Afghan-Sokhan.com

anjomantextandlogo
مسعود نوابی

 

 

Nawabi_1

 

زنده گینامه مرحوم مسعود "نوابی" س

  

مرحوم مسعود "نوابی" فرزند الحاج غلام حبیب نوابی مشهور به ادیب کوهدامنی در سال ۱۳۳۴ هجری، ۱۹۵۴ میلادی در شهرآرای کابل در یک خانوادۀ متدین و روشنفکر پا به عرصۀ هستی گذاشت. تحصیلاتش را در داخل و خارج الی مافوق لیسانس به اتمام رسانید. از محضر پدر شعر و ادب را الهام گرفته و مقا لات تحقیقی، تاریخی و ادبی در مجلات کشور نوشته است.  س

درکنفرانسهای مولانا، میرویس نیکه، صدمین سالگرد استاد خلیلی در دهلی سهم فعال داشته است.  س

 - مرحوم مسعود "نوابی" مؤسس مراکز فرهنگی افغان، غلام حبیب "نوابی" و مکاتب تعلیمی چون غلام حبیب نوابی"، علامه سلجوقی و همچنان کمیتۀ تعلیم وتربیه مهاجران افغان مقیم اسلام آباد و پندی بودند.  س

- مؤسس و مدیر مسؤول مجله های بینش، پویش و دیوه در پاکستان

- مهتمم اضافه از بیست و پنج اثر تحقیقی، ادبی و تاریخی استاد غلام حبیب "نوابی" بنام های مخفی بدخشی ، مهستی، کوهدامن، استاد قاسم افغان، گوهرشاد، سمرقند، مراد مرید و.....

- کتاب تحقیقی منظوم و منثور ظرافتهای ادبی بنام کشتزار زعفران، شب و شاعر، صبح و زندگی و گل رعنا را تنبع و آماده ساخته اند

- نویسندۀ ده ها نمایشنامه و فلمنامه بنام تابلوی خانواده و ثمرقند بودند

 

کتاب های زیر از جمله آثار نا چاپ مرحوم مسعود "نوابی" است که بزودی هر یک آنها به کوشش پسر مرحوم نوابی"، هاکان مسعود "نوابی" بچاپ خواهند رسید:  س  

  بهار و شاعر

  موسیقی افغانستان

علی مظهر همه خوبی ها

ګلچین عارفان

  شاعر و آئینه

 حضرت سرمد شهید  

 مدیر کیست؟

 تحفه های استاد

 هند برین

 زنان نامور مغل

و ده ها اثر دیگر آمادۀ چاپ است

بهار من

سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"

۲۰۰۱ میلادی

اسلام آباد - پاکستان

در انتظارت ری مه گلگون عذار من

چشمم به راۀ توست نگر حال زار من

شمعم از فراق چسان آب میشوم

بی تو که رفته یی کنون ار کنار من

من لاله سان ز غصه به دل داغ می برم

رویید هزار لاله از آن بر مزار من

ما تخم عشق پاش نمودیم ای دریغ

جمع کردن حاصلش بنگر اشرار من

غیر ام کشد به طعنه در این ملک بیکسی

با غصه بگذرد از آن روزگار من

یارب چه شرح دهم حال خویشتن

کس نیست بشنود سخن حال زار من

گر آن عدوی ما ز خیالش نه بگذرد

یاد آورید که بگیرد شرار من

آن آب که رفته بود ز جویبار مست ما

اندک تأملی که بیارد عیار من

کردند جفای زیاد و ندانند حکم حق

گیرد گلوی آن بفشارد عیار من

وقت است این زمان که به حق تن دهی

آهی کنار من و در بهار من

"مسعود" بی حضور عزیزان در سفر

بی رونق سیر گل و گلزار من

 

فکور من

سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"

۲۰۰۱ میلادی

اسلام آباد - پاکستان

دور رفتی از برم ای پور من

ای فروغ دیدۀ کم نور من

خاک بر سر زندگی را میکنم

گر نیایی در برم ای پور من

کرده ام شب را سحر تا بنگرم

تا شود مرهم دل ناسور من

این دل غمدیده را رحمی بکن

ای طبیب صادق فکور من

زود بخوان درست که تو دانا شوی

در نبود رهبران جمهور من

با برادر شو براه در هم رفیق

این کلام از پیامبر خبیر من

داشتم من آرزو برنا شوی

تا بگیری دست این کمروز من

مادرت یک عمر رنجور بوده است

شو و را دستیار این منظور من

زندگی پُر ازخطر است هر زمان

شو چو رستم در نبرد با تور من

با که گویم حرف دل تا وا شود

نور امید از دل چون قیر من

ایکه چشمت را بصیرت ناظر است

حق نمایی این طبع پُر شور من

میگذرد این سختی و آرام و درد

کن تو نرم پنجه را این دستور من

گرچه دورم از نظر دورم مدان

ای نظرگاه هی خدا و پیر من

مرض سرطان

سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"

 ۱۹۹۹ میلادی

اسلام آباد - پاکستان

روز تاریک انسان است

بیا بچیم تو غم بخور

تباهی نسل افغان است

بیا بچیم تو غم بخور

سرخی خاکه ببین

قلب افلاکه ببین

مرد و زن خیلی زبون

ترس هولناکه ببین

درد ما ز حد فزون است

بیا بچیم تو غم بخور

عزو دیروزی ما

فتح و فیروزی ما

جشن نوروزی ما

دست زر دوزی ما

به تاریخ خیلی عیان است

بیا بچیم تو غم بخور

شر و فساده ببین

ملای خاده ببین

بما عناده ببین

وطن برباده ببین

بُزدلان شیر غرانست

بیا بچیم تو غم بخور

در بدر آواره گان

خاک بسر پیره زنان

کس به پاس این و آن

نیست به ملک یا در جهان

این مگر خُلق انسانست

بیا بچیم تو غم بخور

هر طرف مین است و بم

هر طرف کین است و غم

همه ثروت شده خم

تخریب است منار جم

همه از جهل افغانست

بیا بجیم تو غم بخور

حقیر اند دانشوران

فقیر اند پیشه وران

وزیر اند کیسه بُران

دبیر اند خیلی خران

این مگر شان افغانست

بیا بچیم تو غم بخور

نسل طفلان شده خوار

بر مادران شده بار

نخل پُر بار جوان

وطنش خوار شده خوار

دشمنش کُل جهانست

بیا بچیم تو غم بخور

گرد آفاقه ببین

به علم خلافه  ببین

بازو ساقه ببین

حریف ملاقه ببین

به مُلکم نفاق روان است

بیا بچیم تو غم بخور

چارۀ واکه بکن

آزاد آن خاکه بکن

تشخیص این مرض

درد دردناکه بکن

این مرض سرطان است

بیا بچیم تو غم بخور

 

نشاط و ناره

سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"

۱۹۹۹ میلادی

اسلام آباد - پاکستان

اگر در بر لباس ستره دارم

به باطن قلبکی از پسره دارم

ز خویش و قوم و آبایم چه پرسی

ز دوستان گله های سره دارم

به هر جا گر کند شعر و ادب گل

یقین کن آنکه منهم مره دارم

اگر کلک هنر دارد اثر ها

بدان اسیرا که منهم پره دارم

اگر خیلی وطن کردند چپاول

به سنگر مردمی در پهره دارم

اگر در شهر بستند مرد و زنرا

دلیرانی درون دره دارم

رسد روزی بپاس خاطر خاک

به تأمين عدالت درۀ دارم

اگر خواهی سند از حُب میهن

وجودی پُر زخم و چره دارم

اگر بعضی فروختند غیرت خویش

به قلب مملکت هزاره دارم

اگر کردند فراری مردمانرا

ز خشم مظلومان شراره دارم

اگر کردند خیال محو و دانش

کجا من طاقت نظاره دارم

 

 

 

nawa_2nawa3nawa6nawa5nawa4hakan

 

 

 

nazm2

nasr2

itlahat