اسماعیل بلخی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو

سید اسماعیل بلخی شاعر، فعال سیاسی و از روحانیون معاصر افغانستان است. وی یک اندیشمند شیعی و از پیشگامان نهضت اسلامی افغانستان محسوب می‌شود.

زندگینامه[ویرایش]

سید اسماعیل بلخی در یکی از قریه‌های ولسوالی بلخاب ولایت سرپل افغانستان در یک خانواده روحانی زاده شد. برخی ولادت وی را در سال سال ۱۲۹۵ش و برخی ۱۲۹۹ش گفته‌اند. بلخاب سرزمینی خوش آب و هوا و کوهستانی است که در قسمت جنوبی مزار شریف و در مسیر رودخانه بلخ آب قرار گرفته‌است که از بامیان سرچشمه می‌گیرد. این منطقه از گذشته یکی از مراکز تشیع در افغانستان به حساب می‌آید.[۱][۲]

بلخاب تا قبل از ورود میر سید علی فرزند میر سید جلال‌الدین بخارایی شهرت چندانی نداشت؛ ولی بعد از سال ۸۱۰ ق. با ورود وی که فردی عالم و دانشمند بود، نام و آوازه این دره گمنام از سمرقند تا هرات پیچید. بدین مناسبت، کاروانهایی از عالمان و دولتمردان به قصد زیارت و دیدار این عارف وارد بلخاب شدند؛ تا جایی که شاهرخ به این شخصیت علاقه‌مند شد و چندین بار وی را از بلخاب به مرکز حکومت خراسان یعنی هرات دعوت نمود و دخترش را به عقد او درآورد و در آخرین سفر میر سیدعلی در حالی که شاهرخ در شهر ری دار فانی را وداع گفته بود، بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات بردند و بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات حمل نمودند و می‌رسیدعلی ولی بر او نماز خواند![۱]

بلخاب از دیر زمان با حوزه‌های بزرگ شیعه در نجف، مشهد و قم در تماس ‍ بوده‌است. در این بخش بیش از سی هزار نفر شیعه زندگی می‌کنند و بیش از ده‌ها حسینیه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب، بزرگترین پایگاه فرهنگی مردم شمال افغانستان به حساب می‌آمد.[۱]

از برخی از بزرگان بلخاب می‌توان به استاد محمد حسین فهیمی وکیل شورای ولایتی و یکی از مبارزان اصلی برتری طلبی با استناد به دین توسط حضرات سادات نامبرد.

به گفتهٔ پدر بلخی، سید محمدآقا، سید اسماعیل و برادرش سید ابراهیم، از آغاز سخن گفتن، چنان بوده‌اند که گویی سالها در این سرای زیسته و درس خوانده اند؛ بنابراین بوده‌است پدر، همراه فرزندان راهی مشهدمقدس می‌شود تا پسرانش در حوزهٔ علمیه، علم بیاموزند.

مهاجرت به مشهد[ویرایش]

سید اسماعیل همراه پدر و برادر، پس از فوت مادر خود (بی بی هاجر)، قصد سفر به خراسان کرد و زیارت علی بن موسی الرضا نمود. در آغازین روزهای سال ۱۳۰۷ خورشیدی، سید اسماعیل در سن دوازده سالگی وارد سرزمین «توس» گردید. برخی نیز سال ورود وی را ۱۳۰۴ شمسی گفته‌اند. آقا سید اسماعیل تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی آشنایی پیدا کرده بود؛ از آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم مرثیه می‌خواند و برای کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین علیه السلام می‌گفت.[۳]

او و برادر بزرگش «سید ابراهیم» پس از ورود به مشهد در مدرسه بالا سر حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر، کتب مقدماتی را به اتمام رساندند. دیری نگذشت که سید اسماعیل با مرگ برادر جوانش مواجه شد.[۱]

در حوزه علمیه مشهد، مورد توجه اساتیدی از جمله ادیب نیشابوری قرار گرفت. در مدتی کوتاه در زمینه‌های علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست علم آموخت. وی از تسلط بالایی در زمینه علوم فیزیکی و نظریات جدید برخوردار بود. وی در یکی از سخنرانی‌هایش درباره ترکیب از دیدگاه علم و قرآن سخن می‌گوید و پس از آن که نظر انیشتن را در بارهٔ «ذره» بیان می‌کند، به آیهٔ شریفهٔ «سُبحانَ الّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلها، مِمّا تُنبِتُ الاَرض وَ مِن اَنفُسهُم وَ مِمّا لا یَعلَمون» می‌پردازد و با دلایل مبرهن، به بیان دیدگاه قرآن درباره «ترکیب» بیان می‌پردازد.[۱]

او همیشه در جمع طلاب مشهد سخن می‌گفت و در همان روزهای ابتدای ورودش به حوزه، از آزادی، استقلال و نبرد با استعمار سخن می‌گفت. وی در ایام تبلیغی در محله‌های حسن بلبل، فریمان، سیاه کوه شاوان و سر چشمه برشک مشهد و حوالی آن منبر می‌رفت. گفته می‌شود به دلیل نفوذ کلام و صراحت لهجه‌ای که به وی لقب سید اسماعیل واعظ داده بودند. وی همچنین از شیخ غلامرضا طبسی واعظ نیز بهره می‌گرفت.

فعالیت سیاسی[ویرایش]

آقا سید اسماعیل، در طول دوران طلبگی خود به مسائل سیاسی و اجتماعی روز علاقه نشان می‌داد. وی تاریخ ملت‌ها و نهضت‌های اسلامی را مطالعه می‌کرد. او از همان سال‌های اول، فعالیتهای ضد استعماری خود را نیز آغاز نمود. سید بلخی در پانزدهمین سال عمر خود به قصد دیدن دوستان خود که در زندان‌های شوروی سابق، محبوس بودند با چند طلبهٔ دیگر به شوروی می‌روند. آن‌ها در قفقاز دستگیر شده و پس از سه شبانه تحمل زندان به ایران فرستاده می‌شوند. [۱]

وی در تجمع و اعتراض به طرح کشف حجاب که توسط رضاشاه اجرا شده بود، جزء سخنرانان مسجد گوهر شاد انتخاب شده و با شیخ محمد تقی بهلول گنابادی همنوا می‌گرد؛ وی همچنین در قیام خونین ۱۳۱۴ مردم مشهد شرکت داشت.[۱][۴]

بازگشت به افغانستان و تاسیس حزب ارشاد[ویرایش]

آقا سید اسماعیل در رمضان ۱۳۱۵ ش. پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان، همراه پدر خود، به افغانستان مراجعت نمود. سید اسماعیل پس از ورود به هرات در تکیهٔ میرزا خان مسکن گزید و قیام علیه حکومت ظاهرخان را از همین نقطه آغاز نمود. سید اسماعیل، عازم شمال افغانستان شد و سپس به کابل و قندهار سفر کرده به هرات باز می‌گردد. وی جهت شکل دادن به فعالیت‌ها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام حزب ارشاد می‌گیرد و طی دو ماه، نزدیک به ۲۵۰۰ نفر را جذب می‌نماید.

او همچنین اولین هسته مقاومت در مجتمع اسلام را ایجاد می‌کند. او علیه دولت سلطنتی افغانستان سخنرانی‌ها و خطابه‌هایی را در هرات ترتیب می‌دهد. دولت وقت، سید بلخی را ممنوع‌الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود.[۱]

پس از هشت سال اقامت در هرات، دولت وقت افغانستان تصمیم داشت او را به «مزار شریف» تبعید کنند. در مدت کمتر از چهار سالی که در این سرزمین به سر برد به ارشاد و تبلیغ اسلام پرداخت؛ از جمله این که در بلخ و روستاهای اطراف آن به همراه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی به تبلیغ پرداخت. سید بلخی علاوه بر ارشاد و تبلیغ، تشکیلات مجتمع اسلامی را با همکاری سید حیدر شاه قطب، به منظور بر پایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات شمال افغانستان به عنوان مسؤول و معاون کمیته ایالتی معرفی کرد؛ به عنوان نمونه، مسؤولان کمیته ولایتی مزارشریف، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسؤولان مراکز دولتی به حساب می‌آمدند. همچنین رجال و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار علامه بلخی، وارد این شهر می‌شدند و بزرگانی از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت، روابط خوبی با سید اسماعیل داشتند.[۱]

علامه بلخی سال ۱۳۲۷ش. بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر می‌شود؛ همچنین گفته شده، سید اسماعیل به علت فعالیت علیه نظام شاهی، به کابل تبعید شد تا بتوانند او را مستقیماً تحت کنترل دولت قرار دهند.[۱]

ارتباط مستقیم با مردم شهرهای مختلف افغانستان، ایران، عراق، عربستان، مصر، سوریه، اردن و شوروی و درک مشکلات روزافزون آنها یکی از اهداف علامه سید اسماعیل بلخی بود. در ایران مردم اکثر شهرها و قریه‌های افغانستان به ملاقات وی می‌رفتند؛ او با سفر به چند کشور عربی از جمله عربستان، عراق، مصر، سوریه و اردن، با آنان آشنا شد.[۵]

سید اسماعیل بلخی در تأسیس تشکل‌های سیاسی همچون حزب وطن، سازمان جوانان اسلام و حزب ارشاد همکاری داشت؛ وی از بنیان گذاران حزب ارشاد بود که به دعوت جمعی از دوستان وی در سال ۱۳۲۶ تأسیس گردید. اعضای بلند پایه این حزب عبارت بودند از: علامه سید اسماعیل بلخی به عنوان رهبر، سید علی گوهر غوربندی، سید سرور لولنجی، محمد نعیم خان فرمانده عمومی پلیس کابل، محمد اسلم خان غزنوی، دکتر اسدالله رئوفی، محمد ابراهیم خان گاو سوار، عبدالغیاث خان کندک مثر (سرهنگ دوم)، خدای نظر خان ترجمان فراری، محمد حیدر غزنوی (سرهنگ دوم)، محمد حسن خان لوامشر و....[۵]

کمک به فلسطین[ویرایش]

علامه بلخی با حمله اسرائیل به سرزمین‌های عربی به دفاع ازمردم فلسطین پرداخت و مردم افغانستان را برضد صهیونیستها تحریک کرد و برای مردم فلسطین کمک‌های سیاسی و مالی فراهم کرد.[۵]

او در یکی ازسخنرانی‌هایش می‌گوید:

«....برادران عرب ما خیال نکنند که تنها عرب به این درد می‌سوزد. روزی که صهیونیست حمله کرد به ممالک اسلامی، افغانستان یک پارچه ماتم شده بود، طلاب معارف، کسبه و دکاندار و ارباب علم، همه برای مظاهره به بازارها برآمدند، خطابه‌ها و شعارها دادند. من بر فراز بازار، سرپل خشتی برآمدم؛ خطابه جذابی خواندم که حاکی از معونت مالی و جانی و خونی ملت مسلمان بود و به سفارت کشورهای عربی فرستادم. به وزارت خارجه رفتم وخطابه آتشین دادم؛ به مسجد پل خشتی رفتم وخطابه سوزناک دادم. همه هم دردی کردند ولی درد آن وقت اثر می‌کند که واقعاً وحدت نظر باشد.»

[۵]

سید شهید، بلخی، در سال ۱۳۲۷ به نمایندگی از ملت افغانستان، اقدام به جمع آوری کمک برای مجاهدین فلسطینی نمود و با مجاهدان فلسطینی ابراز همدردی کرد.[۵]

دیدگاهها[ویرایش]

سید اسماعیل بلخی معتقد بود پیشرفت و توسعه بدون وحدت ملی ممکن نیست و یک از علل پیشرفت کشورهای مترقی وحدت ملی بوده‌است. او همان اندازه که با مردم شیعه، روابط دوستانه داشت؛ همان اندازه هم، با اهل تسنن روابط دوستانه‌ای داشت. او در مبارزات خود برضد حکومت سلطنتی وقت افغانستان، به عنوان یک رهبر ملی عمل می‌کرد؛ در حلقه سیاسی وی پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک و شیعه و سنی سهم داشتند. این جمله تکیه کلام وی بود: «شیعه‌ای که سنی نیست، شیعه نیست و سنی ای که شیعه نیست، سنی نیست.»[۵]

از دیدگاه علامه بلخی، تبعیض نژادها و فخر فروشی اقوام گوناگون بر یکدیگر، عامل جنگ خانگی و خانمان سوز است که رگ‌های حیات را در یک جامعه می‌تواند قطع کند و پیکر واحد و منسجم یک ملت را از هم بگسلاند. دیگران بر علم و دانش خویش می‌بالند، ولی در جامعه در حال ستیز، به جای علم دانش بر قومیت خویش مباهات می‌کنند.[۵]

از دیگر ویژگی‌های تفکر علامه، تفکر دردمندی وی است؛ خطبه‌های وی اکثراً برخاسته از دغدغه‌های دینی و اجتماعی اوست. بلخی واقعیتهای جامعه را به خوبی درک کرده و با زبانی انتقادی و ادبی به صورت طنز، اوضاع اسفبار سیاسی و اجتماعی افغانستان را در برابر پیشرفت سریع جهان ترسیم کرده‌است. تعصب نژادی و مذهبی نیز از جمله مواردی است که شهید را رنج می‌داد.

عمده ترین فعالیت شهید بلخی با وجود تدابیر شدید نظارتی حکومت، پی ریزی قیامی بود که در کنار ارتباط با مردم و ایراد خطبه‌ها، به صورت جلسات مخفی انجام می‌گردید. این قیام را علامه بلخی برای ماه حمل ۱۳۲۹ در نظر گرفته بود که به علت خیانت فردی، به انجام نرسید و باعث شد وی سا لها در حبس به سر برد.[۵][۶]

قیام ۱۳۲۹ و دستگیری[ویرایش]

پس از قیام ۱۳۲۹ از مجموع اعضای بلندپایه حزب ارشاد هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقود الاثر و تنی چند، همراه علامه بلخی در نوروز ۱۳۳۰ ش (دو روز پس از قیام ۱۳۲۹) دستگیر و راهی زندان شدند. آن‌ها حدود ۱۵ سال در زندان‌های دولت به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمد یوسف خان (۱۳۴۳) و به اصطلاح دوران بازگشت به دموکراسی فرا رسید.[۵]

علامه سید اسماعیل بلخی در کابل دو بار به حبس کشیده شد؛ نخست، چند ماه پس از ورود به کابل، در سال ۱۳۲۷ به مدت سه شب به دلیل دخالت در امور سیاسی که با ضمانت آقای میر علی اصغر شعاع، عضو برجستهٔ حزب ارشاد و رییس دائرةالمعارف افغانستان، با قید عدم دخالت در امور سیاسی، از زندان سه شبه خلاصی یافت. دومین حبس در اول سال ۱۳۲۹ به مدت چهارده سال و هفت ماه و یازده روز.

بلخی بزرگ، در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم ممنوع‌الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماسهایی داشت. وی در این مدت بالاترین بهره را از قرآن گرفت تا جایی که خود می‌گوید: ۱۷۰۰ مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می‌کردم؛ در حدی که هر بار می‌خواندم تفسیر نویی به دست می‌آوردم. آنگاه فهمیدم که «کلام الهی عین ذات او بی نهایت است.» همچنین ۷۵ هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی و... از آثار زندان وی است که برخی از آن اشعار در «دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده‌است.[۵][۷]

در سال ۱۳۴۳ با روی کار آمدن دولت محمّد یوسف و تصویب قانون اساسی جدید، علامه سید اسماعیل بلخی از زندان آزاد شد و فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود را با اولین منبر خود، یک ماه پس از آزادی، از سر گرفت. در این سال به دعوت جنرال سیّد میر احمد شاه خان گردیزی، برای رفع اختلافات میان اهل تشیع و تسنن شهر گردیز ولایت پکتیا به این منطقه سفر کرد.[۵][۸]

وی در سال ۱۳۴۴ سفرهایی به ولایت شمال، مزار شریف و زادگاهش بلخاب داشت و پس از آن به دعوت مردم هرات، به آن ولایت رفت. در سال ۱۳۴۵ برای رفع اختلاف میان اهل تسنن و اهل تشیع قندهار، علزم آن منطقه گردید. در سفرهایی که به سال ۱۳۴۶ به ایران، عراق و سوریه داشت، با استقبال حوزه‌های علمیه و علماء و مراجع مواجه گردید و با علمای شیعه و سنّی افغانی، مراجع و بزرگان دیدار نمود؛ در سفر به سوریه با امام موسی صدر (ره) رهبر شیعیان لبنان دیدار و مذاکره نمود؛ در عراق هیأت عزاداری و سینه زنی از افغانهای مقیم عراق و زایرین افغان در کربلا، تشکیل داد. همچنین در نجف اشرف، حسینیه و مدرسهٔ علمیهٔ امام سجاد علیه السلام را تأسیس کرد.[۵]

با ورود به حوزهٔ علمیهٔ قم در سال ۱۳۴۷، از طرف طلبه‌های افغان و علماء و مراجع حوزهٔ قم، استقبال گردید و در دار‌التّبلیغ سخنرانی نمود و با بزرگان حوزه دیدار کرد. پس از آن وارد حوزهٔ علمیهٔ مشهد شد و پس از استقبال علماء، طلاب افغان و خاوری‌ها، در مدرسهٔ علمیهٔ عبّاسقلی خان مشهد سخنرانی کرد.

پس از بازگشت به افغانستان، استقبال مردم موجب گردید دولت وقت نسبت به وی بد بین شود. پس از سفری که سید اسماعیل بلخی به هزاره جات داشت و حسینیه‌ای را در بهسود تأسیس کرد، به علت بیماری به کابل بازگشت و در شفاخانهٔ علی آباد کابل بستری شد و به صورت مشکوکی توسط عوامل دولتی، مسموم گردید و روز یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۴۷ به شهادت رسید.[۵][۸]

تشییع و تدفین[ویرایش]

استقبال پرشوری از مراسم تشییع جنازه او درکابل شد. یکی ازفضلای افغانستان آن صحنه راچنین گزارش کرده‌است: «آن جا شیعه و سنی، پشتون و تاجیک، هزاره وترکمن، سید و عامی، وزرا و وکلا، سناتورها، افسران، جوانان معارف، علما و فضلا و تمام گروه‌های مختلف به یاد علامه بلخی اشک ریختند. نه تنها شیعه وسنی که سیک‌ها نیز به دنبال جنازه ایشان اشک می‌ریختند و به سر و صورت خود می‌زدند. علما و رهبران همه اقوام و مذاهب موجود در کشور، سخنرانی کرده، بلخی را پیشوای خود می‌خواندند و در غم از دست دادن او حسرت می‌بردند.» علامه شهید سید اسماعیل بلخی، پس از تشییع جنازه، در دامنهٔ کوه افشار، نظرگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام، مدفون گردید.[۵]

کتاب‌ها[ویرایش]

  • «علامه شهید سید اسماعیل بلخی و اندیشه های او»، اثر استاد سعادتملوک تابش هروی
  • «دیوان علامه شهید سید اسماعیل بلخی»، سید حیدر علوی‌نژاد و سید محمود هاشمی، به اهتمام مرکز تحقیقات و مطالعات علامه شهید بلخی
  • «ستاره شب دیجور»، یادمان علامه سید اسماعیل بلخی، به قلم سید اسحاق شجاعی، انتشارات سوره مهر. این کتاب که شامل ۸ بخش و ۳ پیوست می‌باشد، به شرح حال و آثار مربوط به علامه شهید سید اسماعیل بلخی عالم، شاعر و مبارز مشهور افغانستان می‌پردازد.

پی‌نوشت‌ها[ویرایش]