مجله فرهنگی و هنری

مدیر و سردبیر
علی دهباشی

طرح اصلی روی جلد
مرتضی ممیز

خوشنویسی روی جلد
محمد احصایی

شعر از
مهدی اخوان ثالث

فاكس موقت
88958697
تلفن همراه
09121300147

ایمیل سردبیر
dehbashi.ali@gmail.com

ایمیل مجله
info@bukharamag.com

مجله بخارا در اینترنت
bukharamag.com

تهران صندوق پستی
۱۵۶۵۵-۱۶۶

جستجو در بخارا
Loading

مترجمان زبان خاموش تفاهم/ محمود دولت آبادی

 (متن‌ سخنرانی‌ در مراسم‌ رونمایی‌ ترجمه‌ هلندی‌ «جای‌ خالی‌ سلوچ‌»)

 یکشنبه‌ ۱۶/۱/۸۸

 

 با سلام‌ به‌ شما خانم‌ها و آقایان‌

 سپاسگزارم‌ از شما میزبان‌ محترم‌، جناب‌ سفیر ـ آقای‌ رادنیک‌ و بانو بئاتریس‌ فان‌ فولن‌ هوفن‌

 نیز سپاسگزارم‌ از مهمانان‌ گرامی‌ ؛ از آنکه‌ دانستم‌ این‌ مهمانی‌ به‌ مناسبت‌ ترجمه‌ کتابی‌ از من‌ به‌ زبان‌ هلندی‌ برگزار می‌شود. از این‌ لطف‌ خاص‌ هم‌ ممنونم‌. چندی‌ پیش‌ به‌ همین‌ مناسبت‌ در کشور شما بودم‌، در لاهه‌. به‌ سهم‌ خود خرسندم‌ از شنیدن‌ آخرین‌ خبرها که‌ لاهه‌ بار دیگر عرصه‌ شروع‌ گفتگوهایی‌ بوده‌ است‌ که‌ امیدوارم‌ روشنایی‌ روی‌ خوش‌ را به‌ همراه‌ ادامه‌ دهد؛ روشنایی‌ روی‌ خوش‌ ما با همه‌ جهانیان‌. لاهه‌ یعنی‌ اروپا ـ نگینی‌ بر حلقه‌ اروپا. امیدوارم‌ این‌ شروع‌ ختم‌ به‌ خیر باشد. در لاهه‌ ـ همچنین‌ در آلمان‌ سپاسگزاری‌ خود را از مترجم‌ کتاب‌ آقای‌ دِفریس‌ از مسئولین‌ نشر کتاب‌ و از انجمن‌ قلم‌ هلند ابراز داشتم‌؛ اکنون‌ نیز سپاسگزاری‌ خود را مکرّر می‌کنم‌. هم‌ امسال‌ در پیامی‌ به‌ مناسبت‌ گرامی‌داشت‌ مترجمی‌ در زبان‌ نروژی‌ که‌ عمری‌ به‌ ترجمه‌ آثاری‌ از ادبیات‌ ایران‌ گذرانده‌ است‌، مترجمان‌ را به‌ زبان‌ خاموش‌ تفاهم‌ اصطلاح‌ کردم‌ و همچنین‌ باور دارم‌ که‌ اگر مترجمان‌ ـ فرض‌ محال‌ ـ نمی‌بودند، این‌ حدّاقل‌ شناخت‌ و فهم‌ متقابل‌ هم‌ نمی‌بود و دنیا از اینکه‌ هست‌، به‌ سوءتفاهم‌های‌ بیشتری‌ دچار می‌ماند. پس‌ بار دیگر قدرشناسی‌ خود را نسبت‌ به‌ همه‌ این‌ زبان‌های‌ خاموش‌ تفاهم‌ بیان‌ می‌دارم‌. برخی‌ آثار من‌ ابتدا به زبان‌ آلمانی‌ برگردانده‌ و معرّفی‌ شد به‌ همت‌ بانو زیگرید لطفی‌ و همدلی‌ همسر او ـ زنده‌یاد ـ محمد حسن‌ لطفی‌ که‌ خود معرف‌ و مترجم‌ افلاتون‌ ـ فیلسوف‌ یگانه‌ یونان‌ بود در زبان‌ فارسی‌. جالب‌ اینکه‌ من‌ بعد از انجام‌ کار متوجه‌ شدم‌ که‌ بانو لطفی‌ بیش‌ از دو سال‌ وقت‌ خود را صرف‌ ترجمه‌ کتاب‌ کرده‌ بود و سپس‌ خواست‌ که‌ معدودی‌ از واژگان‌ را برای‌ وی‌ معنا کنم‌. چنان‌ طبعی‌ در نظرم‌ بسیار پسندیده‌ و احترام‌ برانگیز آمد و همین‌ اتفاق‌ پسندیده‌ این‌ بار در هلند پیش‌ آمده‌ بود؛ یعنی‌ کاری‌ را انجام‌ دادن‌ در سکوت‌ و سپس‌ ارائه‌ آن‌ تا خودِ کار سخن‌ بگوید. درنگ‌ من‌ در معنای‌ چنین‌ رفتاری‌ از آن‌ است‌ که‌ شخصاً با همین‌ شیوه‌ کار کرده‌ام‌ و رفتار کرده‌ام‌. زیرا اصل‌ همین‌ است‌؛ کار با درون‌ در خلوت‌ درون‌، و در ساعاتی‌ از شبانه‌روز که‌ فقط‌ خدا بیدار و بیناست‌. فرسودگی‌ تن‌ و شکفتگی‌ روح‌. ریاضت‌. آری‌… کار برای‌ من‌ همواره‌ در مقام‌ ریاضت‌ و عبادت‌ بوده‌ است‌. به‌ این‌ سبب‌ عادت‌ من‌ شده‌ است‌ که‌ سر فرو بیندازم‌ و به‌ خاک‌ کف‌ کوچه‌ ـ راه‌ نگاه‌ کنم‌، و به‌ خود مجال‌ نداده‌ام‌ تا از بیرون‌ به‌ جلوت‌ خود نظر کنم‌. زیرا خطر از خود راضی‌ شدن‌ و توقع‌ را می‌شناخته‌ام‌ و دریافته‌ام‌ نیز که‌ مراقبت‌ از کار و خود، بخش‌ مهمی‌ از رنجی‌ست‌ که‌ در کار می‌گذارم‌؛ و این‌ را مراقبت‌ نیمایی‌ اصطلاح‌ می‌کنم‌ که‌ تأثیر آن‌ در تمامی‌ آثار بزرگان‌ ادب‌ پارسی‌ نمایان‌ است‌. شاید انتظار می‌رفته‌ از خودم‌ گلایه‌مند باشم‌ که‌ چرا در پشت‌ آثارم‌ حامی‌ یا به‌ اصطلاح‌ ایجنتِ فعّالی‌ نداشته‌ام‌ تا پیشتر و بیش‌ از این‌ آثار این‌ قلم‌ فراگیری‌ داشته‌ باشد؟ اما خود می‌اندیشم‌ ممکن‌ نبوده‌ است‌؛ مگر می‌توان‌ برای‌ ریاضت‌ و عبادت‌ خود، در همان‌ آن‌ و آنات‌ پیوسته‌ به‌ چیز دیگری‌ هم‌ اندیشید؟ نه‌؛ من‌ دهقان‌ زاده‌ام‌ و با گردش‌ فصول‌ آشنا هستم‌. می‌کاری‌ و می‌پروری‌ و محصول‌ را به‌ بار و برکت‌ می‌رسانی‌؛ همین‌. با پایان‌ کار تو، کار دیگران‌ آغاز می‌شود؛ و آن‌ هم‌ آهنگ‌ خود را دارد و حوصله‌ مناسب‌ خود را می‌طلبد. مثل‌ خاک‌؛ مثل‌ خاک‌ باید بود. پر از تحمل‌ و بردباری‌. پس‌ من‌ به‌ استثنای‌ کودکی‌ و شتاب‌ نوجوانی‌ام‌ که‌ جز با تماشای‌ ستارگان‌ شب‌ کویر آرام‌ نمی‌گرفتم‌، دیگر همه‌ عمر سر خویش‌ را فرو فکنده‌ نگه‌ داشتم‌ و فقط‌ به‌ زمین‌ و به‌ خاک‌ راه‌ نگریستم‌. پدرم‌ نیز در شکوه‌ جوانی‌ به‌ من‌ گفته‌ بود چنین‌ کنم‌ «سرت‌ را زیاد بالا مگیر پسرم‌!» هم‌ در مسیر کار و سپری‌ شدن‌ عمر به‌ یاد می‌آوردم‌ سخنی‌ از مادرم‌ را که‌ در کودکی‌هایم‌ به‌ مناسبت‌هایی‌ او به‌ دیگری‌ گفته‌ و من‌ شنیده‌ بودم‌ که‌ «درخت‌ هر چه‌ بار بیشتری‌ بیاورد، سرش‌ فروتر می‌آید!» و من‌ عملاً مصداق‌ حقیقی‌ آن‌ اندرز و مثال‌ها شدم‌؛ چه‌ در تنهایی‌ و خلوتِ خانه‌ و یا در عبور خاموش‌ کوچه‌ها. آنک‌ توازن‌ دست‌ و ذهن‌ و گام‌های‌ به‌ آهنگ‌ در نهر آرام‌ موسیقایی‌ که‌ در ذرّات‌ وجودم‌ جاری‌ بود؛ و باور اینکه‌ کاری‌ انجام‌ می‌دهم‌، کاری‌ ـ کارهایی‌ انجام‌ خواهم‌ داد روی‌ برگ‌های‌ سپید کاغذ، در عمیق‌ترین‌ سکوت‌های‌ شبانه‌. خرسندی‌، شوق‌، وجد، سماع‌ به‌ تکِ تن‌. بهتر آنکه‌ شب‌ خاموش‌ و کوی‌ خلوت‌ است‌ ـ به‌ هنجار باش‌ آقا؛ دنیا چون‌ تو بسیار به‌ خود دیده‌ است‌.» این‌ صدا هم‌ نهیبی‌ از درون‌ بود.

محمود دولت آبادی خطابۀ خود را در زمینۀ تقدیر نویسندگیش بیان کرد.

 اما… این‌ نیز هست‌ که‌ چون‌ سر برمی‌آوری‌ و یک‌ بار در آینه‌ به‌ خود می‌نگری‌ ـ حیرت‌ مکن‌! ـ مردی‌ را می‌بینی‌ که‌ به‌ رنگ‌ خاک‌ درآمده‌ است‌. ابروها هم‌ سپید شده‌اند به‌ تاوان‌ عشق‌، به‌ تاوان‌ عشق‌ و صبوری‌ و خاک‌! آسمان‌ کجاست‌؟!

 نه‌! سرخورده‌ نیستم‌ و پشیمان‌ نیز نه‌! تقدیر من‌ همین‌ بود و مجالِ بیانِ توانایی‌ من‌ همین‌. مجال‌ و فرصتی‌ که‌ همواره‌ فراچنگ‌ می‌آورده‌ام‌ در مسیر آن‌ همه‌ دشواری‌ها، گرفتاری‌ها، مصائب‌ و موانع‌ در جدالی‌ پایان‌ناپذیر و بردباری‌ ناگزیر. صبر و حوصله‌. به‌ مَثَل‌ در سال‌ جاری‌ خورشیدی‌، سرانجام‌ اثری‌ را به‌ چاپ‌ سپرده‌ام‌ به‌ امید نشر که‌ ربع‌ قرن‌ از نگارش‌ آن‌ می‌گذرد. پس‌ تمایز قائل‌ هستم‌ بین‌ ظرفیّت‌ و توانایی‌ ذهن‌ با امکان‌ و مجال‌ بیان‌ توانایی‌ در به‌ انجام‌ رسانیدن‌ خلاقیّت‌های‌ ذهن‌ و جان‌. اینجا ایران‌ است‌ و نیاکان‌ من‌، همچنین‌ کار کرده‌ و بار امانت‌ را به‌ منزل‌ رسانیده‌اند. یعنی‌ با صبوری‌ و قناعت‌ و بردباری‌ نظر به‌ فراتر از خود داشتن‌؛ با روشن‌دلیِ یک‌ کودک‌، سالخوردگی‌ یک‌ پیر در عین‌ نیرومندی‌ جوانی‌ که‌ خستگی‌ را تحقیر می‌کند.

 باری‌… تقدیر من‌ همین‌ بود و مجالِ بیانِ توانایی‌ همین‌، و چنین‌. و آسمان‌ هست‌ و باور دارم‌ که‌ فصل‌ها به‌ نوبت‌ از راه‌ می‌رسند!

 سخن‌ را نگه‌ داشتم‌ سال‌ بیست‌ بدان‌ تا سزاوار این‌ گنج‌ کیست‌

 با تشکراز شما ـ محمود دولت‌آبادی‌ ـ تهران‌ ـ فروردین‌ماه‌ یکهزاروسیصدوهشتادوهشت‌

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>

دسته‌ها