زنده گینامه مرحوم مسعود "نوابی" س
مرحوم مسعود "نوابی" فرزند الحاج غلام حبیب نوابی مشهور به ادیب کوهدامنی در سال ۱۳۳۴ هجری، ۱۹۵۴ میلادی در شهرآرای کابل در یک خانوادۀ متدین و روشنفکر پا به عرصۀ هستی گذاشت. تحصیلاتش را در داخل و خارج الی مافوق لیسانس به اتمام رسانید. از محضر پدر شعر و ادب را الهام گرفته و مقا لات تحقیقی، تاریخی و ادبی در مجلات کشور نوشته است. س
و ده ها اثر دیگر آمادۀ چاپ است
سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"
در انتظارت ری مه گلگون عذار من
چشمم به راۀ توست نگر حال زار من
شمعم از فراق چسان آب میشوم
بی تو که رفته یی کنون ار کنار من
من لاله سان ز غصه به دل داغ می برم
رویید هزار لاله از آن بر مزار من
ما تخم عشق پاش نمودیم ای دریغ
جمع کردن حاصلش بنگر اشرار من
غیر ام کشد به طعنه در این ملک بیکسی
با غصه بگذرد از آن روزگار من
یارب چه شرح دهم حال خویشتن
کس نیست بشنود سخن حال زار من
گر آن عدوی ما ز خیالش نه بگذرد
یاد آورید که بگیرد شرار من
آن آب که رفته بود ز جویبار مست ما
اندک تأملی که بیارد عیار من
کردند جفای زیاد و ندانند حکم حق
گیرد گلوی آن بفشارد عیار من
وقت است این زمان که به حق تن دهی
"مسعود" بی حضور عزیزان در سفر
بی رونق سیر گل و گلزار من
سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"
دور رفتی از برم ای پور من
گر نیایی در برم ای پور من
کرده ام شب را سحر تا بنگرم
این دل غمدیده را رحمی بکن
زود بخوان درست که تو دانا شوی
با برادر شو براه در هم رفیق
این کلام از پیامبر خبیر من
تا بگیری دست این کمروز من
مادرت یک عمر رنجور بوده است
شو و را دستیار این منظور من
زندگی پُر ازخطر است هر زمان
شو چو رستم در نبرد با تور من
با که گویم حرف دل تا وا شود
نور امید از دل چون قیر من
ایکه چشمت را بصیرت ناظر است
حق نمایی این طبع پُر شور من
میگذرد این سختی و آرام و درد
کن تو نرم پنجه را این دستور من
گرچه دورم از نظر دورم مدان
ای نظرگاه هی خدا و پیر من
سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"
بیا بچیم تو غم بخور
سرودۀ مرحوم مسعود "نوابی"
به باطن قلبکی از پسره دارم
ز خویش و قوم و آبایم چه پرسی
ز دوستان گله های سره دارم
به هر جا گر کند شعر و ادب گل
یقین کن آنکه منهم مره دارم
بدان اسیرا که منهم پره دارم
به سنگر مردمی در پهره دارم
اگر در شهر بستند مرد و زنرا
اگر خواهی سند از حُب میهن
اگر بعضی فروختند غیرت خویش
اگر کردند خیال محو و دانش