محمدحسین سیفی زاده، هنرمند کردزبان، خواننده پیشکسوت و مدرس آواز، به بیان ناگفته هایی درباره سبک کار هنری استاد زنده یاد بهمن علاءالدین پرداخت.
به گزارش آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز) به نقل از وبسایت رسمی بهمن علاءالدین، متن گفتگو به این شرح است:
اشاره: آقای محمد حسین سیفی زاده به سال ۱۳۳۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. از سن هفده سالگی با حضور در کلاس درس استاد مهرتاش فراگیری آواز را شروع کرد و با اشتیاق آنرا پی گرفت. بعد از گذراندن دوره ی سربازی، به خوزستان رفت و سالهایی را در اهواز با گروه های موسیقی اداره رادیو و فرهنگ و هنر استان و همچنین تلویزیون نفت ملی آبادان همکاری داشت. سپس به تهران بازگشت و یادگیری و فعالیت موسیقیایی خود را از سر گرفت. او علاوه بر اینکه در محضر استادان محمود کریمی و محمدرضا شجریان مشقِ آواز کرده است، طی ادوار گذشته بجز تدریس به علاقمندان، چند تولید رادیویی و آزاد داشته و کنسرتهایی را نیز در داخل و خارج از ایران به صحنه برده است. و البته بسیار کارها که نکرده است. در حال حاضر به تحقیق مشغول است. و زیاد در میانه ی میدان، رخ نمی نماید. می سراید و می نویسد. و خود را از آسیب روزگار دور نگه می دارد. ماحصل تجربیات او، دیدگاه ها و نظراتی است که برای جوانان پویا و تازه کار موسیقی می تواند مفید باشد.
سوال: آقای سیفی زاده اگر ممکن است لطفاً چگونگی آشنائیتان با آقای بهمن علاءالدین را توضیح دهید؟
سیفی زاده: اوائل سال ۵۲ بود که از سربازی برگشته بودم. آن زمان پدرم از کرمانشاه به اهواز منتقل شده بود و من مألاً به اهواز رفتم. یک روز برای تست صدا به رادیو اهواز مراجعه کردم. در آنجا آقایان بهمن علاءالدین، سیروس احمدی فر، عبدالعلی خسروی، رسول ایزدیار نوازنده و استاد منصور قنادپور (نوازنده و آهنگ ساز و سرپرست گروه موسیقی رادیو) حضور داشتند. در آن موقع چند سالی بود که آقای علاءالدین خواندن در رادیو را آغاز کرده و سابقه داشتند. پس از خواندن من، استاد علاءالدین اولین کسی بود که اظهار نظر کرده و خواندنم را تائید کردند و در پی ایشان بقیه نیز. (در نتیجه من پذیرفته شدم).
پس از سه یا چهار ماهی که از این آشنایی گذشته بود، روزی برای ضبط تصنیفی به رادیو رفته بودم، پس از انجام کار، ایشان پیشنهاد کردند با هم از اداره ی رادیو خارج شویم. بین راه در اتومبیل از من خواستند تا رسیدن به مقصد آواز بخوانیم. در حین خواندن من، او منقلب شد و اظهار داشت صدای من بسیار اثرگذار است، البته حتماً اغراق می فرمودند!! و از آن تاریخ مُراوداتمان در حدّ برادری تحکیم پیدا کرد.
سوال: شما از دوستان قدیمی و نزدیک آقای علاءالدین بودید . کمی از روحیاتشان برایمان بگوئید؟
سیفی زاده: بهمن دلی عاشق داشت و به آنچه عشق می ورزید خالصانه بود. اعتقادات و اصولش را هرگز زیر پا نمی گذاشت. او مثل ریگ تهِ رودخانه دستخوش انقلابات ظاهری نمی شد و سیلابها قادر به غلتاندن او نبودند. در مبانی زندگی و هنر و فرهنگ چون کوه استوار بود. با آنکه از او می خواستند مناسبتی بخواند، هیچگاه نپذیرفت.
به ایلیاتی بودن موسیقی اش پایبند بود. غالباً مردم، حرمت لباس محلی را نگه نمی داشتند و جا افتاده بود که این نوع لباس عوامانه است. در رادیو و تلویزیون و برخی محافل برای اینکه کسی را ساده لوح جلوه دهند، برایش لهجه ای خاص در نظر می گرفتند، لباس محلی می پوشاندند و بهمن به این قوم ستیزی معترض بود. متاسفانه این درک وجود نداشت و شاید هنوز، که شخصی با همان فرهنگ و لباس و زبان می تواند معنویات خویش را با بهترین شکل به خدمت جامعه بگیرد. برای آنکه حرمت لباس بختیاری و فرهنگ غنی آن محفوظ بماند، ایشان در کنسرتها و جلوی دوربین هرگز لباس محلی به تن نکردند و با عزمی راسخ، فرهنگ و زبان و موسیقی بختیاری را اشاعه دادند.
سوال: برداشت شما از فعالیتهای آقای علاءالدین در آن سالها چه بود.
سیفی زاده: صدای بهمن خیلی خاص بود و خالص. او با درک درست وارد میدان شده بود و هر کاری که می کرد باید همان می شد و جایگزین نداشت. شیوه ی او تکرار شدنی هم نیست.
سوال: با توجه به اینکه زنده یاد علاءالدین از نقش مهم شما در آلبوم مال کنون صحبت کرده، در اینجا اگر چیزی اضافه تر برای گفتن هست، برای ما بگوئید.
سیفی زاده: چون من به تهران نقل مکان کرده بودم و سابقه کار مشترک در زمینه موسیقی محلی با هنرمند فقید استاد عطا جنگوک را داشتم، باب آشنایی بهمن را با او باز کردم. با موافقت بهمن مجموعه ای از تصنیف های ایشان را برای کاری نود دقیقه ای به مرحوم جنگوک سپردیم. در این میان من نقش واسطه آنها را داشتم. به دلیل اینکه بهمن ساکن اهواز بود و من از نظرات و روحیات او با خبر بودم، بر اقداماتی که توسط عطاخان انجام می شد، نظارت داشتم تا به پایان برسد.
سوال: چه مدت طول کشید تا مال کنون آماده انتشار شود؟
سیفی زاده: قریب سه سال. گاهی نظرات بهمن و عطا متفاوت بود و من نظرات دو طرف را با جرح و تعدیل به هم نزدیک می کردم تا کار سرانجام بگیرد. آقای جنگوک برای غنا بخشیدن بیشتر به کار، سفری به چهارمحال بختیاری کرده و ملاقاتی با مرحوم آقای زکی پور که نوازنده ی زبردست کرنا بود، داشت و موتیف هایی را ضبط کرده و با خود به تهران آورد و در کار لحاظ کرد.
سوال: زحمات شما و زنده یادان علاءالدین و جنگوک بیهوده نبود. چرا که بعد از گذشت بیست و اندی سال، هنوز "مال کنون" جزو سه آلبوم پر فروش موسیقی نواحی ایران است.
سیفی زاده: خدا را شکر، بله. هنوز "مال کنون" روی پیشخوان مراکز فروش محصولات فرهنگی است. جالب این است که آلبوم را به قیمتی ناچیز از استاد جنگوک خریدند و پخش کردند. آقای فاروق (آقای سیقی زاده نام کامل ایشان را به خاطر نیاوردند) مدیر شرکت گل نوا که دفترش در اصفهان بود، آلبوم را منتشر کرد. سه ماه پس از انتشار، فاروق می گفت در محل کارش قفسه ای دارد که ده هزار کاست در آن جا می شود. از شب تا صبح نوار تکثیر می کنند و قفسه ها پر می شود و فردا تا نیم روز، یک کاست باقی نمی ماند! و این اتفاق تا مدتها تکرار می شده است. او از اینهمه استقبال شوکه شده بود و می گفت برای پخش به بازار نمی رسید.
سوال: این استقبال به چه دلیل بود؟
سیفی زاده: عامل اصلی تمایز "مال کنون" با سایر آثار، در یکدل بودن اعضای گروه بود. چون هیچ یک از آنها برای پول و شهرت کار نکردند و همه عاشقانه ساز زدند و "بهمن" هم با عشق خواند.
سوال: از "مال کنون" خاطره ی خاصی دارید؟
سیفی زاده: برای ضبط وُکالها، "بهمن" عزیز به تهران آمد و ظرف دو روز همه ی آهنگها و آوازها را خواند. بد نیست بدانیم که آقای جنگوک یک کار نود دقیقه ای تدارک کرده بود ولی ناشر گفت "کاست ۹۰ دقیقه ای به دلیل طول زیاد و نازک بودن نوار، به مرور از بین می رود. بنابراین آقایان توافق کردند سی دقیقه از کار را برای آلبوم بعدی کنار بگذارند. نتیجتاً از دل "مال کنون"، آلبوم "هی جار" متولد شد.
روز آخر وقتی کار آماده شد، رفتیم استودیو "بل" و "بهمن" خیلی از کار راضی بود. همانجا یک شعر گفت که اسم تمام نوازندگان – جنگوک، آذرسینا، شناسا، بهروزی نیا، مرتضی اعیان، افشار نیا را در آن آورده بود. اشاره ای به نام من و آقای حقیقی صدابردار هم کرده بود. از آن شعر اطلاعی در دست ندارم.
سوال: آیا شما از انتخاب اسم "مسعود بختیاری" باخبر بودید؟ دلیل این انتخاب چه بود؟
سیفی زاده: وقتی کار تمام شد، اسم دست اندرکاران آن برای ارائه به وزارت فرهنگ و ارشاد فهرست شد و طبعاً اسم "بهمن" هم در آن لیست بود. به بهمن گفتم اسامی را برای اخذ مجوز به ارشاد فرستاده اند. گفت: «اسم مرا هم دادید؟» گفتم بله. گفت «اسم مرا ننویسید».
اصلاً دوست نداشت اسم و عکسش روی آلبوم باشد. بالاخره راضی نشد و تلاشهای من هم موثر نیفتاد. عطاخان گفت اگر اسمی روی آلبوم نباشد ارشاد ایراد می گیرد. کارِ طراحی روی جلد انجام شده بود و به لیتوگرافی فرستاده شده بود. در آنجا مرحوم جنگوک از جمله ی «موسیقی بختیاری» کلمه ی "بختیاری" و از اسم «مسعود شناسا»، نام "مسعود" را انتخاب کرد، در نهایت "مسعود بختیاری" بدست آمد. بعد از اتمام همه ی کارها، این موضوع را عطاخان به من گفت و من خبر نداشتم.
سوال: آیا مرحوم علاالدین از انتخاب این اسم راضی بود؟ چرا نمی خواست با نام خودش بخواند؟
سیفی زاده: نه او از اسم "مسعود بختیاری" خوشش نیامد و در کل دوست نداشت روی آلبوم باشد. شاید به خاطر شرایط روزگار و یا موقعیت شغلی اش دوست نداشت کسی او را بشناسد. ضمناً می دانم علاقمند بود وقتی در خیابان راه می رود، کسی او را با انگشت نشان ندهد.
سوال: چه تفاوت هایی بین زنده یاد علاالدین با سایر خوانندگان موسیقی نواحی می بینید؟
سیفی زاده: استاد بهمن علاءالدین آگاهانه و از روی شناخت دقیق قدم در راه گذاشته بود. منظور این نیست که دیگران خدای ناکرده نا آگاهند. بگذارید توضیحی بدهم. توشمالها اغلب در فضای باز و در دشت و دَمَن ساز می زنند. گاهی باد و یا نسیمی در محیط می وزد و شاید در یک طرف جمعیتی ایستاده باشند و طرف دیگر کوه باشد. تمام این عوامل روی نحوه ی شنیده شدن صدای ساز تاثیر می گذارد. خود سرناچی هم هنگام نوازندگی راه می رود و سرش را می چرخاند. پس شنونده با اختلاف لحن ساز را می شنود و این در طبیعتِ ساز سرنا و کرنا است. "بهمن"، لحن سرنا و کرنا را در حافظه ی صوتی خود داشت و اتفاقاً خودش هم این موضوع را می دانست. من فکر می کنم هیچ خواننده ی لُر یا کُردی نیست که به اندازه ی "بهمن" این ویژگی را درک کرده باشد (مخصوصاً حالا) و این تفاوت اصلی "بهمن" با سایر خوانندگان است.
در آلبوم اخیری که از ایشان تهیه شده، تصنیفی هست بنام "ابوالقاسم خان" یا همان "مر جنگه" که ایشان تمام پیچ و خم های صدای کرنا را در آواز شان آورده اند و در خیلی جاها انگار کرناست.
سوال: در اینجا صحبت از آلبوم اخیرشان کردید. می خواستم بگویم بیش از بیست و پنج سال گذشت و این بار شما با خانواده ی علاالدین برای انتشار آخرین اثر زنده یاد "بهمن" همکاری داشته اید. لطفاً در این رابطه توضیح دهید.
سیفی زاده: این کار به پیشنهاد و نظارت اینجانب و زحمات بسیار زیاد ارژنگ عزیز (ارژنگ سیفی زاده) به نتیجه رسیده است. کارهای مربوط به ضبط، مجوز و طرح روی جلد آن هم انجام شده و کار آماده ی انتشار است ولی به دلیل اینکه هنوز با ناشر خاصی به توافق نرسیده ایم، کار مسکوت مانده است.
سوال: لطفاً در مورد آلبوم منتشرنشده "ویر" و کارهایی که روی آن انجام شده، بیشتر توضیح بدهید؟
سیفی زاده: درمدت هفت ماه و طی تقریباً ۱۶۰ ساعت روی صدای "بهمن" عزیز که از کاست های باقیمانده برداشته شده، کار شد. حتی ارژنگ برای بازسازی و رونق بخشیدن و قابل استفاده شدن صدای او، قصد سفر به ارمنستان یا اکراین را داشت. مدام از این استودیو به آن استودیو می رفتیم تا بتوانیم بهترین نتیجه را بگیریم. صدا را از سازها جدا کردیم. از صفر شروع کردیم. ارژنگ خیلی زحمت کشید و در نهایت آقای عسگری، که در صدابرداری از شخصیتهای با سابقه هستند، بسیار کمک کردند و کار را پیش بردند. همچنین ارژنگ جان در آوازی با تار همراهی کرد و قطعه موسیقی ای اجرا کرد که نامش را "بازفت" گذشت و در آن با مُدگردی الحانِ متفاوت را در کنار هم قرار داد تا به خورد هم بروند.
سوال: اسم کاشت "ویر" از کجا آمد؟
سیفی زاده: در این مورد با آقای دکتر اردشیر صالح پور که خیلی زحمت کشیدند و با ما همراهی کردند، مشورت شد. ابتدا قرار بود نام آلبوم "بچه های مال" که یکی از قطعات است، باشد. ولی به دلیل اینکه ممکن بود تلفظ درست آن برای کسانی که با این گویش آشنایی ندارند مشکل باشد، تصمیم گرفته شد نام دیگری انتخاب شود. من اسم "ویر بُون" به معنی یادمان را پیشنهاد کردم. آقای دکتر صالح پور که استاد صاحب نظری است فرمودند این عبارت گرچه زیباست ولی مصطلح نیست. در نتیجه همان لفظ «ویر» به معنی (یاد) گزینش شد.
سوال: آیا در این آلبوم اتفاق و یا تغییر خاصی نسبت به بقیه ی آثار بهمن مشاهده می شود؟
سیفی زاده: بهمن خیلی دوست داشت آوازی با ارکستر زهی و یا مجلسی اجرا کند و هرگز این اتفاق نیفتاد چون اغلب کسانی که با او کار می کردند یا سر رشته نداشتند و یا آسان طلب بودند و می خواستند زود نتیجه بگیرند. خوشبختانه در این آلبوم ارژنگ جان، قطعه ای از ایشان را برای ارکستر زهی تنظیم کرد.
سوال: در سال ۱۳۵۹ شما و آقای محمد موسوی و زنده یاد "بهمن"، کاستی را ضبط کردید. کمی در مورد آن بگوئید؟
سیفی زاده: بله. یادم هست شبی من و "بهمن" درمنزل استاد محمد موسوی دعوت بودیم. آوازی را بهمن عزیز خواند که آنرا «گاگریو» نام گذاشت. بعد از شام هم چند دوبیتی خواند و به مدت ۶۰ دقیقه آواز فراهم شد. در آنجا من هم تنبک زده ام. متاسفانه بعداً به دلیل کم لطفی دوستان، این نوار با نام "گاگریو" به بازار عرضه شد.
سوال: یکی از دغدغه های خانواده ی علاالدین، اشعار و دستنوشته ها و موسیقی های بجا مانده از استاد است. به نظر شما با این آثار چه باید کرد؟
سیفی زاده: این آثار باید جمع آوری شود. می توان اشعار را در قالب کتابی منتشر کرد. همچنین می توان ملودی ها را آماده کرد و خواننده ی خوش صدایی را یافت که آنها را بخواند، البته به سبک و سیاق و نام او. یقیناً باید گروهی از افراد دلسوز و مطلع بر آن نظارت کنند تا خدشه ای به کارنامه هنری آن مرد بزرگ وارد نشود.
سوال: بعنوان آخرین سوال اگر خاطره ای از ایشان دارید، برایمان بگوئید؟
سیفی زاده: خاطرات و قصه ها زیاد است. یادم می آید در سال ۵۴ شبی "بهمن" تا دیروقت در منزل ما بود. وقتی به خانه بازگشت، متوجه شده بود که حال "آمنه" (خواهر بزرگ ایشان) نامساعد است و دارویی را که مصرف
می کرده تمام شده و در آن سالها فقط یک یا دو داروخانه ی شبانه روزی در شهر اهواز بود. تردد شبانه ی تاکسی ها هم خیلی کم بود.
"بهمن" عزیز آنشب تا سحر پیاده در خیابانها زیر بارش باران به دنبال آن دارو بود و البته دارو را یافته بود و در طی آن ساعات، شعر و آهنگی را مهیا کرده بود که بعدها به نام "تنهایی" در رادیو اهواز ضبط و پخش شد. آن کار بسیار دلنشین بود و استقبال بی نظیری از آن شد. تقریباً همه آن را زمزمه می کردند. سیل نامه ها به او سرازیر شده بود. خوشبختانه این تصنیف در مجموعه ی "مال کنون" دوباره اجرا شده است.
سوال: شما کدام آلبوم "بهمن" را بیشتر دوست دارید؟
سیفی زاده: "مال کنون".
استاد محمدحسین سیفی زاده، در پایان گفتگو، یکی از سروده های خود را که به تاریخ ۲۷/۰۷/۱۳۸۷ و در سوگ بهمن علاءالدین سروده اند، برایمان خواندند:
نیستی بهمن و جاریست زمان بعد از تو
سال بیتاب تر از آبِ روان بعد از تو
ابلقِ روز شب از هم بگریزند هنوز
ولی آسیمه و بگسسته عنان بعد از تو
روی در منزل مقصود نهادی به شتاب
دل ندارد سر و برگِ دگران بعد از تو
ستم دهر به اهل خرد امروزی نیست
باز، فرهاد کُشی رسم جهان بعد از تو
رفتی از دست نجیبانه و آسان نبود
یافتن همچو توئی سوخته جان بعد از تو
شهسوارا ! ننشستست غبارت ز قفا
چون تویی کاش برون آید از آن بعد از تو
کاوه ی عشق، درفش هنر از دست بهشت
تا کِه ؟ برداردش اینک ز میان بعد از تو
چشم دارم نگذارند مِهین مردم ایل
«چار و هفت لنگ» بیفتد ز قِران بعد از تو
در گذرگاه هنر جمله ی آثار خوشت
رهروان راست یقین سنگ نشان بعد از تو
محرمی نیست که تقریر کنم شرح غمت
غلطم ! به که نیاید به زبان بعد از تو
بی حبیب ارج ندارد نِعَم هر دو جهان
نی عجب فاخته شد جامه دران بعد از تو
گفتگو: فرهاد جمالی