چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ -
- 02 Mar 2016
22 جمادى الأولى 1437 آخرین به روز رسانی : ساعت ۱۸:۱۷ به وقت ایران
جنبش راه سبز - جرس
مادر مصطفی کریم بیگی، از جان باختگان عاشورای ٨٨: خونبهای بچه من آزادی ایران است
مادر مصطفی کریم بیگی، از جان باختگان عاشورای ٨٨: خونبهای بچه من آزادی ایران است

 جرس: مادر مصطفی کریم بیگی، از جان باختگان عاشورای ٨٨، ضمن شرح فعالیت های فرزندش در جریان اعتراضات سال گذشته و جزئیات شهادت تا خاکسپاریِ وی، از فشارها و تهدیدات وارده از سوی نهادهای امنیتی بر خانواده آنها جهت "عدم مصاحبه و اطلاع رسانی" خبر داد.

 
این مادر داغدیده طی گفتگویی با كانون حمایت ازخانواده جان باختگان و بازداشتی ها، همچنین اظهار داشت "بعد از شهادت مصطفی از من پرسیدند كه می خواهی دیه بچه ات را بگیری یا خیر؟ من هم این جواب رو داده بودم و شما این رو منعكس كنید كه دیه بچه من آزادی ایران است... آرزوی بچه من آزادی بود..."
 

متن کامل این مصاحبه که در تارنمای كانون حمایت ازخانواده جان باختگان و بازداشتی ها آمده، به شرح زیر است:


با سلام و تشكر از اینكه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید ,حالتان خوب است ؟
-
چه حالی، چه خوبی، می تونه خوب باشه با این استثماری كه ما شدیم، بچه های ما را با دست خالی توی خیابان گرفتند، زدند، كشتند، بخاطر یك اعتراض ساده بچه هایمان را با تیر زدند.


مصطفی متولد چه سالی بود؟

-او26 ساله بود,متولد 1اردیببشهت 62 بود. و6 دیماه ( عاشورای 88) شهید شد.او كار می كرد,در مغازه كار می كرد,دیپلم گرفته بود,ولی اگر باهاش صحبت می كردی,به اندازه یك لیسانس و فوق لیسانس سواد داشت,پاك و نجیب بود,همه اطرافیان این را میگفتند,از همه نظر پاك بود, باور كنید، نه اینكه او پسرم بود این را میگویم، خیر همه می گفتند.


 
می توانید كمی از خصوصیات اخلاقی و ویژگی های مصطفی برای ما بگویید؟
-
مصطفی بچه بسیار آرام و زحمتكشی بود و دوست داشت كه خودش خرجی خودش را در بیاورد و آدم مستقلی بود, از استقلال خودش خوشش می آمد,او كتاب خیلی دوست داشت,بچه بسیار پری بود,با اینكه ادامه نداد تحصیلاتش را اطلاعات عمومی اش خیلی كامل بود,هوش بسیار بالایی داشت,درسش خیلی خوب بود و با نمره های قبول میشد,او بسیار بچه خوبی بود,الان من میگویم فكر می كنید كه چون من مادرش هستم می گویم,اما همیشه میگفتم كه عاقبت به خیر بشوی,او رضایت پدر و مادرش برایش خیلی مهم بود,توی كار خیر كمك میكرد,به همه كمك میكرد,اگر در آمدی در میاورد حتماً به مستمندان كمك می كرد.برای مستمندان چیزی میگذاشت كنار,میگفت كه اگر هم كمك میكنی,به شكلی باشد كه گویا ماهیگیری به نفر یاد بدهی، نه اینكه به او ماهی بدهی,در حدی كه كسی عادت نكند به كار گدایی،نفرات را با این دیدگاه كمك میكرد،میگفت كه بایستی به كسی كه نیازمند هست كمك كرد، گدا زیاد نكنیم,باید كار ایجاد كنیم,اما متأسفانه اینها كاری میكنند كه گدا زیاد شود.مصطفی اهل تجملات زندگی نبود,آزادیخواه بود,به هیچ گروهی وابسته نبود,فقط آزادی ایران را میخواست.هدفش این بود,میگفت كه باید یكسری خون بریزد,تا این مملكت درست بشه,همه تظاهرات و اعتراضات را جلو دانشگاه میرفت و شركت میكرد،او به این راه معتقد بود كه بایستی مردم آزاد باشند،او به آزادی معتقد بود.


 
آیا او در این روز تصادفی در مراسم شركت كرده بود و به تظاهرات رفته بود؟
-
خیر اوائل شكل گیری اعتراضات همیشه میرفت,تاسوعا هم رفته بود,شب گفت فردا هم میروم,عاشورا هم خداحافظی كرده وصبح رفت,گفت مامان اگر من را گرفتند,كشتند,اصلاً سراغم نیایی,اگر دستم را ببرند,اگر هم هر شكنجه ای مرا بكنند,من دردم نمیاید,اما اگر تو بخواهی التماس بكنی و زانو بزنی در مقابل اینها اینها مرا درد میدهد،به همین دلیل نمیخواهم گریه تو را ببینم ,همشه این را میگفت كه اگر مرا گرفتند,دنبالم نیا،چون نمیخواهم مقابل اینها كوتاه بیایید كه من را آزاد كنند.او واقعاً به آزادی اعتقاد داشت.


می توانید نحوه شهادت مصطفی برای ما  بگویید ؟
-
ساعت 9.5-10 صبح رفت بیرون,ساعت 11 با اوصحبت كردم,گفت كه توی خیابان هستم و شلوغ است و بعد از آن دیگر نتوانستم با او صحبت كنم.ظهر عاشورا, یك تیر به پیشانی سمت چپ زده بودند توی خیابان, زیر پل كالج, در خیابان نوفل لشاتو,فقط یك تیر خورده بود مصطفی ، البته به پدرش در پزشكی قانونی نشانش داده بودند.پزشكی قانونی اول گفت كه مصطفی از پل افتاده بعد گفتند كه مصطفی را هُل داده اند ,بعد گفتند كه تیر خورده,ولی ما را بازی می دادند,مصطفی تیر خورده بود,بعد از13 -14 روز هم كه تیر خورده بود,برای خاكسپاری كه رفتیم از سر مصطفی هنوز خون می آمد,مگر می شود بعد از اینهمه روز هنوز خون بیاید,از سرش ,نفری كه رفته بود توی قبر تلقین بخونه,دستش پر خون شد و گریه كنان بیرون آمد.

 

جسد مصطفی راهم مأموران خودشان به بهشت زهرا آوردند,6 دیماه به درجه رفیع شهادت نائل شد ودر 21 دیماه خبر شهادتش را فهمیدیم و 23 دیماه هم ما مصطفی را به خاك سپردیم,قبل از آن بدنبالش می گشتیم,فكر میكردیم كه اوین است ..
فقط می خواهم كه صدای ماها را به همه برسانید,چون بچه ما فقط آزادی را میخواست.


شما چگونه از خبر شهادت مصطفی مطلع شدید ؟
-
من 15-16 روز از او خبری نداشتم,موبایلش خاموش بود,یا در دسترش نبود,بعد هم خاموش شد,یكبار از موبایل مصطفی زنگ زدند,ولی حرف نمی زدند,صدای مشخصی می آمد,فكر كردیم كه دراوین است,پدر و خواهرش رفتند,اوین, ببینیم كه آیا اوین هست یا نه؟ اما هیچی نمی گفتند,تا اینكه از طریق دیگه ای گفتم اقدام كنم، رفتم گفتم بچه ام گم شده و از اینطریق رفتم سراغ او را بگیرم.بالاخره وقتی رفتم بدنبال گم شده دنبالش بگردم,همه جا مأموران هم خیلی بد با من برخورد كردند, یكی از مأموران به من میگفت خانم برو,برو بچه ات را توی جوی پیدایش كن! الان دراز كشیده توی جویها ! ,من خیلی ناراحت شدم، گفتم كه شما بچه من را دیدی؟,كه الان میگویی اون توی جویه,او نازك تر از گل بود ... تا اینكه عكسش را نشون دادم رفتم اداره آگاهی تا اینكه مرا بردند سر اجساد مجهول الهویه,كه بروم جسد بچه مو پیدا كنم,رفتم بچه مو پیدا كردم.( گریه و شیون مادر...)
بعد از 15 ,16 روز پسرم را در سرد خانه پزشكی قانونی خلاصه پیدا كردم,حالا هم دو بار است كه دخترم را تهدید كرده اند,نمی دونند كه بچه من بخاطر آزادی جونش را داد و من و خانواده ام در این راه كشته می شویم,اگر هم بشه,بچه ام,دخترم و خودم را هم بكشند,من دیگه نمیخواهم این زندگی رو,دخترم را هم تهدید كردند كه پیدایت می كنیم,ایمیل برایش می اید و اینكه پیدایت می كنم و پدرت را در می آوریم, چندین بار تا كنون او را تهدید كرده اند، او هم می گوید كه من هم مانند برادرم مرا بكشند، ساكت نمی نشیم. ما البته عقب نمی نشنیم, جون پسرم را گرفته اند، من هم كه نمی ایم خاموش باشم.


 خانم بیگی هر جوانی آرزوهایی دارد آیا مصطفی از آرزوهای  خود برای شما گفته بود ؟
-
اگربگویم ,شاید فكر كنید كه من اغراق میكنیم,او هیچ آرزویی نداشت,فقط آزادی ایران را آرزو میكرد,او به هیچ گروهی وابسته نبود فقط ازادی خواه بود.فقط آزادی خواه بود،امید و آرزویش آزادی مردم ایران بود.

 

اگر خاطره ای از مصطفی دارید بفرمایید.
-.لحظه لحظه های بودنم با مصطفی برای من خاطره است,چون او پسری نبود كه كوچكترین ناراحتی در دل من یا پدر و یاخواهرش بگذاره,به همین دلیل خواهرش چندین بار كه تهدیدش كرده اند,اما بااین حال می گوید كه همین طور كه برادرم رفت,من هم می روم,لحظه های زندگی با مصطفی برای ما همیشه خاطره بوده و به همین دلیل هم خواهرش همین را می گوید,هیچ بدی از مصطفی ندیدم,همه لحظاتش خوب بود,خدا شاهده من كوچكترین ناراحتی از مصطفی نداشتم, با همه ما راه می آمد,با من با خواهرش با پدرش,همیشه برای اینكه ما را بخندونه ما را شاد نگهداره ,هیچ وقت نمی خواست ما ناراحت بشویم,از علائق خودش می زد كه با ما باشه,حتی راضی بود با دوستاش بیرون نره و با ما باشه و ما را شاد كنه.

 

 خانم كریم بیگی در آخر اگر كلام نگفته ای دارید ازشما خواهش میكنیم كه بگویید .
-
دلم میخواهد كه پیغام مرا به همه بدهید,پیغام من به تمام مادران شهدا,مادران مجروحین,مادران زندانیان,ما باید همدیگر را بشناسیم,باید همدیگر را پیدا كنیم وهمبستگی ایجاد كنیم و یك دیوار نفوذ ناپذیر ایجاد كنیم,برای اینكه ما همدیگر را می فهمیم,اگر این دیوار را درست كنیم,اینها بیشتر از ما میترسند تا اینكه تك به تك باشیم,این پیغام مرا بدهید,الان خیلی خانواده ها هستند ,بچه هاشون را كشته اند,میترسد بگوید كه بچه ام را كشته اند,میگوید كه خانم حرف نزن!,ترس دارند،میگویم كه چرا حرف نزنیم و دادخواهی نكنیم. بچه ما را كشته اند! چرا نباید حرف نزنیم... هیچ فرقی نمی كند,می گویم كه این كه زندگی نیست,این نكبت است, من مرگ با عزت را میخواهم, پسرم هم همین را می خواست,او را چندین بار زده بودند,گرفته بودند,باتون خورده بود,پسر من ترسو نبود,شجاع بود,روی پشت بام هم می رفت و همه را تشویق به ایستادگی و آزادیخواهی می كرد,همه او را می شناختند.


من فقط یك مصطفی از دست نداده ام,من مصطفی ها از دست داده ام,همه جوانان بچه های من هستند,مصطفی من ایرانی بود و به ایرانی بودنش افتخار می كرد و برای ایران و بخاطر آزادی كشته شد,او به هیچ گروهی وابستگی نداشت,از شما خواهش میكنم كه پیغام مرا به مادران عزا دار و به مادرانی كه مجروح دارند و به مادران زندانی ها بگویید كه ما بایستی همدیگر را پیدا كنیم و همان دیوار نفوذ ناپذیر را ایجاد كنیم. ما كه نمی توانیم همدیگر را پیدا كنیم,مگر اینكه از طریق شما پیدا كنیم و همدیگر را اینطوری میتوانیم پیام فرزندان شهیدمان را برسانیم.

 

بعد از شهادت مصطفی از من پرسیدند كه میخواهی دیه بچه ات را بگیری یا خیر؟ من هم این جواب رو داده بودم و شما این رو منعكس كنید كه دیه بچه من آزادی ایران است

 

یكی از علائق مصطفی این بود كه من و خانواده اش دنباله رو راهش باشیم,ما هم تا جون داریم و خون در بدن من هست,حتی اگر جون منو بگیرند,جون دخترمو بیگیرند,جون پدرشو بگیرند,تا جون داریم ما هستیم.من میگویم كه همه مادران هستند,همه مادرانی كه بچه هایشان را از دست داده اند هستند,ما نمیترسیم از هیچی,میخواهند دست منو ببرند,میخواهند قلب منو از سینه ام در بیارن بیرون,ولی من راه مصطفی را ادامه میدهم.

 

مصطفی روز مبعث بدنیا آمد,تولدش را دو روز میگرفتم,هم 21 اردیبهشت هم روز مبعث ,چون روز مبعث بدنیا آمد,اسمش را مصطفی گذاشتم,مصطفی یعنی برگزیده,خدا هم برگزیده های خود ش را می برد .تاریخ مرگش هم دو روزه هم روز عاشورا هم ششم دیماه ,یعنی دو روز به دنیا آمد و دو روز هم رفت. ببخشید اگر زیاد حرف زدم, داغ دلمون زیاده....


باتشكر از شما بخاطر وقتی كه دراختیار ما قرار دادید.
-
من ممنون هستم كه شما وقتتون را به ما دادید و یاد ما میكنید,من این را به جرأت میگویم كه آرزوی بچه من آزادی است,آزادی ایران و آزادی زندانیان كه آنان را از پارسال تا حالا زندون كردند.هستند مادرانی كه 11 سال است دنبال بجه هایشان هستند,بچه هایشان كجاست,خون بچه من برای آزادی ایرانه و من به همه هم گفته ام كه دیه بچه من آزادی همه است.

 

گفتنی است طی روزهای اخیر، مأموران وزارت اطلاعات، خانواده مصطفی كریم بیگی و بطور خاص خواهر مصطفی را چندین مرتبه با تماس به تلفن همراه وی، مورد تهدید جدی قرار داده و از وی خواسته اند كه فعالیتی در رابطه با شهادت برادرش نداشته باشد و سكوت كند.

 
ارسال به :