

ديشب و امشب و فردا ‚سبا اومده خونه ما . كيوان رفته اصفهان . مثل قديما اومده تو اتاق خودش . اتاقي كه بعد از ازدواجش كم كم تصرفش كردم و حالا شده اتاق كار و رايانه من . بخاطر همين شبها آن لاين نمي شم و نوشته هامو سر شب مي نويسم تا فردا عصر پابليش كنم . امروز صبح كه بيدار شدم وقتي سبا رو ديدم بي اختيار لبخند زدم انگار دنيا 2 سال برگشته بود عقب ... آخه خانواده ما همش 4 نفر بود .
....................................
فيلم ارباب حلقه ها رو مي ديدم ... چه شباهت عجيبي به كتاب هاي هري پاتر داره . فقط با يه تفاوت فيلم يك كم جدي تر و خشن تر از كتاب هاست يعني به قولي مردونه است . يك هري پاتر براي بزرگسالان . كارگرداني پيتر جكسون حقيقتا خيره كننده است .
...........................................
مي چسبونمش به ديوارم ...آخه خودش اينطور خواسته ... تازشم اينجوري هر روز مي بينمش آخه ديدنش كيميا ست (حالا هي عصيان بگه نخير برعكسه)
...........................................

وحيد



امروز كه 18 تير بود شنيدم كه خيابانهاي تهران بخصوص در محدوده مركزي شهر خيلي خلوت بوده . اين مسئله بك فاجعه جامعه شناختيه كه در موردش توضيح ميدم

وحيد


Monday, July 08, 2002

موميا و عسل دومين مجموعه داستان از شهريار مندني پور است . زمستان 75 براي اولين بار منتشر شده .
پريشب با خوندن داستان طوطي پير بر بام قزاق تمامش كردم . داستانهاي بشكن دندان سنگي را ‚باران اندوهان ‚آوازهاي در باد خوانده داوود و دره مهرگيا را بيشتر دوست داشتم و در ذهنم مانده اند .

شب سومين روزشان ‚از زن پرسيده بود :
شما چطور در اين سالها امرار معاش مي كرديد ؟
خياطي ... هميشه خدا توي مملكت شماها ‚ براي زنهايي مثل من جز همين خياطي نكبتي مگر كاري بوده ... لباس عروس مي دوختم كه عروسش دو سال بعد بنشيند كنج خانه لباس عروس بدوزد...
پيرمرد سرش را زير انداخته بود و به پنجدري – جايي كه ازهمان شب اول براي خوابگاه خود برگزيده بود – رفته بود . نيمه شب ‚زن صداي خشك سرفه ها و هاي هايش را شنيده بود ...

از داستان : پسرك آن سوي رود ( شهريار مندني پور )
....................................................................
18 تير براي ما روز ديگري است .. پيشنهاد مي كنم اسمش رو بذارند : روز استقلال . جداي اينكه به قول دائيم قرار از فرداش استخرها مختلط شن ‚دفاع ثمر صارمي هم هست ... ما هم كه به استقلال مي رسيم . پس روز مهميه خواهش مي كنم خرابش نكنيد !
...................................................................

وحيد


Sunday, July 07, 2002

بيش از هر چيز ... نگرانم و اين نگراني را پيش از اين بارها تجربه كرده ام ... شب اولين روز كار در كتابخانه ملي ‚‌ يا قديم تر ... شبهاي كنكور ... كجايي اعتماد به نفس دير ياب گم گشته ام ؟
مازيار تو را بايد بگويم (‌قبل از هر كس ديگر )‌ كه من قبل از روياي پولدار شدن (‌كه در وجودم نيست )‌احتياج داشتم به اين استقلال .و پاي آن ايستاده ام با تمام دل نگرانيم و تمام انتظارم براي فردا ... فرداي آرامش .

وحيد



لوگوي صندوق خونه تازه ترين لوگويي كه اضافه كردم .
هر چند وحيد ديگه جزو لينكهاي سلطان بانو نيست .

وحيد



مهرباني عشق كمرنگ خوشيست
مهرباني مثل آهنگ خوشيست
(‌احمد عزيزي)
.................................
يك كتاب شروع كردم به خوندن .... 648 صفحه ! از خودم بعيد مي دونم زود تر از يكسال ديگه تمومش كنم !
( بيچاره صاحب كتاب )
..............................
نمايشگاه نقاشي هاي ليلا معظمي انصافا خوب بود ... من به آينده اين دختر اميدوارم ! كاشكي اون حرفي كه اون روز تو ماشين بهش گفتم به حساب يك درد مشترك بزاره تا فكر كنه بهش متلك گفتم .
..........................................
مادر بزرگم اومده بود كنارم ميگفت نشونم بده ببينم اين اينترنت چيه ؟ تو داري درس مي خوني يا بازي مي كني ؟
شما بوديد چي جواب ميداديد ؟چرا هنوز از آدم توقع دارند درس بخونه ؟يعني يا درس يا بازي؟بابا من پير شدم بسه ديگه درس ‚درس ‚درس .من تموم شدم . آدم تو 25 سالگي كه ديگه نبايد درس بخونه آخه! اصلا مي خوام بازي كنم ... تا آخراي عمر . من دارم تموم ميشم . (مادر بزرگ دوستت دارم )
........................................
غم و غصه دل و تو مي دوني ؟؟
...................................

وحيد


Saturday, July 06, 2002

ديدن شو شو كيميايي بود !

وحيد



تو اي خاتون من تاج سر من
تو اي آزادي بال و پر من
تمام آبروي عشق گروته
...
تا 18 تير سه روز مانده ...
سه
دو
.

وحيد


Friday, July 05, 2002

چه دانستم كه اين سودا مرا زين سان كند مجنون
دلم را دوزخي سازد دو چشمم را كند جيحون
چه دانستم كه سيلابي مرا ناگاه بربايد
چو كشتي ام دراندازد ميان قلزم پر خون
زند موجي بر آن كشتي كه تخته تخته بشكافد
كه هر تخته فرو ريزد ز گردشهاي گوناگون

نهنگي هم برآرد سر ‚خورد آن آب دريا را
چنان درياي بي پايان شود بي آب چون هامون
شكافد نيز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
كشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون

چو اين تبديل ها آمد نه هامون ماند و نه دريا
چه دانم من دگر چون شد كه چون غرق است در بيچون

چه دانمهاي بسيار است ليكن من نمي دانم
كه خوردم از دهان بندي در آن دريا كفي افيون
(مولانا )
.....................................................................
-اصلا مي خوام از اين به بعد همه چي رو راست بگم ... حقيقت محض ---
( خيلي از ماها طاقت حقيقت رو نداريم و ترجيح مي ديم دروغ بشنويم ‚حقيقت عريان روح را شكنجه مي كند )

وحيد



كنكور ... كنكور
خاطرات بد زندگي يادتون مونده ؟
............................................
سارا من دارم ميرم دوچرخه سواري ....

وحيد


Thursday, July 04, 2002

اگه باشي گل سرخ وا ميشه هر روز
توي گلدونه بلور جا ميشه هر روز
توي زندگيم يه غوغا ميشه هر روز
سر چشمهاي تو دعوا ميشه هر روز

وحيد



اين روزهاي ابتدايي تابستان 81 بايد روزهاي مهمي باشند در زندگي من ... بايد ... ( بايد !؟)

وحيد



من ‚‌نهنگ شده ام .... نهنگ

وحيد


Tuesday, July 02, 2002

كانتر وب لاگ من از مرز 1000 گذشت ...
خوب حالا چي ؟

وحيد



دوستان مژده ميدم كه اصلا نترسيد (‌در مورد عكس ذيل )‌ چرا كه رئيس پليس تهران (‌احتمالا همون معاون كلانتر ) فرمودند ... مشي پليس در برخورد با جوانان خشونت نيست .
در ضمن هر كس از اين نيرو ها شكايتي داره به اين شماره ها تماس بگيره .
1- يا ايشون معني خشونت رو نمي دونن يا ما يا چي ؟
2- حكايت سرنوشت وحيد صادقي رو شنيدن ؟ اگر نشنيديد قيل از زنگ زدن به اون تلفنها پيداش كنيد (‌تو وب لاگ فضولك فكر كنم بود )‌وبخونيد .
3- (‌خدا آخر و عاقبت همه مارو ختم بخير كناد )
آآآآآآآآآآآمين

وحيد



5 گيگابايت mp3 رو باز كردم توwinamp بصورت random گوش ميدم . تنوع وحشتناك موسيقي كه اينجوري گوش ميدهم واقعا برام هيجان آوره. جمعا شده 1180 تا آهنگ . 100% غير قابل پيش بيني . اينكه الان ممكنه us and them از پينك فلويد رو گوش كنم يا مثلا خورشيد خانوم از گروه سيلوئت رو نمي دونم !

وحيد




اصلا فكر نمي كردم از رونالدو و ريوالدو بگذرند و اليور كان رو برنده توپ طلايي بكنن .

وحيد




عزيزم !
اينم لوگوي زيباي يک ديزي با ديزاينر
با تشکر از شوشوجون !

وحيد


Monday, July 01, 2002

ديشب نمايش قابيل رو ديدم ... نوشتن در مورد قابيل كار دكتر قطب الدين صادقي خيلي سخته بخصوص كه قابيل يكي از كامل ترين و تئاتر ترين آثار دكتر صادقي هست و مايا نيز مطلب نسبتا مفصلي در موردش نوشته (‌مايا بيشتر از من از نمايش خوشش اومد و زودتر از من نوشت ) اما اتفاق جالب چاپ شدن كتاب نمايشنامه هاي سحوري و هفت قبيله گمشده (‌دو نمايش قبلي قطب )‌بود كه من و شرمين سرضرب خريديم و داديم دكتر برامون امضا كرد !

وحيد



ما يك تقاضايي از احسان كرديم ... ولي انگار الان امتحاناش هست و خيلي سرش شلوغه ...

وحيد



ما هم براي خودمون لوگو طراحي كرديم ... ولي تا بتونيم بفرستيمش بالا .. يك چند روزي كار داره شايدم يك كم هم احتياج به كمك داشته باشه .

وحيد



هيچي ...
(‌مثل مواقعي كه گلاناز تو چت ميگه :‌آقا پسر ! )

وحيد



سلطان بانو ميگه :‌
● چقدر کلمات قشنگترند...... صداي کليدهاي کيبورد چقدر خوشايندتر است....... چقدر تو واقعي تر و نزديکتري...... وقتي که روي ناخنهايم لاک قرمز زده ام و براي تو مي نويسم....

وحيد



نمي دونم نويسنده وب لاگ هزار و يك شب همون نويسنده كتاب طعم گس خرمالو ست كه دكتر حق شناس در موردش گفته تنهائي زن رو بهتر از آلبا دسس پدس نشون داده ؟
.................................................
يك سري مسائل هست كه اگر واقعيت داشته باشند كه خوب (بقول شيرازي ها ) خيلي هم خووب . اگر هم دروغ هستند بازهم خيلي خوب! مثل چي ؟مثلا دور دوم انتخابات خاتمي خيلي جو مثبتي بين مردم وجود نداشت براي راي دادن دوباره به خاتمي( گير دادم به اين سيد ممد ها !) ولي دو چيز سبب شد كه مردم به او راي بدن يكي تبليغات غلط و در واقع ضد تبليغ رقبا و ديگري هم فيلم تبليغاتي خوش ساخت آقاي خاتمي و بخصوص اون قسمت از فيلم كه سيد محمد با صداي بغض آلود و چشماني اشك بار گفت كه سرمايه اش آبروشه و مردم با معرفت و مشتي و لوطي ايروني رو منقلب كرد ( حتا خود منو اما به مدت 30 ثانيه ) حالا اگر اون بغض و اشك حقيقي بوده كه دمش گرم ! عجب آدم پاك و صادقي هست اين خاتمي اما اگر دروغ بوده و فيلم بازي كرده تا راي مردم و جمع كنه بازم دمش گرم چون هم خيلي خوب فيلم بازي كرده هم به هدفش رسيده .
حالا حكايت بعضي از وب لاگها و كتاب نامرده (فراتر از بودن و موتسارت و باران )هم همينه ... اما بر عكس هم. بعضي از وب لاگها اگر حقيقت دارن و واقعي هستند و بيان خاطرات دست مريزاد به نويسنده اش اما اگر داستان و تخيل هستند بازهم دست مريزاد به اين قدرت !
اما كتاب فراتر از بودن عكس اين مطلبه اگر خاطرات كريستين بوبن بعد از مرگ محبوبه اش ژيسلنه كه چنگي به دل نمي زنه يك سري حرفهاي عاشقانه معمولي قديمي اگر هم داستان پردازيه كه ديگه بد تر!
....................................................
اسفند ماه سال 79 روزهاي عاشقي ... كاشان... اتوبوس ... شعري سرودم كه اكنون نمي يابمش ... شعري كه خطي از آن اينگونه بود :
يكي بنامم خواند
تو بودي
يا رويا ؟

و كسي بنامم خوانده بود به نجوا مرابا نام كوچكم صدا كرده بود ... وحيد
نام وچك افراد را خيلي دوست دارم و مهم مي دانم و عزيز مي دارم ( اينقدر كه هر وقت كسي در چت يك همچين message مي فرستد :
vahid
منتظرم message بعدي اين باشه :
i love u !
يا مثلا :‌
dustet daram :X
امروز رئيسم كه چند روزي است به علت ديرآمدن ها و زود رفتن هاي بي پايان من ‚سر سنگين شده و ديگر كنار ميز من نمي آيد و كمتر با من حرف مي زند در موقعيتي كه كار مهمي داشت ‚ مرا ديد كه از مقابل دراتاقش رد مي شدم و او با تلفن حرف مي زد ... با عجله مرا صدا كرد ... وحيد .
چيزي كه تا بحال اتفاق نيافتاده بود و من هميشه همون مهندس قاسمي بودم .
احساس مي كنم فردا بايد زود تر سركار بروم و ديرتر بيايم.

وحيد




بدون شرح (‌ماخذ :‌حدر )

وحيد


Sunday, June 30, 2002

سال بالائي ما را له فرمود !
جريان از اين قراره كه من بهمراه مايا براي ديدار و انجام پاره اي از مذاكرات سري به عصيان زديم و با سري عصيان زده با بزرگ مردي آشنا شديم عرب تبار (هنوز نمي دانستيم سال بالائي مي باشد ) خلاصه بعد از مصاحفه و معانقه ياد يار از ميهن دور افتاده اي كرديم و قصد تماس اينترنتي با بلاد فرنگ ... كه دست بر قضا اينترنت عصيان راهمان نداد و آن سال بالائي با كارت
( اعتبار- تار سبيل )خود ما را وصل كرد به يار از ميهن دور و ما مفصلا صحبتها نموديم و مايا نيز سلام و عليكي ... تا آنجا كه سال بالائي ما را له فرمود و گفت : برو بچه سال پائيني!و ما رفتيم شرمسار و سرافكنده و در دل به نجوا مي گفتيم ... ما هم مهره نيستيم !

وحيد


Friday, June 28, 2002

فراتر از بودن و موتسارت و باران
يكي از بد ترين كتابهايي كه خوندم !(البته كتاب جاذبه و دافعه علي نوشته مطهري از اين هم بد تر بود !) نوشته كريستين بوبن برگردان نگار صدقي كتابي كه يك دوست (يا كسي شبيه يك دوست )اول مهر پارسال بهم هديه داد و بزحمت امروز تمومش كردم ... درسته كتاب خوندن خيلي خوبه اما مگر ما در عمرمون چند تا كتاب مي تونيم بخونيم ؟ بايد خيلي دقت كنيم كه چه كتابي براي خوندن انتخاب مي كنيم . كتاب مثل آدم نيست كه هركتابي ارزش يكبار خوندن داشته باشه (هر آدمي ارزش آشنا شدن رو داره ) آثار كلاسيك رو فراموش نكنيم ... شكسپير ... نظامي ...گلشيري...سالينجر ... وقت زيادي براي مطالعه نداريم .
..............
ايران جمعه –7 تير 1381
« كدام نهاد مي تواند جاي روحانيت هزارساله تشيع را در اين دنياي بي رحم و آشفته و اين مرز و بوم بگيرد ...
روشنفكر حقيقي كسي است كه در جهت تقويت نظام و نهاد روحاني برآيد »
امروزشنيدن اين جملات از دهان سيد محمد خاتمي- رئيس جمهور محبوب سال 76 – چيزي رو ثابت نمي كنه جز حقانيت حرفهاي من رو كه سال 80 مخالف راي مجدد به خاتمي بودم ... و سرانجام هم بهش راي ندادم و دوستان خوبم تعجب ها كردند و با من قهرها كردد .
آري من به دريابان علي شمخاني راي دادم چرا كه تنها وزير دفاع جمهوري اسلامي بود كه مي شد گوشه تاريك سالن تئاتر ديدش كه با خانوادش اومده نمايش دنودن طلا رو ببينه .
........................
باز اكانت من تموم شده بازم روز تعطيل .... مي خواستم يكي ديگه بخرم كه اگه اين تموم شد داشته باشم اما بعد پشيمون شدم گفتم بزار يكي دو روز هم بدون اينترنت بودن و تجربه كنم . حالا هم از اين تصميمم پشيمون شدم !
.......................
روحيست بي نشان و ما غرقه در نشانش
روحيست بي مكان و سر تا قدم مكانش
خواهي كه تا بيابي يك لحظه اي مجويش
خواهي كه تا بداني يك لحظه اي مدانش
...
آخر زبهر دو نان تا كي دوي چو دونان؟
( مولانا )
..............................................
يه چيزي پشت صداي diana haddad هست كه نه بعنوان يه خواننده به عنوان يك زن روزي دوبار شو اين دختر كوچولو عرب رو نگاه كنم .

وحيد



دوستان

سيزيف
گاو و گلدون
زياده نويس
شبح
بچه جنوب شهر
هاشي
يادداشتهاي سينمايي
خروس
كاپيتان هادوك
افكار پراكنده يك زن منسجم



 



Hossein Derakhshan's Weblog
Me, Myself & Ehsan
ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ´ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ´ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¬ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¢ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ¿ÿ 
SandooghKhoone








Persian Weblogs