حکومت
این مقاله بخشی از سلسله مقالههای سیاسی است. |
شیوههای حکومت |
---|
ساختار قدرت |
منبع قدرت |
درگاه سیاست |
حکومت نظامی است که تحت آن یک کشور یا یک اجتماع اداره میشوند.[۱] حکومت ابزاری است که به وسیله آن سیاستهای دولت مورد اعمال واقع میشوند و همین طور این نهاد خود سیاست گذار و تعیین کننده راهبردهای پیش روی کشور است. نوع حکومت و شکلی که کشور با آن اداره میشود، به نظامهای سیاسی مختلف و نهادها و ابزارهایی بستگی دارد که مورد استفاده ایشان قرار میگیرد. این نهاد معمولاً از سه بخش یا قوه تشکیل میشود: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه.
تمام کشورها با حکومتهایی که از پی هم میآیند، اداره میشوند.[۲] هر حکومتی که جایگزین حکومت دیگر میشود متشکل از بدنهای از افراد است که تصمیمات سیاسی را اتخاذ کرده و بر اجرای آنها نظارت دارند. کارکرد ایشان این است که قوانین را ایجاد کرده و آنها را عملی سازند و در مواقع اختلافات و درگیریها میان طرفین دعوا داوری کنند. در بعضی از جوامع، این حکومتها به گونهای ابدی یا موروثی کنترل امور را در دست دارند. در دیگر جوامع، مانند دموکراسیها، نقشهای سیاسی در جای خود باقی میمانند اما جا به جایی در میان افرادی است که در این نقشها و موقعیتها قرار میگیرند.[۳]
حکومت به هر شکلی که وجود داشته باشد بر تمام فعالیتهای شهروندان به طرق بسیار مهمی تاثیر گذار است. به همین دلیل، دانشمندان علم سیاست عموماً بحث میکنند که حکومت نباید به تنهایی مورد مطالعه قرار بگیرد، بلکه این مطالعه باید به همراه مطالعه انسان شناسی، اقتصاد، تاریخ، فلسفه، علم و جامعه شناسی باشد.
محتویات
- ۱ علم سیاست
- ۲ انواع حکومت با توجه به ویژگیهای مرتبط
- ۲.۱ دسته بندی بر اساس این که تصمیم سازی در چه نهادی انجام میپذیرد
- ۲.۲ تقسیم بندی بر اساس این که چه کسی افراد در قدرت را انتخاب میکند
- ۲.۳ دسته بندی بر اساس این که قدرت در ساختار چگونه توزیع میشود
- ۳ اشکال حکومت با توجه به دیگر ویژگیها
- ۴ نقشهها
- ۵ پانویس
علم سیاست[ویرایش]
واژه شناسی[ویرایش]
واژه حکومت از ریشه عربی حکم میآید که به معنی قضاوت کردن و دستور دادن و داوری کردن و همینطور جلوگیری کردن و دهنه زدن به اسب است. این واژه با واژه حکمت به معنی دانایی نیز همریشه است.[۴]
حکومت در زبان انگلیسی Government نامیده میشود. این واژه ریشه در سالیان دور دارد و در انگلستان قرون وسطی، فرانسه باستان و یونان باستان رواج داشته است. ریشه این ,hCi به کلمه یونانی آن باز میگردد و از انشقاق چند کلمه مجزا تشکیل شده است.[۵] در بریتانیا (و بسیاری از دیگر کشورهای جهان که از نظام سیاسی این کشور تاثیر پذیرفتهاند)، این واژه به شاخه اجرایی و قوه مجریه دولت نیز به طور خاص اطلاق میشود،[۶] این مفهوم بریتانیایی از Government معادل اما مفهوم آمریکایی Administration است که در امریکا به قوه مجریه آن اشاره دارد. در امریکا واژه Government به نظامی گسترده تر نظر دارد که تحت آن کشور مورد سازماندهی و اداره قرار میگیرد.[۷]
طبقه بندی حکومت[ویرایش]
در علم سیاست، مدتها هدف اندیشمندان این بوده است که بتوانند سیاست را طبقه بندی و تیپ شناسی کنند، چرا که این دسته بندی نظامهای سیاسی تاکنون به گونهای واضح و صریح صورت نگرفته است.[۸] این امر به ویژه در رشتههای سیاست تطبیقی و روابط بینالملل در علم سیاست اهمیت بسیار مییابد.
در بدایت امر، معرفی نوعی از حکومت به نظر آسان میرسد، چرا که تمام انواع حکومتها شکلهایی رسمی دارند. ایالات متحده یک جمهوری فدرال است، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی سابق یک جمهوری سوسیالیستی بود. با این وجود تعریف و معرفی کردن نظامهای سیاسی با بررسی یک نمونه آنها نمیتواند علمی تلقی شود و آن گونه که کوپستین و لیچباخ بحث میکنند این تعاریف میتوانند غلط انداز باشند.[۹] برای مثال، انتخاباتها یک شاخصه اصلی در تعریف دموکراسیها هستند، اما در عمل انتخاباتهایی که در اتحاد جماهیر شوروی سابق برگزار میشدند آزادانه و منصفانه نبودند و در یک حکومت تک حزبی انجام مییافتند. بنابر این طبق بسیاری از طبقه بندیهای علم سیاست نمیتوان آن نظام را دموکراتیک در نظر گرفت.
پیچیدگی دیگر، این است که تعداد بسیاری از نظامهای سیاسی از جنبشهای اجتماعی-اقتصادی نشات گرفتهاند و وقتی این جنبشها به قدرت رسیدهاند و حکومت را در دست گرفتهاند، احزاب مشارکت جسته در آن جنبشها، خود را با توجه به نام آن جنبش نام گذاری کردهاند؛ و بسیاری از اینها شاید از نظر ایدئولوژی سیاسی نظراتی یکسان یا مشابه داشته باشند. تجربهای که این جنبشها بعد از رسیدن به قدرت از خود به جای گذاشتهاند و اصرار شدید آنها برای تشکیل یک حکومت منحصربهفرد، میتواند باعث این شود که ایشان خودشان را گونهای خاص و جدید از حکومت در نظر بگیرند.
یک پیچیدگی مهم تر در این زمینه این است که اجماعی عمومی بر سر واژهها و نهادهای به کار گرفته در حکومتها و کشورهای متفاوت وجود ندارد و البته این به خاطر طبیعت خود سیاست در دوران مدرن است. برای مثال: معنای محافظهکاری در ایالات متحده اشتراک کمی با معنای این واژه در نقاط دیگر دنیا دارد. همان طور که ریبوفو (۲۰۱۱) نیز اشاره میکند: آنچه که امریکاییان امروزه آن را محافظهکاری مینامند در اکثر دنیا لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم نامیده میشود.[۱۰] از دهه ۱۹۵۰ محافظهکاری در ایالت متحده ارتباطی شدید و تنگاتنگ با حزب جمهوری خواه این کشور دارد. با این وجود در دوران تبعیض نژادی بسیاری از ایالتهای دموکرات جنوبی خود را محافظه کار میدانستند و نقشی کلیدی را در ائتلاف محافظه کاران که کنگره را در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۶۳ اداره میکرد، بازی کردند.[۱۱]
تمام کشورها در دنیا توسط نظامی حکومتی اداره میشوند که حداقل دو تا (یا بیشتر) از ویژگیهای زیر را داشته باشد، برای مثال ایالات متحده یک جامعه تمام عیار سرمایه داری نیست، چرا که حکومت این کشور در واقع فراهم کننده خدمات اجتماعی برای شهروندانش نیز میباشد. به علاوه نظر یک فرد درباره نوع حکومت ممکن است با نظر دیگری درباره نوع همان حکومت متفاوت باشد، برای مثال برخی ممکن است معتقد باشند که ایالات متحده حکومت اغنیا است تا این که یک دموکراسی باشد، چرا که توسط ثروت مندان اداره میشود.[۱۲] همیشه و در هر حکومتی مواردی خاکستری است و همه چیز را نمیتوان سیاه یا سفید در نظر گرفت. حتا در کشورهایی که از همه بیشتر لیبرال دموکراسی هستند ممکن است بعضی از فعالیتهای سیاسی محدود شده باشند و حتا در ستمگرین دیکتاتوریها نیز نیاز به جلب حمایت گسترده وجود دارد، بنابراین بسیار سخت است که تمام حکومتها را در طبقههایی مضیق و محدود دسته بندی کنیم.
اشکال منطقی حکومت[ویرایش]
فیلسوف کلاسیک یونان، افلاطون درباره پنج شکل نظامهای سیاسی بحث میکند. این پنج شکل، اشراف سالاری (آریستوکراسی)، مالک سالاری (تیموکراسی)، شایسته سالاری (اولیگارشی)، مردم سالاری (دموکراسی) و استبداد میباشند. افلاطون هر شخصی را به یکی از این نظامها وصل میکند تا بتواند منظور خود را بهتر روشن کند. برای مثال مرد ستمگر نماینده رژیم استبدادی است. این پنج رژیم به تدریج به ترتیب از بالا که آریستوکراسی است تا پایین که استبداد است روندی رو به انحطاط خواهند داشت.
در کتاب جمهوری، در جایی که افلاطون وقت بسیاری را بر سر توصیف نظریات سقراط در یک مکالمه میگذارد، در انتهای بحث به این نتیجه میرسد که در واقعیت چهار نوع رژیم سیاسی وجود دارند و سعی دارند جای یکدیگر را بگیرند: تیموکراسی، اولیگارشی، دموکراسی و استبداد (که حکومت مطلقه هم خوانده میشود)
انواع حکومت با توجه به ویژگیهای مرتبط[ویرایش]
توصیف حکومت میتواند بر اساس این ویژگیهای زیر باشد:
دسته بندی بر اساس این که تصمیم سازی در چه نهادی انجام میپذیرد[ویرایش]
دسته بندی بر اساس شایسته سالاری[ویرایش]
حکومتی که بر اساس شایسته سالاری شکل گرفته است به طور سنتی به دست عدهای معدود از بهترین افراد آن جامعه اداره و سازمان دهی میشود، بدون هیچ گونه دخالتی از سوی اکثریت افراد جامعه، این گروه کوچک معمولاً خصیصههای مشترکی را با هم در اشتراک دارند. شکل مخالف و متضاد حکومت شایسته سالار، ناشایسته سالاری یا پخمه سالاری است (یا کاکیستوکراسی که در آن حکومت به دست گروهی کوچک از بدترین مردم آن جامعه اداره میشود). در ادامه به تعریف و توضیح چند مدل از حکومتهای مبتنی بر شایسته سالاری میپردازیم:
آریستوکراسی[ویرایش]
یا اشراف سالاری، حکومتی است که به دست عدهای از شهروندان نخبه خود اداره میشود؛ در این نظام حکومتی، شخصی که به اداره کشور میپردازد خود از طبقه اشراف است. این اشرافیت هم بستگی به خاندان فرد و تولد وی در خانوادهای اشرافی دارد. یک آریستوکراسی حکومتی است از بهترین مردم. آریستوکراسی با اصالت خانوادگی تفاوت دارد. در اصالت خانوادگی فقط یک خاندان بر کشور حکومت میکنند ولی در آریستوکراسی چندین خاندان اشرافی به این کار مبادرت میورزند و هر یک از ایشان میتوانند رویکرد متفاوتی را در اداره کشور اتخاذ کند.
جینیوکراسی[ویرایش]
یا نخبه سالاری، حکومتی است که توسط باهوش ترین و نخبه ترین افراد اداره میشود؛ در این نظام حکومتی ویژگیهایی همچون خلاقیت، نوآوری، هوش و خرد برای کسانی که میخواهند در مناصب حکومتی حضور داشته باشند ضروری است.
کراتوکراسی[ویرایش]
یا قدرت سالاری، حکومتی است که توسط قدرتمندان اداره میشود؛ در این نظام حکومتی آنهایی که از قدرت کافی برخوردارند تا بتوانند با نیروی جسمی و فیزیکی و یا حیله گری، قدرت را در دست بگیرند و بر دیگران فائق شوند، در راس امور قرار میگیرند. این روند میتواند یادآور انتخاب طبیعی داروین نیز باشد.
مریتوکراسی[ویرایش]
یا سزاوار سالاری، حکومتی است که توسط سزاوارترین و محق ترین افراد اداره میشود؛ در این نظام حکومتی گروههایی ایجاد میشوند که بر اساس توانایی و دانش افراد در آن زمینه و مشارکت شان در جامعه شکل گرفتهاند.
تیموکراسی[ویرایش]
یا مالک سالاری، حکومتی است که بر اساس افتخار و شرافت اداره میشود؛ این نظام حکومتی توسط شهروندان با عزت و صاحبین املاک و داراییها اداره میشود. سقراط تیموکراسی را به عنوان نوعی از حکومت معرفی میکند که در آن افراد بر اساس میزان شرافت و افتخاری که در جامعه کسب کردهاند، انتخاب شده و در مصدر امور قرار میگیرند. این گونه از تیموکراسی در این معنا بسیار شبیه مریتوکراسی است. فئودالیسم اروپایی و امریکا پس از انقلاب نمونههایی تاریخی از این مدل هستند، شهر-حکومت اسپارتا نیز مثال واقعی دیگری برای این مدل از حکومت در نظر گرفته میشود.
تکنوکراسی[ویرایش]
یا فن سالاری، حکومتی است که توسط افراد تحصیل کرده یا متخصصین حرفهای اداره میشود، در این نظام حکومتی اشخاصی که تخصص یا مهارتی خاص در زمینههای متفاوت علمی و فناوری دارند در مصدر امور قرار گرفته و تمام تصمیم گیریها را به دست میگیرند. در این نظام پزشکان، مهندسان، دانشمندان، متخصصین، افراد فنی که از دانش نیز برخوردار هستند، کارشناسان و افراد دارای مهارت در بدنه حکومت قرار میگیرند تا این که بخواهد آن حکومت جایی باشد برای سیاستمداران، بازرگانان و اقتصاددانان.[۱۳] در یک تکنوکراسی اشخاص تصمیم گیر بر اساس میزان دانش و مهارت شان در رشتههای مرتبط خویش، انتخاب میشوند.
دسته بندی بر اساس استبدادی بودن[ویرایش]
حکومتهایی که ویژگیهایی اسبتدادی دارند، توسط یک شخص اداره میشوند که تمام قدرت آن کشور را به تنهایی در دست دارد. جمهوری روم برای زمانهای جنگ به انتصاب دیکتاتورها دست میزد تا کشور را در آن دوره اداره کنند؛ دیکتاتورهای رومی قدرت را فقط برای مدت کوتاهی در دست داشتند. در دوران مدرن دیکتاتورهایی که در قدرت هستند به هیچ وجه توسط حکومت قانون، قانون اساسی یا دیگر نهادهای اجتماعی و سیاسی متوقف نمیشوند. بعد از جنگ جهانی دوم بسیاری از حکومتهای امریکای جنوبی، آسیا و آفریقا توسط حکومتهایی خودکامه اداره میشدند. برای ذکر مثالهایی از این خودکامگان میتوان به ایدی امین، معمر قذافی، آدولف هیتلر و جمال عبدالناصر اشاره کرد.
حکومت خودکامه[ویرایش]
توسط یک فرد اداره میشود که تصمیماتش موضوع هیچ محدودیت قانونی یا هیچ مکانیسم دیگری برای کنترل و نظارت مردم قرار نمیگیرد. خودکامگان به خدمتکار نیاز دارند در حالی که ستمگران به بردهها برای پیشبرد کار هایشان نیاز خواهند داشت.
حکومت مطلقه[ویرایش]
توسط یک واحد اداره میشود که قدرت مطلق را در دست دارد. این واحد میتواند یک فرد باشد، همان طور که در حکومتهای خودکامه است، یا این که توسط یک گروه اعمال شود، آن طور که در اولیگارشی وجود دارد. واژه حکومت مطلقه در لغت به معنی نوعی از حکومت است که با ستم کاری همراه است و لزومن نیاز به یک شخص ستمکار ندارد و این ستم میتواند به طور گروهی به منصه ظهور برسد. همان طور که در بند بالا نیز گفته شد ستمگران به بردهها نیاز دارند در حالی که خودکامگان به خدمتکار برای پیشبرد کارهایشان نیاز ندارند.
دیکتاتوری[ویرایش]
توسط یک فرد اداره میشود که تمام قدرت در سراسر کشور را در دست دارد. این اصطلاح ممکن است به نظامی اطلاق شود که دیکتاتورها در آن به قدرت میرسند و به وسیله زور آن را در دست خود نگاه میدارند، ولی ممکن است هم چنین به وضعیتی اطلاق شود که در آن فرد دیکتاتور به صورت قانونی بر سر کار بیاید ولی با اصلاح و دست کاری در قانون اساسی تدریجن تمام قدرت را از آن خود کند.[۱۴] در دیکتاتوری نظامی، ارتش کنترل همه امور را در دست دارد. در تمام انواع دیکتاتوری توجه کمی به نظرات مردم است یا اصلن به آنها هیچ توجهی نمیشود. این ویژگی در حکومتهای نظامیان و حکومتهای خودکامه هم دیده میشود.
فاشیسم[ویرایش]
توسط رهبر اداره میشود و در این نظامها تمرکز شدیدی بر روی مسائلی هم چون وطن پرستی و هویت ملی قرار میگیرد. رهبر یا رهبران فاشیست قدرت این را دارند که هر چیزی را که مخالف وطن پرستی احساس میکنند، غیر قانونی اعلام کرده تا بتوانند اعتقاد و باور به غرور ملی را افزایش دهند. آنها معتقدند که ملت خویش بر اساس یک تعهد حول محور جامعه ملی دور هم گرد آمدهاند و شهروندان باید حافظ و پاسدار این هویت ملی باشند. چنین نظامهایی ملیت و نژاد را مافوق هرگونه فردیت و هر گونه گروه بندی اقتصادی و اجتماعی قرار میدهند و هر گونه مخالفت با سرکوب شدید فیزیکی مواجه خواهد شد.
دسته بندی بر اساس پادشاهی بودن[ویرایش]
حکومتهایی که با ویژگیهای سلطنتی شکل گرفتهاند، توسط یک پادشاه یا امپراتور یا ملکه اداره میشوند که این موقعیت را از خاندان خود به ارث برده است و این خانواده معمولن خانواده سلطنتی خوانده میشود. دو گونه کاملن مخالفت پادشاهی در جهان وجود دارد: پادشاهی مطلقه و پادشاهی مشروطه. در پادشاهی مطلقه، حاکم هیچ محدودیتی در اجرای خواستهها و اعمالش ندارد. در پادشاهی مشروطه، قدرت حاکم توسط سندی که قانون اساسی خوانده میشود، محدود شده است. و اصلن قانون اساسی در چنین نظامی برای این تعبیه و تدوین شده است تا نظارتی باشد بر قدرت پادشاه و کنترل کارهای وی.
پادشاهی مطلقه[ویرایش]
گونهای از پادشاهی که در آن پادشاه به عنوان رئیس حکومت و رئیس حکومت تمام قدرت را در دست دارد و هر کاری که مورد خواست و نظر وی باشد، باید انجام یابد بدون این که هیچ مانع یا محدودیتی بتواند جلو دار وی شود.
پادشاهی مشروطه[ویرایش]
نوعی از پادشاهی که در آن پادشاه کشور را اداره میکند ولی قدرت وی توسط قانون یا یک قانون اساسی رسمی محدود شده است، همان گونه که در پادشاهی بریتانیا شاهد آن هستیم.[۱۵][۱۶]
پادشاهی دوگانه[ویرایش]
گونهای از پادشاهی است که در آن اداره حکومت بر عهده دو فرد است، این دو پادشاه روسای حکومت میباشند. در بیشتر پادشاهیهای دوگانه، پادشاهان برای تمام طول زندگی شان در موقعیت خود میمانند و مسئولیتها و قدرت شان را با مرگ به فرزندان خویش یا دیگر اعضای خانواده منتقل میکنند. پادشاهی دوگانه یکی از کهن ترین انواع حکومت است. در دوران مدرن کارکرد پادشاهی دوگانه به معنی نظامی حکومتی از دو حاکم متفاوت است و این نظام هم در یک حکومت امکان وقوع دارد و هم در یک سازمان. چنین پادشاهیهای دوگانهای وراثتی نیستند.
پادشاهی انتخابی[ویرایش]
نوعی از پادشاهی است که در آن پادشاه منتخب وجود دارد و در تضاد و تقابل با پادشاهی وراثتی قرار میگیرد که در آن قدرت و موقعیت پادشاه به طور خود به خود به خویشاوندان نسبی شاه قبلی منتقل میشود. رفتار دموکراتیک در انتخاب شاه، طبیعت ویژگیهای کاندیداتوری و رای دهندگان، مورد به مورد متفاوت از یک دیگر هستند.
امپراتوری[ویرایش]
نظامی است شبیه به پادشاهی یا سلطنت که در آن قدرت برتر در دستان یک امیر (نامی که برای حاکم در کشورهای مسلمان به کار برده میشود) قرار میگیرد؛ امیر ممکن است قدرت مطلق را در دست داشته باشد یا این که قدرت اش با استفاده از نهادهای مختلف محدود شده باشد.[۱۷]
پادشاهی فدرال[ویرایش]
نوعی از پادشاهی که در آن ایالتهای فدرالی مختلفی وجود دارد که تمام آنها به وسیله یک پادشاه که در راس فدراسیون قرار دارد، اداره میشوند اما هر ایالت برای خود حاکمی دارد که حال یا پادشاه بوده یا به انواع دیگری بر ایالت خود حکومت میکند و تمام این ایالتهای مجزا به فدراسیون پیوسته و تحت فرمان پادشاه آن قرار میگیرند.
پادشاهی[ویرایش]
توسط خاندان سلطنتی اداره میشود و نظامی است که در آن یک فرد که خود قدرت را از اجداد خویش به ارث برده بر کشور حکومت میکند و از وی انتظار میرود که بعد از خود قدرت را به نوادگان خویش منتقل کند.[۱۸]
دسته بندی بر اساس ویژگیهای منفی[ویرایش]
صرف نظر از شکل حکومت، اداره واقعی کشور ممکن است از بخشهایی از قدرت سیاسی تاثیر پذیرد که به هیچ وجه شکلی رسمی از انواع حکومت نیستند. بعضی از اقدامات مشخص حاکمان همچون فساد، عوام فریبی یا ایجاد ترس ممکن است اگر به اندازه کافی پخش و توسعه یابند، باعث اخلال در انجام کارها و وظایف حکومت شوند.
بانکوکراسی[ویرایش]
یا بانک سالاری که به سیستمی اطلاق میشود که توسط بانکها اداره میشود.[۱۹] نظامی حکومتی که در آن قدرت اجرایی در دست بانک هاست یا این که بانکها و دیگر نهادهای مالی تاثیر شدیدی بر اداره کشور و تصمیم گیریها دارند. شکلی دیگر از چنین نظامی که اداره جامعه بر عهده نهادهای مالی است، ترپزوکراسی نامیده میشود.
کورپوریتوکراسی[ویرایش]
یا شرکت سالاری که در آن کشور توسط شرکتها اداره میشود، نظامی حکومتی که در آن نظامهای سیاسی و اقتصادی توسط شرکتها یا منافع شرکتها تنظیم و کنترل میشود.[۲۰] چنین نظامی باعث فساد زیاد در نظام اداری کشور شده و خساراتی جبران ناپذیر را به سلامت اداری و اقتصادی کشور وارد میکند.
نپتوکراسی[ویرایش]
یا خویشاوند سالاری نظامی است که توسط فامیل و خویشاوندان فرد یا گروه حاکم اداره میشود، در چنین نظامی تمام منافع و مناصب به خویشاوندان افراد در قدرت اعطا میشود، صرف نظر از این که ایشان شایسته چنین پستها و منافعی هستند یا نه. در این نظام حکومتی خویشاوندان و اقربای آنهایی که در مصدر قدرت هستند، اهمیت بسیاری دارند و از هرگونه امکاناتی برخوردار میشوند (مانند برادر زادهها که ریشه لغت انگلیسی این نظام هم از اسم انگلیسی برادرزاده گرفته شده است). در چنین حکومتهایی حتا اگر خویشاوندان شایستگی موقعیتهای اعطا شده را نداشته باشند، این موقعیتها به ایشان داده میشود، چرا که فقط آشنای کسی در حکومت هستند که وی قدرت را اکنون در دست دارد. پاپ الکساندر ششم به چنین موردی متهم شده بود که به خویشاوندان خویش فارغ از صلاحیت شان، موقعیت و امکانات اعطا میکرد.
کاکیستوکراسی[ویرایش]
یا ناشایسته سالاری و پخمه سالاری، حکومتی است که توسط احمقها اداره میشود، نظامی حکومتی که در آن بدترین یا کم صلاحیت ترین شهروندان در مصدر امور قرار میگیرند. بنا به طبیعت نوع بشر که در زنجیره وراثتی دچار نقص و عیب میشود، این گونه بیان شده است که هر حکومتی که تا کنون پا به عرصه وجود گذاشته است، ممکن است مثالهایی از این نظام حکومتی را در خود داشته باشد. نوع دیگر این نظام ایدیوکراسی یا احمق سالاری است.
کلپتوکراسی (حکومتهای مافیایی)[ویرایش]
یا دزد سالاری نظامی است که توسط دزدان اداره میشود، در این نظام حکومتی مقامات رسمی و تمام طبقه حاکم در کل به دنبال پی گیری منافع خویش و افزایش ثروت و قدرت سیاسی خود هستند و تمام این کارها را به حساب و هزینه کل مردم انجام میدهند. در معنایی مضیق تر کلپتوکراسی نوعی از حکومت نیست بلکه ویژگی و مشخصهای از حکومتی است که دچار چنین رفتاری شده است. برای مثال میتوان به مکزیک اشاره کرد که نظامی این گونه دارد و حکومت دموکراتیک آن توسط باندهای مافیایی مواد مخدر به فساد کشیده شده و افراد در قدرت از معاملات و تجارت غیر قانونی مواد مخدر و صدور آن به ایالات متحده سود میبرند.
اکلوکراسی[ویرایش]
یا عوام سالاری که توسط انبوه مردم اداره میشود. در این نظام حکومتی اداره امور به دست انبوهی از مردم عادی است یا این که مردم توانایی تهدید و ترساندن قوای قانون گذار در جامعه را دارند و از این نظام به عنوان تحقیری برای نظامهای اکثریتی استفاده میشود. حکومتهای مبتنی به حکومت خلق معمولن دموکراسیهایی هستند که بر پایه عوام فریبی یا استبداد اکثریت شکل گرفتهاند و در آن نظامها شور است که حکمروا است نه شعور. هم چنین، چنین حکومتهایی بسیار ستمکار تر و سرکوب کننده تر از حکومتهای استبدادی و خودکامه میباشند. اکلوکراسی مترادف دیگری در دنیای مدرن دارد و آن موبوکراسی است که ریشهای بیشتر محاورانه و خودمانی دارد.
فوبیاکراسی[ویرایش]
یا ترس سالاری حکومتی است که بر اساس ترس و نفرت اداره میشود.[۲۱] در این نظام حکومتی اصل تمام سازمان دهیها و اصول بر پایه ایجاد و استفاده از ترس در بین مردم است تا بتوان آنها را مطیع و ساکت نگاه داشت. این ویژگی یک ابزار مورد توجه است که به نظر میرسد تمام اشکال حکومتها در طول اعصار از آن بهره جستهاند. چیزی که متأسفانه این ابزار را شدیدن و بسیار موثر و کارآمد کرده است این ویژگی رایج در میان انسان هاست که نمیتوانند به انسانهایی که نمیشناسند اعتماد کنند. رایج ترین استفاده از این ابزار در طول تاریخ ایجاد ترس از بیگانگان درنده خو و وحشی بوده است (که برای مثال توسط بربرها، کمونیستها و تروریستها مورد استفاده قرار گرفته است)، که این گونه دربارهشان فکر میشود که اگر دلاوریهای ارتش کشور نبود، آنها کشور را به خاک و خون کشیده و همه چیز را به تاراج برده بودند. ایالات متحده متهم به استفاده از سیاستهای بیش از حد ترس سالارانه شده است که منجر به تفکیک و تبعیض نژادی و جنگ سرد شده بودند.[۲۲] به علاوه این که چنین سیاستهایی سعی بر این دارند که شهروندان از خودشان یا حاکمان خویش ترس داشته باشند تا هم توان اجماع ایشان برای مخالفت با حاکمان گرفته شود و هم از ترس حاکم، توان مقابله با و اعتراض به وی را نداشته باشند و آنها را تبدیل به شهروندانی کنند که بی چون و چرا از خواستها و منویات حاکمان شان پیروی و فرمان برداری کنند و حتا مردم را به گروههای کوچک، هراس زده و جاهل تقسیم کنند و ترس همه چیز را در دلشان بکارند تا توان هرگونه اقدام از ایشان گرفته شده باشد و مثلن در صورت نیاز اگر احتیاج به سازماندهی ارتشی بود به خاطر ترس از حمله متجاوزان خارجی درنده به سرعت برای دفاع از جان و مال و کشور و خانوادهشان بسیج شوند. انسانهایی که با سواد و مطلع باشند کم تر در معرض ترس و نفرت قرار میگیرند تا انسانهایی که جاهل و بی سواد هستند و برای این که بتوان از آنها استفاده کرد باید همیشه آنها را در جهل و بی سوادی نگاه داشت. ترس باعث میشود انسانها کارهای احمقانه انجام دهند.
تقسیم بندی بر اساس این که چه کسی افراد در قدرت را انتخاب میکند[ویرایش]
دسته بندی بر اساس خودکامگی[ویرایش]
خودکامگی[ویرایش]
توسط یک حکومت خودکامه اداره میشود که در جوامعی امکان تحقق مییابد که در آنها عدهای مشخص از مردم کل قدرت در کشور را به عدهای خاص یا به خودشان اعطا میکنند. این نظام، نظامی سیاسی است که توسط حاکمانی غیر منتخب اداره میشود و معمولن در آن تا حدی به آزادیهای فردی اجازه بروز داده میشود.
تمامیت خواهی[ویرایش]
توسط یک حکومت تمامیت خواه اداره میشود و مشخصه آن قدرتی است که به شدت مرکزی شده است و از قدرتی قاهره بهره میجوید که تقریبن سعی در تنظیم تمام ابعاد زندگی عمومی و خصوصی مردم دارد.
دسته بندی بر اساس دموکراتیک بودن[ویرایش]
حکومتهایی با ویژگیهای دموکراتیک بیشتر از هر نوع دیگری در دنیای غرب رواج دارند و در چند کشور شرقی نیز که از جامعه غربی تاثیر پذیرفتهاند، حضور دارند، کشورهای دسته دوم اغلب در زمانی مستعمرات قدرتهای غربی بودهاند. در دموکراسیها، تمام مردم کشور میتوانند در انتخاباتهای مجلس نمایندگان به نامزدها یا احزابی که دوست دارند، رای بدهند. در دموکراسیها این مردم هستند که تعیین میکنند شخص دلخواهشان برنده انتخابات باشد و صاحب کرسی مجلس نمایندگان شود. احزاب سیاسی نیز گروههایی از مردم هستند که ایدهها و نظراتی شبیه به هم دارند درباره این که یک منطقه یا کل کشور چگونه باید اداره شوند. احزاب سیاسی مختلف درباره این که حکومت چگونه باید مسائل و مشکلات گوناگون را اداره کند، ایدههایی متفاوت از یکدیگر دارند. دموکراسی حکومتی از مردم، توسط مردم و برای مردم است.
دمارشی[ویرایش]
یا دموکراسی قرعهای که نوعی از انواع دموکراسی است، حکومتی است که در آن حکومت به وسیله افرادی اداره میشود که به طور رندم انتخاب شدهاند و این انتخاب از طریق قرعه میان شهروندانی صورت میپذیرد که قابلیتها و شرایط لازم برای اداره کشور را داشته باشند. این گروه از شهروندان منتخب، گاهی ژوری سیاست گذاری، ژوری شهروندان یا کنفرانس اجماعی نامیده میشوند و وظیفه تصمیم گیری درباره سیاستهای کشور بر عهده ایشان است، این تصمیم گیری بسیار شبیه به نوع تصمیم گیری ژوری (هیئت منصفه) در پروندههای کیفری است.
دمارشی در عرصه نظر میتواند بر بعضی از مشکلات بنیادین دموکراسی نمایندهای غلبه کند و راه حلی برای آنان باشد، چرا که دموکراسی نمایندهای به شدت تحت تاثیر و دستکاری منافع عدهای خاص است و این باعث میشود کارکرد اصلی و واقعی خود را از دست بدهد ولی وقتی این انتخاب نمایندهها به قید قرعه باشد، دیگر نمیتواند تحت تاثیر منافع شخص یا اشخاص خاصی به طور سازمان دهی شده قرار بگیرد. بر طبق گفته فیلسوف استرالیایی جان بورنهیم، انتخاب رندمی سیاست ورزان کار را برای تمام شهروندان آسان تر خواهد کرد تا بتوانند روزانه در مسائل سیاسی جامعه خود مشارکت معناداری داشته باشند و کار را برای گروههای دارای منافع خاص سخت تر خواهد کرد که بتوانند این روند را به فساد بکشانند.
به طوری کلی تر، انتخاب رندم تصمیم گیران در گروههای بزرگ تر، قرعه کشی نامیده میشود. در دموکراسی آتن از این شیوه بسیار استفاده میشد و تقریبن تمام مقامات حکومتی و حکومتی از طریق قرعه کشی از بین شهروندان انتخاب میشدند تا این که بخواهد انتخاباتی برگزار شود. نامزدها اغلب همیشه شهروندانی مرد، یونانی، تحصیل کرده و دارای حداقلی از ثروت و موقعیت اجتماعی بودند.
دموکراسی[ویرایش]
دمکراسی یا مردمسالاری حکومتی است که توسط انتخاباتی که اکثر جمعیت آن کشور در آن مشارکت میکنند، انتخاب میشود و وظیفه اداره امور را به عهده میگیرد. تمایز کلیدی میان یک دموکراسی و دیگر اشکال حکومتهای مبتنی بر قانون اساسی این است که حق افراد برای رای دادن در دموکراسی از طریق یا به خاطر ثروت یا نژاد فرد محدود و ممنوع نمیشود (ویژگی اصلی برای رای دادن معمولن رسیدن به سنی خاص است). بنابراین یک حکومت دموکراتیک توسط اکثریت مردم مورد حمایت قرار میگیرد (حداقل در زمان انتخابات) و این فراهم کننده برگزاری یک انتخابات به صورت عادلانه است. اکثریت ممکن است به طرقی مختلف تعریف شود. گونههای مختلفی از تقسیم قدرت وجود دارد (معمولن در کشورهایی که مردم عمدتن خود را بر اساس هویتهای فردی و مذهبی معرفی میکنند) یا ممکن است این مسئله بر اساس رایهای الکترال یا مبتنی بر قانون اساسی تعیین شود، این شیوه هم در کشورهایی رخ میدهد که حکومت بر اساس هر نفر یک رای مستقیم ساده انتخاب نمیشود.
دموکراسی مستقیم[ویرایش]
نوعی از دموکراسی است که در آن حکومت از طریق حضور مستقیم مردم شناخته میشود، یعنی مردم نمایندگان خویش هستند و خود مستقیماً برای قوانین جدید و سیاستهای عمومی رای میدهند.
دموکراسی لیبرال[ویرایش]
نوعی از دموکراسی است که شکل حکومت در آن دموکراسی نمایندهای است و اعمالش را تحت اصول لیبرالیسم به منصه ظهور می رساند. از مشخصههای کلیدی این نظام انتخاباتهای منصفانه، آزادانه و رقابتی است که میان چندین حزب سیاسی مجزا صورت میگیرد. تفکیک قوا میان قوههای مختلف حکومت وجود دارد و حکومت قانون در زندگی هر روزه مردم به عنوان بخشی از جامعه باز جاری است. در این جوامع حفاظت از حقوق بشر و آزادیهای مدنی برای تمام اشخاص انجام میگیرد. برای تعریف این نظام در عمل باید گفت که دموکراسیهای لیبرال عمومن بر اساس قانون اساسی شکل میگیرند، چه این قانون اساسی قانونی رسمی و نوشته باشد و چه نباشد تا بتوانند حد و حدود قدرت حکومت را تعیین کرده و به قرارداد اجتماعی اعتبار ویژهای بخشند. بعد از دورهای وقفه در گسترش لیبرال دموکراسیها در قرن بیستم، لیبرال دموکراسی تبدیل به نظامی سیاسی چیره در سراسر جهان شد. یک دموکراسی لیبرال ممکن است انواع بنیادین متعددی داشته باشد: ممکن است جمهوری باشد مانند فرانسه، آلمان، هند، ایرلند، ایتالیا و ایالات متحده؛ یا ممکن است پادشاهی مشروطه باشد مانند ژاپن، اسپانیا، یا بریتانیا. ممکن است نظام ریاست جمهوری داشته باشد مانند آرژانتین، برزیل، مکزیک و ایالات متحده یا ممکن است نظام نیمه ریاست جمهوری داشته باشد مانند فرانسه و تایوان، یا ممکن است نظام پارلمانی داشته باشد مانند استرالیا، کانادا، هند، نیوزیلند، لهستان و بریتانیا.
دموکراسی نمایندهای[ویرایش]
نوعی از دموکراسی که در آن شهروندان یک کشور نمایندگان خود را انتخاب میکنند تا ایشان دست به تصویب و ایجاد و اجرای سیاستهای عمومی و قوانین بزنند و مردم خود دیگر در این گونه امور مشارکت مستقیم نداشته باشند.
دموکراسی سوسیال[ویرایش]
نوعی از دموکراسی که تعریف و تفسیر سرمایه دارانه و لیبرال را رد میکند. این مکتب ادعا دارد که در نهایت تکاملی پیش برنده در سرمایه داری باعث میشود تا این اقتصاد سرمایه دار دست آخر منجر به برقراری اقتصاد سوسیالیستی شود. سوسیال دموکراسی اعتقاد دارد که تمام شهروندان باید از نظر قانونی از یک سری حقوق مشخص اجتماعی برخوردار باشند. اینها شامل دسترسی فراگیر همه شهروندان به خدمات عمومی میشود، خدماتی چون تحصیل، بهداشت و درمان، دستمزد کارگران، حمل و نقل عمومی و دیگر خدماتی که شامل نگهداری از بچه و مراقبت از سالمندان میشود. دموکراسی سوسیال با جنبشهای اتحادیههای کارگری در ارتباط است و حامی بالابردن حقوق و مزایای کارگران است. در عصر معاصر، دموکراسی سوسیال از رفع تبعیض در زمینههای متفاوت دفاع کرده است، زمینههایی همچون: توانایی-ناتوانی، سن، قومیت، جنسیت، گرایش جنسی، سکس، زبان، نژاد، دین و طبقه اجتماعی.
دموکراسی تمامیت خواه[ویرایش]
نوعی از دموکراسی که اشاره به نظامی از حکومت دارد که نمایندگان به طور قانونی و توسط مردم انتخاب شدهاند ولی در قدرت میمانند و این رای آوردن به معنی اعطای تام و تمام قدرت به ایشان است، در این نظام شهروندان مشارکت کمی در روندهای تصمیم سازی کشور و شیوه اداره حکومت دارند یا اینکه اصلن در این موارد هیچ گونه مشارکتی ندارند.
دسته بندی بر اساس گروه سالاری[ویرایش]
حکومتهایی که رویکردهایی گروه سالارانه دارند، توسط گروهی کوچک، منفک، قدرتمند و تاثیرگذار از مردم اداره میشوند، مردمی که منافعی مشابهی را با یکدیگر در اشتراک دارند یا با یکدیگر پیوندهای خانوادگی دارند. چنین مردمی ممکن است قدرت را در میان خود توزیع کنند و ممکن است نامزدها را به طور برابر یا نابرابر انتخاب کنند. یک حکومت گروه سالار از یک دموکراسی واقعی بسیار متفاوت است چرا که تنها افراد بسیار کمی شانس تغییر امور را مییابند. البته چنین حکومتی اجباری به وراثتی بودن یا پادشاهی بودن ندارد و هم چنین یک حاکم مشخص ندارد بلکه توسط چندین حاکم اداره میشود.
بعضی از مثالهای تاریخی چنین حکومتهایی را میتوان اتحاد جماهیر شوروی سابق و نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی در نظر گرفت. بعضی از نقدهای دموکراسی نمایندهای درباره ایالات متحده نیز چنین فکری دارند. دموکراسی آتن نیز که از قرعه کشی برای انتخاب نامزدها استفاده میکرد؛ تقریبن همیشه جمعی از مردان سفید پوست یونانی بود که شهروندانی تحصیل کرده بودند و حداقلی از زمین و ثروت و موقعیت اجتماعی را داشتند.
ارگاتوکراسی[ویرایش]
یا کارگر سالاری که توسط پرولتاریا، کارگران و طبقه کارگر اداره میشود. نمونههای این نظام شامل انقلابها و شورشهای کمونیستی است که کنترل بیشتر جامعه را در دست گرفتند و اقتصادی جایگزین را برای مردم و کارگران ایجاد کردند. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به دیکتاتوری پرولتاریا مراجعه کنید.
کریتارشی[ویرایش]
یا قاضی سالاری که حکومتی است که توسط قضات اداره میشود. این نظام حکومتی از نهادهای اجرایی حقوق تشکیل میشود و در نتیجه حکومت و نظام حقوقی به طور سنتی و بر طبق قانون اساسی یک موجودیت هستند. قضات و دیگر اشخاص شاغل در نظام حقوقی در این نظام، قدرت قانونی دارند که قوانین حکومت را تصویب کرده و به اجرا در بیاورند. به علاوه تفسیر قوانین و حل و فصل اختلافات نیز بر عهده همین اشخاص است. سومالی کشوری است که توسط قضات تحت سنت زئیر اداره میشود.[۲۳] همان طور که اتحادیه دادگاههای اسلامی نمونه تاریخی دیگری از این دست است.
نتوکراسی[ویرایش]
یا شبکه سالاری که توسط روابط اجتماعی اداره میشود؛ اصطلاحی است که توسط هیئت تحریریه نشریه فناوری امریکایی (امریکن تکنولوژی) در اوایل دهه ۱۹۹۰ ابداع شد. و تلفیقی بود از دو واژه اینترنت و آریستوکراسی، نتوکراسی اشاره به سیطره طبقه بالای اجتماع از طریق قدرت خویش در در دست داشتن منافع فناوری و مهارتهای شبکهای دارد، در مقایسه با این دید که بورژوازی به مرور اهمیت خود را از دست خواهد داد. مفهوم نتوکراسی در مقایسه با مفهوم طبقه خلاق توضیح داده میشود که کاری است از ریچارد فلوریدا. دو تن از متفکرین این مکتب طبقه پایین جامعه را در مقابل نتوکراسی گذاشتهاند و از آن با عنوان مصرف گرایی یاد میکنند.
اولیگارشی[ویرایش]
یا شایسته سالاری حکومتی است که توسط گروهی کوچک از افرادی که منافع مشترک با یکدیگر داشته یا با هم روابط خانوادگی دارند، اداره میشود.[۲۴]
پلوتوکراسی[ویرایش]
یا اغنیاسالاری، نظامی است که توسط ثروتمندان اداره میشود، در این نظام حکومتی طبقهای که طبقه حاکم را تشکیل میدهند همگی از طبقه ثروتمند جامعه هستند. هر یک از مثالهایی که تا کنون برای انواع حکومت ذکر کردیم میتواند یک پلوتوکراسی نیز باشد. برای مثال اگر تمام نمایندههای رای آورده در یک جمهوری ثروتمند باشند، آن جمهوری یک پلوتوکراسی خواهد بود.[۲۵]
استراتوکراسی[ویرایش]
یا ارتش سالاری، حکومتی است که به دست نظامیان اداره میشود. این نظام حکومتی دارای حکومتی نظامی است که در آن حکومت و ارتش به طور سنتی و بر طبق قانونی اساسی، در واقع یک موجودیت هستند. شهروندانی که به خدمت سربازی اجباری یا داوطلبانه رفتهاند، یا کسانی که با افتخار از ادامه خدمت معاف شدهاند، میتوانند در سطوح مدیریتی و اداری کشور قرار بگیرند. (البته باید توجه کرد که این نظام حکومتی با شبه نظامیان یا دیکتاتوری نظامیان اشتباه نشود). شهر-حکومت اسپارتا نمونهای تاریخی از این مورد است؛ نظام اجتماعی و قانون اساسی اسپارتا تمامن بر روی آموزش و مهارت نظامی متمرکز بود.
تئوکراسی[ویرایش]
یا خدا سالاری، حکومتی است که به دست نخبگان مذهبی خود اداره میشود. این نظام حکومتی از نهادهای مذهبی تشکیل شده است که در آن کلیسا-مسجد-کنیسه و حکومت به طور سنتی و بر طبق قانون اساسی یک موجودیت هستند. شهروندانی که مبلغ دینی و روحانی هستند، حق حکومت بر سایرین دارند.[۲۶] واتیکان (حکومت پاپ) و حکومت تبت (به رهبری دالایی لاما) نمونههای تاریخی این گونه حکومت هستند.
دسته بندی بر اساس آزادیخواه بودن[ویرایش]
هیچ اجماعی بر سر تعریف دقیق آزادیخواهی وجود ندارد. دائرةالمعارف فلسفه استنفورد آزادیخواهی را این چنین تعریف میکند: دیدگاهی اخلاقی که تحت آن نمایندگان ابتدائن مالک تمام چیزهای خود هستند و قدرتهای اخلاقی مشخصی دارند که با آن میتوانند حقوق مالکیت در چیزهای خارج از دارایی خود را به دست آورند. جرج وودکاک، نویسنده تاریخچه آزادیخواهی آن را به عنوان فلسفهای که به طور بنیادین دربارهٔ قدرت و قوه قاهره مظنون است و از انتقال جوامع به سمت و سویی مدنی از طریق انقلاب یا اصلاحات حمایت میکند، تعریف میکند. فیلسوف لیبرتارین، رودریک لانگ، لیبرتارینیسم یا آزادیخواهی را به عنوان موقعیتی سیاسی که از باز توزیع شدید قدرت و در آوردن آن از دست مستبدین و اعطای آن به نهادهای داوطلب متشکل از افراد، حمایت میکند، یاد میکند. حال چه این نهادهای داوطلب نهادهایی مستقل در بازار آزاد باشند و چه اتحادیه چند شرکت بزرگ. بر طبق حزب لیبرتارین ایالات متحده، لیبرتارینیسم مدافع حکومتی است که به گونهای مختار بنا نهاده شده باشد و فقط محدود به محافظت از افراد در برابر اجبار و خشونت باشد.
لیبرتارین[ویرایش]
یا آزادیخواه مدافع حکومت حداقلی و اجبار حداقلی است و بر آزادی و اقدامات داوطلبانه تاکید بسیار دارد. لیبرتارینها به طور کلی مدافع جامعهای هستند که حکومت به نسبت بیشتر جوامع امروزی، هر چه کمتر در آن نقش داشته باشند.
لیبرتارین سوسیال[ویرایش]
نوعی از دموکراسی است که حکومت آن به گونهای غیر وراثتی و غیر اداری اداره میشود، در چنین جامعهای مالکیت خصوصی به عنوان وسیلهای برای تولید و بهره وری در نظر گرفته نمیشود و شاید به کل با آن مخالفت شود. سوسیالیستهای لیبرتارین معتقد به تبدیل مالکیت خصوصی مولد امروزین به مالکیت جمعی و اشتراکی تمام امور هستند، گرچه اندک احترامی هم برای مالکیت شخصی قائل میباشند. لیبرتارین سوسیال با هر گونه شکل از اجبار در سازمانهای اجتماعی مخالف است. این مکتب به دنبال ترویج راه اندازی اجتماعات آزاد به جای حکومت و تمام روندهای اداری است و در صدد مخالفت با روابط اجتماعی و سرمایه داری و مواردی چون دستمزد کارگران است. اصطلاح لیبرتارین سوسیال توسط بعضی از سوسیالیستها برای تمایز قائل شدن میان فلسفه سوسیالیسم حکومتی و آنارشیسم چپ مورد استفاده قرار گرفت.
دیگر دسته بندیها[ویرایش]
آنارشی[ویرایش]
آنارشی بیش از یک تعریف دارد. در ایالات متحده، اصطلاح آنارشی نوعن برای اشاره به جامعهای استفاده میشود که هیچ حکومت رسمی ندارد و هیچ قدرت قانونی مشغول اجرای قوانین نیست.[۲۷][۲۸] وقتی آنارشی در این معنا به کار میرود ممکن است[۲۹] به معنی بی نظمی سیاسی و یا بی قانون در جامعه باشد یا ممکن است چنین معنی نداشته باشد.[۳۰]
خارج از ایالات متحده و توسط بیشتر افرادی که خود را آنارشیست تعریف میکنند، حاکی از نظامی حکومتی است که بیشتر در حد نظریهای برای اداره حکومت-ملت است. هم چنین اشکال دیگری از آنارشی وجود دارد که در صدد اجتناب از استفاده از اجبار، خشونت، زور و قدرت هستند در حالی که هنوز به دنبال تولید یک جامعه مولد و مطلوب میباشند.[۳۱][۳۲]
آنوکراسی[ویرایش]
یک آنوکراسی، نوعی از رژیم است که قدرت در آن به نهادهای عمومی واگذار نشده است (آن گونه که در دموکراسیهای عادی میباشد) بلکه در میان گروههای نخبه که دائمن در حال رقابت با یک دیگر بر سر قدرت هستند، پخش شده است. مثالهای آنوکراسی در آفریقا شامل سومالی و حکومتهای اشتراکی کنیا و زیمباوه است. از نظر دسته بندی آنوکراسیها جایی میان خودکامگی و دموکراسی قرار دارند.[۳۳]
معمولن این واژه تعریف وسیع تری دارد. برای مثال در سال ۲۰۱۰ یکی از سازمانهای مرتبط با علم سیاست آنوکراسیها را این گونه تعریف کرد که کشورهایی هستند که نه خودکامهاند و نه دموکراتیک و بیشتر آنها در حال طی گذاری پر مخاطره از یک وضعیت خودکامه به سوی دموکراسی هستند.[۳۴] این سازمان اشاره میکند که تعداد آنوکراسیها به طوری اساسی بعد از جنگ سرد روندی رو به رشد داشتهاند. آنوکراسیها آن گونه که انتظار میرود انعطاف ناپذیر نیستند و مهیاگر فضایی برای رقابت و گذار میباشند. شاید چنین نظامهایی از یک اقتصاد سیاسی قوی، موثر و کارآمد بهرهای نداشته باشند ولی به خاطر ویژگیهایی که دارند و حالت میانی که بین دموکراسی و خودکامگی قرار دارند به شدت در معرض خطر اند و با یک اختلال بزرگ یا خشونت نظامی از هم فرو میپاشند.
جمهوری موز[ویرایش]
یک جمهوری موز از نظر سیاسی حکومتی کلپتوراتیک (دزد سالار) ناپایدار است که از نظر اقتصادی به صادرات منابع محدودی (همچون میوه و مواد معدنی) وابسته است و معمولن دارای جامعهای است که طبقه بندی شده است. چنین نظامی ضعیف شده اگاتوکراسی و پلوتوکراسی است و مخلوطی است از آریستوکراسی در زمینههای تجارت، سیاست و نیروهای نظامی.[۳۵] در علم سیاست اصطلاح جمهوری موز اشاره به کشوری دارد که به تولیدات بخش اولیه خود متکی است و از منابع ملی و اقتصاد خویش به وسیله سیاستهای گروه سالارانه بهره برداری میکند.[۳۶] در ادبیات امریکایی، اصطلاح جمهوری موز در اصل اشاره به جمهوری خیالی آنچوریا دارد، یک دیکتاتوری بدبخت است که ب دنبال برانگیختن و حمایت از یک بهبود وضعیت سریع است و قصد دارد این وضعیت را از طریق بهره برداریهای کلان کشاورزی به ویژه درختان موز به سر انجام برساند.[۳۶] در سیاست ایالات متحده، اصطلاح جمهوری موز یک توصیف منفی و محقرانه سیاسی است که توسط نویسنده امریکایی او هنری در کتاب دزدان و پادشاهان (۱۹۰۴) به کار گرفته شد، موضوع این کتاب داستانهای کوتاه به هم مرتبط است که در طول اقامتش در هندوراس از سال ۱۸۹۶ تا ۱۸۹۷ به رشته تحریر در آمدهاند. در این دوران وی در آنجا برای فرار از دست قانون ایالات متحده به خاطر اختلاس بانکی مخفی شده بود.[۳۷][۳۸]
حکومت انقلابی[ویرایش]
در این نظام ساختار موجود حکومت توسط یک گروه کاملن جدید سرنگون میشود. این گروه جدید میتوانند خیلی کوچک باشند، مثل انقلاب توسط نیروهای نظامی، یا خیلی بزرگ باشند، مانند انقلابهای مردمی. بعد از گذر دورهای، خود این گروه انقلابی تبدیل به یکی از اشکال شناخته شده حکومت میشوند مگر این که با یک کودتا یا قیام دیگر مواجه شوند.
مائویسم[ویرایش]
نظریه چپ گرای مارکسیسم و لنینیسم در چین توسط مائو زدونگ (مائو تسوتونگ) به کار گرفته شد و توسعه یافت. این مکتب مقرر داشت که اگر سدی مانع ارتباط رهبران کمونیست با مردم قرار بگیرد، انقلابهای پیاپی و ادامه دار امری اجتناب ناپذیر و ضروری هستند.
دسته بندی بر اساس این که قدرت در ساختار چگونه توزیع میشود[ویرایش]
دسته بندی بر اساس جمهوریت[ویرایش]
یک جمهوری شکلی از حکومت است که کشور در آن به عنوان یک امر عمومی در نظر گرفته میشود، نه این که دغدغهای خصوصی یا ملک حاکمان دیده شود و نظامی است که دفاتر و مناصب حکومت به طور پیوسته و همیشگی مستقیمن یا غیر مستقیم توسط شهروندان انتخاب میشوند نه این که موروثی باشند. در دوران مدرن، یک تعریف ساده و رایج از جمهوری، حکومتی است که رهبر و سر آن پادشاه نباشد.
جمهوری[ویرایش]
توسط شکلی از حکومت اداره میشود که در آن مردم یا بخشی قابل توجه از ایشان، قدرت ویژهای در نظارت بر اعمال حکومت و افراد شاغل در آن را دارند و تمام اعضای حکومت توسط مردم انتخاب میشوند.[۳۹][۴۰] تعریف رایج و ساده جمهوری این است که رئیس آن پادشاه نباشد.[۴۱][۴۲] مونتسکیو هر دوی دموکراسیها، که مردم در آن سهمی در قدرت دارند، و آریستوکراسیها و اولیگارشیها، که تنها بخشی از مردم در آنها نقش دارند، را به عنوان اشکالی از جمهوری به عنوان یک نظام حکومتی در نظر میگیرد.[۴۳]
جمهوری مبتنی بر قانون اساسی[ویرایش]
توسط حکومتی اداره میشود که قدرتش توسط قانون یا قانون اساسی رسمی محدود شده است، و انتخاب آن هم توسط همه مردم یا حداقل بخش قابل توجهی از ایشان صورت پذیرفته است. لازم به ذکر است که اسپارتا در دوران باستان جمهوری منحصربهفردی بود چرا که بیشتر شهروندان آن از داشتن حق رای محروم بودند. چنین جمهوریهایی که بخشهایی از مردمان خویش را از حق رای و مشارکت در سرنوشت خویش محروم میکنند، عمومن ادعا دارند که نماینده تمام شهروندان خویش هستند چرا که آن دسته از مردم بدون حق رای را شهروند در نظر نمیگیرند و آنها را از حقوق شهروندی محروم میسازند. نمونهای از جمهوریهای دوران مدرن که در تعریف اصلی ذکر شدند ایالات متحده است.
جمهوری دموکراتیک[ویرایش]
یک نوع جمهوری از حکومت که کشور در آن یک امر عمومی در نظر گرفته میشود، نه ملک حاکمان جهان سوم و دغدغه عدهای معدود و خصوصی. مقامات حکومتی در این نظام به طور مستقیم و یا غیر مستقیم و مداوم توسط مردم انتخاب میشوند تا این که بخواهند وراثتی به پست خود برسند و در چنین نظامی تمام شهروندان حائز شرایط سهمی برابر در تصمیم گیریهای منطقهای و ملی که بر زندگی شان تاثیر گذار است، دارند.
جمهوری پارلمانی[ویرایش]
یک جمهوری مثل هند و لهستان با یک حکومت انتخابی که رئیس حکومت و رئیس حکومت در آن از یک دیگر متمایز هستند و رئیس حکومت بیشتر وظیفه و قدرت اجرایی دارد و رئیس حکومت که رئیس حکومت را انتخاب میکند، خود توسط پارلمان انتخاب میشود.
جمهوری فدرال[ویرایش]
اتحادیهای فدرال از ایالتها یا استانها که با یک شکل جمهوری در حکومت به هم متصل هستند. مثالهای این دسته شامل آرژانتین، استرالیا، برزیل، آلمان، هند، روسیه و سوئیس است.
جمهوری اسلامی[ویرایش]
کشورهایی مثل ایران، افغانستان و پاکستان که جمهوریهایی هستند که بر طبق شریعت اسلامی و قوانین اسلامی اداره میشوند.
جمهوری سوسیالیستی[ویرایش]
کشورهایی نظیر چین و ویتنام که قرار بود با و برای مردم اداره شوند، اما هیچ انتخابات مستقیمی ندارند. اصطلاح جمهوری خلق برای متمایز کردن خودشان از دیگر جمهوریهای مسبوق به سابقه در کشور هایشان قبل از انقلابهای مردمی، توسط ایشان به کار گرفته میشود، مانند جمهوری چین و جمهوری کره که هر دو با انقلابهایی مارکسیستی-مردمی از هم فرو پاشیدند.
دسته بندی بر اساس فدرالیسم[ویرایش]
فدرالیسم یک مفهوم سیاسی است که در آن گروهی از اعضا به واسطه یک میثاق یا پیمان به هم ملتزم شده و توسط یک حکومت نمایندهای اداره میشوند. اصطلاح فدرالیسم هم چنین برای توصیف نظامی حکومتی که تحت آن حاکمیت و و قدرت مندرج در قانون اساسی میان قدرت حکومت مرکزی و دیگر واحدهای سیاسی (مثل ایالات یا استانها) تقسیم شده است، استفاده میشود. فدرالیسم نظامی است که مبتنی بر نهادها و اداره دموکراتیک بوده و قدرتی که وظیفه اداره کشور را دارد میان واحدهای ایالتی یا استانی حکومت تقسیم شده است و تشکیل دهنده چیزی است که غالبن فدراسیون خوانده میشود. مدافعین این مدل هم عمومن فدرالیست خوانده میشوند.
فدرالیسم[ویرایش]
توسط نوعی از حکومت اداره میشود که مردم، یا بخش قابل توجهی از ایشان سهم عمدهای در اداره کشور دارند و مسئولین حکومتی را خود انتخاب کرده و بر کارهای ایشان نظارت دائمی دارند. ولی این مردم از مکانهای مختلف بوده و حکومتی که شکل گرفته حکومتی مرکزی است که وظیفه اتحاد و هماهنگی بین واحدهای مختلف کشور را به عهده دارد. وظایف حکومت مرکزی برخی از مسائل کلان کشور است که از دیگر واحدها سلب شده و بر عهده آن گذاشته شده است. اما خود هر یک از واحدها هم نظام اداری و قوانین خاص خود را دارند که بر اساس آن اداره میشوند و ساز و کار انتخاب مسئولین این واحدها نیز عمومن دموکراتیک است. هر یک از واحدها بنا به معیارهای متفاوت مانند جمعیت و ... در اداره حکومت مرکزی و در بودجه کلان سهم داشته و به نسبتهای مختلف یا یکسان در مجلس نمایندگان نماینده دارند. به مجموع این واحدها فدراسیون گفته میشود. نمونههایی از فدرالیسم در دوران مدرن را میتوان ایالات متحده و آلمان در نظر گرفت.
پادشاهی فدرال[ویرایش]
یک پادشاهی فدرال فدراسیونی از ایالات است که یک پادشاه بر تمام آن حکومت میکند ولی هر ایالت پادشاه خود را داشته یا حتا با نظام غیر سلطنتی اداره میشود. این ایالتهای گوناگون همگی به فدراسیون پیوسته و خود را تحت حکومت شاه اصلی قرار میدهند.
جمهوری فدرال[ویرایش]
یک اتحادیه فدرال از ایالات یا استانها که از نظام جمهوری برای حکومت خویش بهره میجوید. مثالهای این مورد را میتوان آرژانتین، استرالیا، برزیل، آلمان، هند، روسیه و سوئیس در نظر گرفت.
دسته بندی بر اساس دیگر ساختارهای توزیع قدرت[ویرایش]
ادهوکراسی[ویرایش]
توسط حکومتی اداره میشود که نهادها و اصولی منسجم ندارد و سازمان یافته نیست، این مفهوم دقیقن مفهوم مخالف بوروکراسی (دیوان سالاری) است و کاملن در عرصه عمل هم مخالف آن عمل میکند.
آنارشیسم[ویرایش]
یا هرج و مرج گرایی که گهگاه به این مفهوم بی حکومتی هم گفته میشود؛ ساختاری است که برای از بین بردن هر گونه امر اجباری و حکومتی تلاش میکند و معتقد است همه امور باید به گونه داوطلبانه و از بین داوطلبان اداره شوند. آنارشی وضعیتی است که در آن هیچ حکومتی وجود ندارد.
این امر ممکن است بعد از یک جنگ داخلی اتفاق بیفتد، وقتی که حکومت از هم فرو پاشیده است و گروههای رقیب برای به قدرت رسیدن در حال جنگ با یکدیگر هستند. هم چنین اشخاصی نیز وجود دارند که آنارشیست خوانده میشوند. ایشان معتقدند که هر گونه حکومتی امری بد و غیر مفید است و این اعتقاد است که آنارشیسم خوانده میشود. آنارشیستها فکر میکنند که حکومت مردم را از سامان دادن به زندگی شخصی شان باز میدارد. و به جای آن میپندارند که اگر مردم خود کنترل امور را در دست بگیرند و با هم و در کنار یکدیگر کار کنند، به نتیجه بهتری خواهند رسید و زندگی مطلوب تری خواهند داشت و هر جامعهای را که بخواهند و انتخاب کنند، خواهند داشت.
جامعه گروه[ویرایش]
توسط یک گروه کوچک (معمولن خانواده) اداره میشود که نظامی نیمه رسمی و وراثتی دارد، و قوی ترین (یا از نظر جسمی یا از نظر شخصیت) رهبری همه را به عهده میگیرد. این مدل بسیار شبیه زندگی گروهی در دیگر حیوانات، مانند گرگها، است.
بوروکراسی[ویرایش]
یا دیوان سالاری توسط نظامی حکومتی اداره میشود که از دبیران اداری بسیار بهره میجوید، کسانی که این نظام را اداره میکنند، کارمندان، مدیران، دبیران و دیگر افراد شاغل در کارهای اداری میباشند.
ریاستی (قبیلهای)[ویرایش]
نظامی است که در جامعهای بسیار کوچک اعمال میشود که در درجههای متفاوتی از تمرکز گرایی قرار دارد. رهبر این گروه که معمولن به صورت قبیلهای زندگی میکنند، فردی است که رئیس نامیده میشود.
سایبرسیناسی[ویرایش]
یا سیستم اطلاعات و نظارت، توسط عده از افراد منزوی و دور افتاده اداره میشود که تنها از دادههای رسیده به ایشان استفاده میکنند تا تمام ابعاد زندگی خصوصی و عمومی مردم را نظم و سامان دهند و در این راه فقط از فناوری استفاده میکنند و هیچ گونه تعاملی با شهروندان ندارند. اطلاعات و واقعیات تنها منبع مورد نیاز و در دست ایشان برای تصمیم گیری درباره امور است. نمونه تاریخی این امر را میتوان در شیلی سراغ گرفت.
نظام پارلمانی[ویرایش]
نظامی حکومتی دموکراتیک که در آن وزاری قوه مجریه مشروعیت خود را برای انجام وظیفه، از تصویب و موافقت مجلس یا قوه مقننه میگیرند؛ قوه مقننه و قوه مجریه در این نظام به هم پیوسته هستند. این مدل نظامی سیاسی است که در آن قدرت برتر و مافوق در دست شهروندان است که نمایندههای مجلس را به طور مستقیم و به اراده خود انتخاب میکنند.
نظام ریاست جمهوری[ویرایش]
نظامی حکومتی است که قوه مجریه که به دست رئیس جمهور اداره و رهبری میشود هم در راس حکومت است و هم در راس حکومت. در چنین نظامهایی این قوه به طور کاملن مستقل و منفک از قوه مقننه وجود دارد، و در شرایط عادی مسئولیتی برای پاسخ گویی به این قوه نداشته و نمیتواند توسط آن از ادامه فعالیت معاف شود و از کار کنار گذاشته شود.
نوموکراسی[ویرایش]
یا قانون سالاری، توسط حکومتی اداره میشود که فقط محدود و ملزم به رعایت قوانین منطقی و عقلانی و حقوق مدنی است، در تضاد با نظامهای خدا سالار و مذهبی حکومت و حکومت. در یک نوموکراسی قدرت نهایی و بیشترین قدرت در خود قانون وجود دارد و هیچ منبع دیگری برای اعطای این قدرت وجود ندارد.
اشکال حکومت با توجه به دیگر ویژگیها[ویرایش]
با توجه به نظام اجتماعی-اقتصادی[ویرایش]
از نقطه نظر تاریخی، بیشتر نظامهای سیاسی بر اساس ایدئولوژیهای اجتماعی-اقتصادی شکل و نظام یافتهاند؛ تجربه جنبشهایی که به قدرت رسیدهاند، و وابستگیهای عمیق و محکمی که ایشان با بعضی از اشکال خاص حکومت داشتهاند، میتواند باعث شود تا آنها شکلی از حکومت را به عنوان هویت خود تعریف کرده و خود را با آن بشناسانند.
سرمایه داری (کاپیتالیسم)[ویرایش]
در یک اقتصاد سرمایه دار یا بازار آزاد، مردم مالک تجارتها و املاک و داراییهای خویش هستند و باید خدمات را برای استفاده شخصی و خصوصی خریداری کنند، مانند خدمات درمانی و بهداشتی.
کمونیسم[ویرایش]
در یک کشور کمونیست، طبقه کارگر از طریق تعاونیها و اصناف مالک تمام تجارتها و مزارع هستند و خدمات درمانی، آموزشی و رفاهی بین همه تقسیم میشود.
فئودالیسم[ویرایش]
نظامی از مالکیت زمینها و وظایف است. تحت فئودالیسم تمام زمینهای در گستره یک پادشاهی متعلق به پادشاه بودهاند. با این وجود، پادشاه بعضی از زمینها را به لردها و دیگر افراد طبقه اشراف اعطا می کرده تا برای وی و در کنار وی بجنگند. به این زمینهای بخشیده شده، ملک اربابی گفته می شده است. در مرحله بعد این اشراف بودند که بعضی از زمین هایشان را به رعایا میدادند و به این خاطر رعایا ملزم به انجام وظایفی برای اربابان خویش بودند. به ملک رعایا تیول گفته میشد.
سوسیالیسم[ویرایش]
حکومتهای سوسیالیست مالک بسیاری از صنایع بزرگ هستند و مهیا کننده خدمات آموزشی، درمانی و رفاهی برای شهروندان شان هستند در حالی که به ایشان اجازه میدهند تا حدی انتخابهای اقتصادی و فعالیت اقتصادی نیز داشته باشند.
حکومت رفاهی[ویرایش]
مفهومی است که تحت آن حکومت باید نقشی کلیدی در پاسداشت و ترویج و توسعه رفاه اقتصادی و اجتماعی شهروندان خود بازی کند. این مدل بر اساس اصول برابری در فرصتها، بازتوزیع منصفانه ثروت و مسئولیت عمومی برای افرادی که نمیتوانند از خود مراقبت کنند و حداقلی از استانداردهای زندگی خوب را برای خود فراهم کنند، پایه ریزی شده است.
با توجه به نظام سیاسی[ویرایش]
نخبه گرایی[ویرایش]
ملتی مستقل با گروهی کوچک و مدرن شده از نخبگان.
چندرهبری[ویرایش]
مدلی با ریشهای یونانی که برای یاد کردن از دموکراسیهای غربی نیز استفاده میشود.
مرکز گرایی[ویرایش]
ملتهایی که قدرت زیادی را به حکومت مرکزی خود اعطا کردهاند و همه چیز حول محور و مرکزیت آنها انجام میگیرد.
شخصی گرایی[ویرایش]
حکومتهایی از اشخاصی که رهبری سیاسی نا پایدار و بی ثباتی دارند، بهره میجویند.
با توجه به مدل قانون اساسی[ویرایش]
بعضی از این موردها مواردی مشخص هستند که نمونههایی خاص و منحصربهفرد را تعریف میکنند؛ سایر موارد از نقطه نظر تاریخی با دیگر شکلهای شناخته شده حکومت در هم آمیختهاند.
- حکومت بر اساس قانونی مافوق و اعلی
- جدایی کلیسا و دین از حکومت
- کنترل ارتش به دست شهروندان
- حکومتهای خودکامه و تمامیت خواه در برابر سیاستهای لیبرال
- نظامهای اقتصادی (مانند سرمایه داری، سوسیالیسم، حکومت رفاهی و فئودالیسم)
- اندروکراسی (پدر سالاری) در مقابل جینارشی (مادر سالاری) – سیطره یک جنس خاص بر همه
با توجه به استقلال هر منطقه[ویرایش]
این فهرست بر روی رویکردهای متفاوتی تمرکز دارد که نظامهای سیاسی را به توزیع حاکمیت و اعطای استقلال به مناطق مختلف داخل کشور می کشاند.
-
- حاکمیت منحصرن در دست قدرت مرکزی باشد:
-
-
- امپراتوری
- حکومت واحد
-
- حاکمیت در حکومت مرکزی وجود داشته باشد و به مناطق پیرامونی هم اعطا شده باشد:
-
-
- هژمونی (برتری قدرت مرکزی نسبت به قدرت نواحی پیرامونی)
- فدراسیون یا جمهوری فدرال
- کنفدراسیون
- پادشاهی فدرال
-
- اعطای بیشتر حاکمیت به دیگر مناطق بدون قدرت خاص مرکزی:
-
-
- فدرالیسم نا متقارن
- شبه فدرالیسم نا متقارن
- حکومت متحد
- کشور تحتالحمایه
- وابستگی مستعمراتی
- حکومت بر دریا (توسط چند کشور ملتزم شده به یکدیگر تحت یک پیمان یا میثاق)
- لیگ یا اتحادیه
- کشورهای مشترکالمنافع
- تمرکززدایی و واگذاری قدرت و بازتوزیع آن میان قدرت مرکزی و دیگر مناطق و نواحی
-
دسته بندیهای نظری و فرضی[ویرایش]
این دسته بندی که در ادامه میآید در جهان واقعی هیچ گونه مثال قابل ذکری ندارد و فقط در حد خیال و گمان و فرض است.
جمهوری شرکت[ویرایش]
شکلی فرضی از حکومت که گهگاه در دنیای داستانها و افسانههای علمی-تخیلی نیز آمده است، چرا که گفته شده است که بعضی از ملتها در طول تاریخ هم چون فلورانس در قرون وسطا به این شکل جمهوری شرکت اداره شدهاند. گرچه چنین حکومتی بعضی از شاخصهها و صورت ظاهری جمهوری را دارد، اما یک جمهوری شرکت در درجه اول مانند یک تجارت و بازرگانی اداره میشود و هیئت مدیره و هیئت اجرایی دارد. تاسیساتی نظیر بیمارستانها، مدارس، نیروی نظامی، و نیروهای پلیس همه و همه باید خصوصی شوند. تمام امور رفاهی اجتماعی که به عنوان کارکرد حکومت در نظر گرفته میشدند باید به شرکتها واگذار شوند تا آنها با انجام و ارائه این خدمات به خود و کارمندان شان نیز سود برسانند. گرچه جمهوری شرکتها به طور رسمی در دنیای مدرن وجود خارجی ندارند، عمومن در کارکردهای افسانهای و نقد و تفسیرهای سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند.
بعضی از دانشمندان علم سیاست حکومتهای سوسیالیست را نوعی از جمهوری شرکتها در نظر میگیرند، چرا که حکومت بر تمام امور اقتصادی و زندگی سیاسی شهروندان نظارت دارد و یک انحصار را درباره همه چیز در داخل مرزهای کشور ایجاد کرده است و میتوان این گونه پنداشت که خود حکومت تبدیل به یک ابرشرکت انحصار طلب شده است.
ماگوکراسی[ویرایش]
یا شعبده سالاری، توسط حکومتی اداره میشود که بالاترین مقامات آن را شعبده بازان، جادوگران، ساحران و ساحرهها تشکیل میدهند. این مدل به شدت شبیه رژیمهایی است که به طوری گسترده در داستانهای تخیلی و ژانر فانتزی به تصویر کشیده شده است.
یونیوکراسی[ویرایش]
به مدلی اطلاق میشود که ذهن یک فرد از طریق انواع فناوریها و به صورت تکنیکی به ابر رایانهای متصل شده است که وی را قادر میسازد وقتی مشکلات پیش میآیند و به این ذهن کامپیوتری منتقل میشوند بتواند سریع و از طریق پردازشهای کامپیوتری به نتیجهای منصفانه و کارآمد دست یابد و این گونه تمام مشکلات در بدو ایجاد و به سرعت حل میشوند. این مدل هم چنین با عنوان اصل کندوی ذهن نیز شناخته شده است، چرا که در مدلهای معمولی برای مثال هر کس از افراد مستقلانه رای و نظر خود را درباره مسئله پیش رو میدهد و از جمع بندی این آرا به نتیجه مورد نظر دست مییابیم. ولی در این مدل تصمیم گیریها مثل کندو انجام میشوند و چون تمام افراد با رشتههایی کامپیوتری به هم متصل اند، به جای این که هر کس نظر متفاوتی داشته باشد و بعد با شمردن اکثریت به یک نتیجه برسیم، اینجا قبل از اظهار نظر هر یک از افراد، به یک نظر واحد خواهیم رسید چرا که تمام واحدها به طور شبکهای به یک دیگر متصل هستند و یک نظر را ارائه خواهند کرد.
نقشهها[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ "Oxford English Dictionary" (Online ed.). Oxford University Press. November 2010.
- ↑ Flint, Colin & Taylor, Peter (2007). Political Geography: World Economy, Nation-State, and Locality (5th ed.). Pearson/Prentice Hall. p. 137. ISBN 978-0-13-196012-1.
- ↑ Barclay, Harold (1990). People Without Government: An Anthropology of Anarchy. Left Bank Books. p. 31. ISBN 1-871082-16-1.
- ↑ فؤاد افرامالبستانی، فرهنگ جدید عربی - فارسی؛ ترجمهٔ منجدالطلاب، محمد بندرریگی، پانزدهم، ۱۳۷۷، تهران: انتشارات اسلامی، ISBN 964-6019-07-2، ص ۱۰۷
- ↑ Online Etymology Dictionary
- ↑ Bealey, Frank, ed. (1999). "government". The Blackwell dictionary of political science: a user's guide to its terms. Wiley-Blackwell. p. 147. ISBN 0631206957.
- ↑ "Oxford English Dictionary: American English" (Online ed.). Oxford University Press. 2012.
- ↑ Lewellen, Ted C. Political Anthropology: An Introduction Third Edition. Praeger Publishers; 3rd edition (30 November 2003)
- ↑ Kopstein and Lichbach (2005:4)
- ↑ Leo P. Ribuffo, "20 Suggestions for Studying the Right now that Studying the Right is Trendy," Historically Speaking Jan 2011 v.12#1 pp 2–6, quote on p. 6
- ↑ Kari Frederickson, The Dixicrat Revolt and the End of the Solid South, 1932–1968, p. 12, "...conservative southern Democrats viewed warily the potential of New Deal programs to threaten the region's economic dependence on cheap labor while stirring the democratic ambitions of the disfranchised and undermining white supremacy.", The University of North Carolina Press, 2000, ISBN 978-0-8078-4910-1
- ↑ "Plutocrats – The Rise of the New Global Super-Rich and the Fall of Everyone Else" Chrystia Freeland is Global Editor-at-Large at Reuters news agency, following years of service at the Financial Times both in New York and London. She was the deputy editor of Canada's Globe and Mail and has reported for the Financial Times, Economist, and Washington Post. She lives in New York City.
- ↑ Ernst R. Berndt, (1982).“From Technocracy To Net Energy Analysis: Engineers, Economists And Recurring Energy Theories Of Value”, Studies in Energy and the American Economy, Discussion Paper No. 11, Massachusetts Institute of Technology, Revised September 1982
- ↑ American 503
- ↑ Fotopoulos, Takis, The Multidimensional Crisis ad Inclusive Democracy. (Athens: Gordios, 2005).(English translation of the book with the same title published in Greek).
- ↑ "Victorian Electronic Democracy: Glossary". 28 July 2005. Archived from the original on 13 December 2007.
- ↑ CIA||The World Factbook||Field Listing :: Government type
- ↑ American 1134
- ↑ Waibl, Elmar; Herdina, Philip (1997). Dictionary of Philosophical Terms vol. II – English-German / Englisch-Deutsch. Walter de Gruyter. p. 33. ISBN 3110979497. Retrieved September 18, 2012.
- ↑ "Corporatocracy". Oxford Dictionaries. Retrieved May 29, 2012.
/ˌkôrpərəˈtäkrəsē/ .... a society or system that is governed or controlled by corporations:
- ↑ [۱] "Phobiocracy by Chris Claypoole"
- ↑ "The Untold History of the United States", "The Oliver Stone Experience"
- ↑ A Peaceful Ferment in Somalia: Publications: The Independent Institute
- ↑ American 1225
- ↑ "Plutocracy Rising" Moyers & Company.
- ↑ American 1793
- ↑ "Decentralism: Where It Came From-Where Is It Going?". Amazon.com. ASIN 1551642484.
- ↑ "Anarchy." Oxford English Dictionary. Oxford University Press. 2004. The first quoted usage is 1667
- ↑ "Anarchy." Oxford English Dictionary. Oxford University Press. 2004. The first quoted usage is 1552
- ↑ "Anarchy." Oxford English Dictionary. انتشارات دانشگاه آکسفورد. 2004. The first quoted usage is 1850.
- ↑ "Noam Chomsky on the history of Anarchy". Youtube.com. 2011-09-07. Retrieved 2012-01-30.
- ↑ "A discussion on what anarchy is, by those that self-identify as anarchists".
- ↑ Marshall, Monty G.; Cole, Benjamin R. (1 December 2011). "Global Report 2011: Conflict, Governance, and State Fragility" (PDF). Vienna: Center for Systemic Peace. Retrieved 2012-08-15.
- ↑ Vernon, Phil; Baksh, Deborrah (September 2010). "Working with the Grain to Change the Grain: Moving Beyond the Millennium Development Goals" (PDF). London: International Alert. p. 29. Retrieved 2012-08-15.
- ↑ Richard Alan White (1984). The Morass. United States Intervention in Central America. New York: Harper & Row. p. 319. ISBN 9780060911454. "Richard+Alan+White"+"The+morass"+"United+States+intervention+in+Central+America"+"banana+republic" P. 95. ISBN 0-06-091145-X; ISBN 978-0-06-091145-4.
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ "Big-business Greed Killing the Banana (p. A19)". The Independent, via The New Zealand Herald. Saturday 24 May 2008. Retrieved Sunday 24 June 2012. Check date values in:
|date=, |accessdate=
(help) - ↑ "banana+republic"+"Cabbages+and+Kings"+(1904) Occurrences on Google Books.
- ↑ O. Henry (1904). Cabbages and Kings. New York: Doubleday, Page & Co. for Review of Reviews Co. p. 312. "While+he+was+in+Honduras,+Porter+coined+the+term"+"banana+republic"#v=onepage&q="While%20he%20was%20in%20Honduras,%20Porter%20coined%20the%20term"%20"banana%20republic"&f=false "While he was in Honduras, Porter coined the term 'banana republic'".
- ↑ شارل دو مونتسکیو, روحالقوانین (1748), Bk. II, ch. 1.
- ↑ "Republic". Encyclopædia Britannica.
- ↑ "republic". WordNet 3.0 (Dictionary.com). Retrieved 20 March 2009.
- ↑ "Republic". Merriam-Webster. Retrieved 14 August 2010.
- ↑ Montesquieu, Spirit of the Laws, Bk. II, ch. 2–3.
|